مانکن ما نمرده ،
ممه هاشو لولو برده
لولوی باغ بالا
سرکردهء شغالا
مقنعه های رنگی
تو شهر باغ سنگی
برو توجوال دینی
که خیرشو ببینی
دین به تو روسری داد
سیلی و تو سری داد
بخور که نوش جونت
جوش بزنه زبونت
بخور که ارث ننه ته
اونی که بریدن ممه ته
ممه هاشو لولو برده
لولوی باغ بالا
سرکردهء شغالا
مقنعه های رنگی
تو شهر باغ سنگی
برو توجوال دینی
که خیرشو ببینی
دین به تو روسری داد
سیلی و تو سری داد
بخور که نوش جونت
جوش بزنه زبونت
بخور که ارث ننه ته
اونی که بریدن ممه ته
شمشیر «اسلام»،بازوی شیخ غازی و سینهء مانکن ها
9 رباعی
این رباعی ها پس از دیدن تصویر مانکن های پلاستیکی زنانی سروده شد که احکام اخلاق و عفاف ملایان شامل حال آنها شده بود و تیغ بی دریغ منکر ستیز و تقوا گستر پاسداران اخلاق درنظام دینی ـ همچنانکه مشاهده می فرمایید ـ سینه هاشان را بریده بود . ـ
1
ای شیخ که روحت از بدن می ترسد
خارت زگُل و گُل از چمن می ترسد
با آنهمه مردی که ز ریشت بُرده ست
اسلام ِ تو از سینهء زن می ترسد
2
ای شیخ که سرت* از گچ و دلت* از سنگ است
پایت به وصال آدمیت لنگ است
اخلاق تو با ظلم و تجاوز در صلح
اسلام تو با سینهء زن در جنگ است
3
زینسان که ترا به دل بود کینهء زن
گویی که رسد مرگ تو زآئینه زن
وجدان تو می گدازد از شادی و مهر
اسلام تو می گریزد از سینهء زن
4
ای شیخ که در خیانتی نام آور
دکان تو مسجد است و دامت منبر
زینسان که به پستانِ زنان بدبینی
پستان نمکیده ای مگر از مادر؟
5
ای شیخ که گرگ همنشین است ترا
صد خنجر کین در آستین است تر
ننگِ تو چو داغ ، بر جبین است ترا
پستانِ زنان دشمن ِ دین است ترا ؟
6
ای شیخ ستم زاد و رذیلت بنیاد
آن روز که کودکِ تو را مادر زاد
دستت نگرفت و پا به پا راه نبرُد؟
پستان به دهان گرفتنت یاد نداد؟
7
ای شیخ که دشمنیت با زن باشد
مردی ت خود از مصدر مُردن باشد
وی پستی خویش کرده پنهان در ریش
پستان زنت چگونه دشمن باشد؟
8
ای شیخ که لذّتت به آزار بوَد
انسانیت از حضور تو خوار بوَد
پیوسته به زیر شکمت کار بوَد
عقلت در قید ِ بند ِ شلوار بوَد
9
ای شیخ ِ دغا کران ندارد کینت
جز قتل و تجاوز ندهد تسکینت
با خط خدا چه می برازد حُکمت؟
با زیر شکم چکار دارد دینت ؟
9 رباعی
این رباعی ها پس از دیدن تصویر مانکن های پلاستیکی زنانی سروده شد که احکام اخلاق و عفاف ملایان شامل حال آنها شده بود و تیغ بی دریغ منکر ستیز و تقوا گستر پاسداران اخلاق درنظام دینی ـ همچنانکه مشاهده می فرمایید ـ سینه هاشان را بریده بود . ـ
1
ای شیخ که روحت از بدن می ترسد
خارت زگُل و گُل از چمن می ترسد
با آنهمه مردی که ز ریشت بُرده ست
اسلام ِ تو از سینهء زن می ترسد
2
ای شیخ که سرت* از گچ و دلت* از سنگ است
پایت به وصال آدمیت لنگ است
اخلاق تو با ظلم و تجاوز در صلح
اسلام تو با سینهء زن در جنگ است
3
زینسان که ترا به دل بود کینهء زن
گویی که رسد مرگ تو زآئینه زن
وجدان تو می گدازد از شادی و مهر
اسلام تو می گریزد از سینهء زن
4
ای شیخ که در خیانتی نام آور
دکان تو مسجد است و دامت منبر
زینسان که به پستانِ زنان بدبینی
پستان نمکیده ای مگر از مادر؟
5
ای شیخ که گرگ همنشین است ترا
صد خنجر کین در آستین است تر
ننگِ تو چو داغ ، بر جبین است ترا
پستانِ زنان دشمن ِ دین است ترا ؟
6
ای شیخ ستم زاد و رذیلت بنیاد
آن روز که کودکِ تو را مادر زاد
دستت نگرفت و پا به پا راه نبرُد؟
پستان به دهان گرفتنت یاد نداد؟
7
ای شیخ که دشمنیت با زن باشد
مردی ت خود از مصدر مُردن باشد
وی پستی خویش کرده پنهان در ریش
پستان زنت چگونه دشمن باشد؟
8
ای شیخ که لذّتت به آزار بوَد
انسانیت از حضور تو خوار بوَد
پیوسته به زیر شکمت کار بوَد
عقلت در قید ِ بند ِ شلوار بوَد
9
ای شیخ ِ دغا کران ندارد کینت
جز قتل و تجاوز ندهد تسکینت
با خط خدا چه می برازد حُکمت؟
با زیر شکم چکار دارد دینت ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر