۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

عبرت روزگار ما


هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
فرزند رضا خان را آیینه عبرت دان

نرده بان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
هر کسی یک پله بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست



آن زمانها وقتی میرفتیم توت خوری؛زنها هم یک چادر شب می آوردند و چند نفره اطراف آنرا می گرفتند
در زیر درخت نگه می داشتند تا شخصی که روی درخت است برایشان توت بتکاند!در اینجا هم به احتمال
زیاد فرح داره با بادمجون دور قاب چینهاش میره توت خوری!


عجب خر تو خریه!سگ صاحب خودش را نمی شناسه!

ماه نگو؛غنچه نگو؛گل نگو
ماه چیه؟غنچه چیه؟گل چیه؟
دنبال من بیا تو کاخ مر مر
شاه کجا؟امام کو؟سد عل کیه؟

کاخی که ممد رضا در او جام گرفت
ملّا توله کرد و لاشخور آرام گرفت


نه هر کس بر کمر بر بست شمشیری دلاور شد!


هر آنکه بی خبر از فن خایه مالی شد
دچار زندگی پست و نان خالی شد


این دغل دوستان که می بینی
مگسانند گرد شیرینی!
دگران کاشتند و ما خوردیم
ما می خوریم تا دیگران بکارند!

                  دو تا سه بچه بهتره!
                اولی شون بی خطره!

خایه مالی کار هر نامرد نیست!
مرد می خواهد بمالد خایه را!

هیچ نظری موجود نیست: