۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

جراحی دماغ واحیاء!




  • دماغ ها عملی؛ ناخن ها لاک ، مانیکور شده؛حجابها ناقص؛ ... اما قرآن ها به سر و در حال دعا!
    چه دعا می کنند نمی دانم!

    خبرت هست که از خود خبرت نیست!؟

    بار الاها ، الی‌‌ای شیطانِ رجیم ،‌ای شیطان‌ای پدر ، ما دخترانِ فاطی زهرایِ تو هستیم ، و از آنجا که ایّها الذین آمنوی تو میباشیم چون به ما امر کرده ایی که زمین و زمان را بهم بدوزیم و خود را از گزندِ ترشیدگی برهانیم چون از مولایمان فاطی زهرا پیروی کردیم و ناخن‌هایمان را در حدِ لاس وگاس بلند و چنگال گونه و مانیکور کردیم ، دماغ‌هایِ عربی‌ گونهِ بادنجانی و کوفته قلقلیِ خود را بی‌ رحمانه به تیغِ بران جراهانِ میلیونی زیبایی سپردیم و برای خودمان سوفیا لورن و الیزابت تایلوری شدیم که ماشا اله چشم نخوریم ایشاله .....مژه‌های مصنوعی را هم که دیگر استاد کرده ییم ، گونه‌های الیزابت پورتمنی و لب‌های آجلینا جولیایی و سینه‌هایِ پاملا آندرسونی برای خود گذاشتیم تا دیگر هیچ تنابندهِ جانوری بنام شوهرانِ رمنده از دستمان زنده نگریزد و بنا بر امر به معروف و نهی از منکر هم برای آنکه همه این کارها و زحماتمان تضمینِ اجرائی داشته باشد دعایِ کمیل را پیشه‌ می‌کنیم ، قران‌ها به روی سر مبارک (یانی سر خودمان ، نه سرِ حسنی مبارک) می‌گذاریم و به درگاهت استغاثه می‌کنیم که‌ای تو الله به هر یک از ما یک دستگاه شوهر صفر کیلومتر و غیر تصادفی‌ هدیه کنی‌ ، حال البته اگر تصادف هم داشته مهم نیست ، دست کم همینکه بتواند راه برود و ما را سالم و ناسالم به هر مقصدی که میخواهیم برساند کافیست ، بار الاها خواهشتا شوهر ، تحمل هم دیگر هادی دارد ، اگر به ما تا همین فردا یک راس شوهر نرسانی رو به آته ایسم خواهیم آورد .

    آمین یا رب الالمین !


حکایت آن انگلیسی که سید شد

                                           

سرهنگ«جيكاک» مأمور اطلاعاتی بريتانيا، در طی جنگ جهانی دوم و پس از آن در ايران نقش زيادی را در جهت منافع  كشورش ايفا نمود..
جيكاک با خاتمه جنگ جهانی دوم به استخدام شركت نفت ايران و انگليس درآمد. می گويند كه حكومت واقعی مناطق نفت خيز در دست او بود. جيكاك اغلب اوقات خود را در ميان عشاير بختياری می گذراند و با توجه به استعداد خارق العاده خود در يادگيری زبان در مدت بسيار كوتاهی توانست زبان فارسی و از آن مهم تر گويش بختياری را همچون زبان مادری خود يادبگيرد . به حدی كه تشخيص او از غير بختياری ها بسيار مشكل بود . خصوصاً اينكه با شگرد های خاص تفاوت ظاهری خود را نيز بوسيله گريم های مداوم با چهره بختياری ها به حداقل می رساند و البته چنانچه حكايت می كنند آنقدر بر زبان و گويش و تاريخ و فرهنگ بختياری مسلط بود كه چنانچه كسي نيز می خواست از ظاهر او به خارجی بودنش مشكوك شود با صحبت كردن و روبرو شدن با اطلاعات او يقين پيدا می كردند كه وی بختياری است
جيكاك علاوه بر قدرت فوق العاده اش در زمينه يادگيری و تطبيق با محيط برگ برنده ديگری نيز داشت و آن شوخ طبعی ذاتوی او بود نام جيكاك برای مردم مناطق نفت خيز جنوب و خصوصاً مردم مسجدسليمانی ها و عشاير بختياری نامی آشناست. نامی كه به نمادی در نيرنگ و حيله گری آنهم از نوع انگليسی تبديل شده و حتی امروز نيز معمولاً به كسانی كه به نيرنگ و مكر و حيله و البته سياستمداری از نوع خاص كلمه مشهورند لقب جيكاک مي دهند.
جيكاک در راه جلوگيری از ملی شدن صنعت نفت تمام تلاش خود را بكار برد. او علاوه بر تشويق بختياری ها به بی توجهی به ملی شدن صنعت نفت، كوشش نمود تا در كار هيئت خلع يد از شركت نفت ايران و انگليس خلل ايجاد نمايد. به گفته ی حسين مكی به هنگام عزيمت هيئت خلع يد به آبادان، جيكاک تصميم گرفت عده ای را تحريک كند تا اتومبيل اعضای هيئت را از روی پل بهمن شير به داخل رودخانه بيندازد اما اين توطئه ناكام ماند. سرانجام دولت ايران كه به كارشكنی و اخلال جيكاک در امر ملی شدن صنعت نفت پی برده بود وی را از ايران اخراج نمود حكايتهای زيادی از حضور سرهنگ جيكاک كه بعدها به "مستر جيكاک" و در اواخر حضورش در ايران به "سيدجيكاک" معروف شد نقل ميشود
- حکایت نخست: جيكاک در اوايل حضورش در شركت نفت ايران و انگليس به عنوان سرپرست يك دكل حفاری مشغول به كار شد. يكروز يكی از كارگران محلی از بالای دكل به زمين افتاد و درجا مرد. افراد محلی كه از فوت فاميلشان به شدت عصبانی بودند و جيكاک را مسئول اين واقعه می دانستند بسوی او حمله كردند. جيكاک كه مرگ را در يك قدمی خود ميديد ناگهان به سمت دكل حفاری حمله ور شد و شروع كرد به زدن دكل با مشت و لگد. مردم محلی كه شگفت زده بودند ناگهان ايستادند جيكاک كه مردد شدن مردم را ديد و فهميد انگار نقشه اش گرفته شروع كرد با سر كوبيدن به دكل و فحش دادن كه " نامرد تو برادرم را از من گرفتی" و از اين گونه صحبتها... نقل می كنند كه چند دقيقه بعد مردم دوباره به سمت جيكاک دويدند ولی اينبار نه برای زدن و انتقام گرفتن بلكه برای دلداری دادن به او و جلوگيری كردن از كوبيدن سرش به دكل!
از ديگر حكايات جيكاک عصای معروف است كه با آن معجزه می كرد و وقتی آنرا به بدن كسی می زد به آن شوک عجيبی منتقل مي شد! جيكاک مدعی بود عصای او بهترين وسيله برای تشخيص حلال زاده بودن افراد است و با همين شگرد بسياری از كسانی را كه به دليل مختلف می خواست از وجهه اجتماعی و قدرت بيندازد ، تخريب می كرد ! بعد ها فاش شد كه در عصای معجزه آسای مستر جيكاک جز يک پيل خشک الكتريكی و يك مدار ضعيف انتقال برق هيچ چيز دیگر وجود نداشته و جريان ضعيف برق باعث انتقال شوک الكتريكی به افراد نگون بختی می شده كه مستر جيكاک هنگام تماس عصا با آنها ، دكمه وصل جريان را فشار مي داده!
و اما حکایتی دیگر این است که در مجلسی او حاضران را دروغگو معرفی می كرد و هنگامی كه قرار بر اثبات شد، كبريتی روشن كرد و گفت: هر كس راست بگويد اين كبريت ريشش را نمی سوزاند. اول كبريت را به ريش خود گرفت كه نسوخت سپس ريش تمام افراد ساده لوح حاضر را سوزاند . به آنها قبولاند كه دروغ گفته اند و البته بعد ها مشخص شد كه ريش او مصنوعی و نسوز بود!
اقدام بعدی جيكاک پوشيدن لباس روحانيت و عمامه گزاری وی بود! جيكاک مجلس وعظ و منبر برپا ميكرد و آخرش هم روضه امام حسين ميخواند و وسط روضه موقعی كه همه داغ می شدند ناگهان عمامه خود را به درون آتشی كه وسط مجلس بود پرتاب ميكرد! از بند قبل علاقه جيكاک به پارچه نسوز را بياد داريد . عمامه نميسوخت و جيكاک آنرا به عنوان معجزه خود بيان ميكرد و ادعای سيد بودن ميكرد! در ضمن او هيچكس را هم به سيدی قبول نداشت چون عمامه آنها در آتش ميسوخت! از اينجا بود كه او به "سيد جيكاک" معروف شد.
به هنگام ملی شدن صنعت نفت، جيكاک يا به قولی سيد جيكاک با گشت و گذار ميان عشاير بختياری اين شعار را به گويش بختياری برای آنها طرح نمود "تو كه مهر علی من دلته نفت ملی سی چنته "يعنی تو كه مهر علی را در دل داری برای چه به دنبال ملی شدن نفت هستی بعضی از عشاير بختياری زندگی خود را رها كرده و با تشكيل دسته جات متعدد و درست كردن پرچم و علم های گوناگون علی علی گويان به امامزاده ها رفته و طلب عفو ميکردند!

هموطنان گرامی گول بی بی سی این مار  خوش خط و خال انگلیسی را نخورید. خمینی انتخاب او بود! میدانستید؟!