۱۳۹۳ آبان ۱۷, شنبه

احادیث خرکی


حدیث یکم: احساس مادر و فرزندی به خر!

حکایت کرد مرا دوستی کشاورز که ماده خری داشتند و هر روز پسر همسایه شان که یک نفر بسیجی بود یواشکی به طویله ی آنها رفته و با ماده الاغشان معاشقه می نمودی تا اینکه یکروز کشاورز پسرک بسیجی را در کوچه میبیند و صدایش کرده میگوید،ببینم برادر، شما که خودتان هم الاغ ماده دارید چرا هر روز با الاغ من مجامعت می نمایی؟!
 پسرک بسیجی در جواب گفت:
راستش الاغ خود مان را از بس پدرم با آن نزدیکی می کند من احساس مادر فرزندی به آن دارم! 






حدیث دوم: خر حزب اللهی!

آورده اند که پیرمردی کشاورز برای رفت و باز گشت به مزرعه اش می بایستی از مقابل بسیج محل رد می شد. تنها تفریح پیرمرد این بود که هر پنجشنبه عصر پس از پایان کار، در مزرعه کمی عرق می خورد و سوار بر خر میشد تا هنگام عبور از مقابل بسیج کسی متوجه مستی اش نشود.یکروز پنجشنبه در عرق خوری کمی زیاده روی کرده و زیاده از حد مست، سوار بر خر شد تا به خانه رود و از مقابل بسیج هم به خوبی و خوشی گذشت امّا وقتیکه به در خانه رسید سوار بر خر خوابش برده بود.خر بیچاره هر چه ایستاد، پیر مرد پیاده نشد! خر هم برگشت و رفت مقابل بسیج ایستاد و شروع به عرعر کرد تا اینکه بسیجی ها آمدند و متوجه مرد مست شدند و او را از خر به پایین کشیده هشتاد چهار ضربه شلاق بر پشت پیرمرد نواختند!پیر مرد بینوا که هم خواب و هم مستی از سرش پریده بود بلند شد و نگاهی به خر انداخت و نگاهی هم به بسیجی ها و سپس گفت: راستش تا الان بسیجی و حزب الهی خر فراوان دیده بودم امّا خر حزب الهی اولین بار است که می بینم!