۱۳۹۳ شهریور ۲۶, چهارشنبه

اولین سال رهایی!

رسید مژده که ایّام غم نخواهد ماند
چنان نبود و چنین نیز هم نخواهد ماند
امروز هفدهم سپتامبر ۲۰۱۴ است.پارسال در چنین روزی مادر آفریقایی پسرانم به پلیس زنگ زد که شوهرم میخواهد مرا بکشد!پلیس خانه را مسلحانه محاصره کرد،درست مثل اینکه بن لادن و یارانش را محاصره کرده اند امّا پس از کمتر از چند دقیقه صحبت با من و بچه ها فهمیدند که دروغ میگوید بردندش و همان رفتنی شد که نادر به هند رفت!
پلیس از من عذر خواهی کرد بخاطر اینکه اینگونه خانه را مسلحانه محاصره کرده بودندو گفتند روتین پلیس بدینگونه است که هرگاه زنی تلفن بزند که شوهرش میخواهد بکشدش باید اینگونه و با این تجهیزات بیایند ولو اینکه دروغ باشد!
نه ماه بعد از آن در یازدهم جون ۲۰۱۴ با پرداخت ۹۰۰۰۰۰کُرون،نهصد هزار کُرون و هفتاد هزار کُرون به وکیل برای همیشه از شَرّش راحت شدیم هم من و هم بچه ها،آخر پسر کوچکترم را تهدید کرده بود که اگر پاپا او را طلاق دهد او نخواهد گذاشت که ما(من و بچه ها) در این خانه زندگی کنیم و چون بچه ها سالها در این محل بودند و دوستانشان همه در این محل، پسر کوچکم  خیلی نگران این بود که مبادا مادرشان در این آخرین لحظه هم آخرین ضربه را بهشان بزند!
 شانزده سال از عمرم  و حدود سه میلیون کُرون را بهای یک اشتباه پرداختم!پانزده سال پسر بزرگم و ده سال پسر کوچکم زجر کشیدند و شکنجه شدندو… امّا با تلاشهای بی وقفه بالاخره رهایی یافتیم!خودم شخصاً خوشحالم که اگر چه بهای گزافی پرداختم امّا دوتا پسر گل دارم که دوستشان دارم و دوستم دارند.
امّا در این میان خواستم راجع به یک نفر ایرانی که هشت سال تمام می آمد و می خورد و می نوشیدو ادّعای دوستی میکرد بگویم!
از اوّلی که به اُسلو آمدم و شخص مذکور می آمد و میرفت، بلا استثناء تمام دوستان هشدار میدادند که ایشان بسیار رذل و پست و بی همه چیز است و دوستیش یک طرفه و من هم همیشه میگفتم که من انتظاری از ایشان ندارم،می آید یک غذایی می خورد و ویسکی مفت هم تا خرخره می خورد و می رود،نوش جانش!
امٌا تا پارسال من فکر می کردم که از آخوند موجودی پست تر و رذل تر و بی اصل و نسب تر و شکم باره و زن باره تر پیدا نمی شود!
فکر می کردم که مفت خوری، نامردی، حرامزادگی، رذالت، خیانت، بی شرافتی، بی وجدانی،زنازادگی،پر رویی،تن پروری،شکمبارگی،زن بارگی،دروغ و ریا،وقاحت و پستی،فقط مخصوص آخوندهاست!
امٌا این موجود پست رذل بی همه چیز،این مفت خوروالدوله،این نامردی که به خاطر یک قطعه کیک خامه ای یا یک چلو کباب همه نوع خیانتی را مرتکب می شود به من فهماند که اشتباه می کرده ام! 
این می آمد نمک را می خورد و نمکدان را هم می شکست،تلفن جداگانه فقط بخاطر اینکه من سر در نیاورم به مادر بچه ها داده بود! در گزارش پلیس خواندم که این بی شرف بی وجدان بارها به مادر بچه ها گفته بوده که علی لیاقت تو را ندارد و همچنین بارها به او گفته بود که علی سه میلیون پول نقد دارد که از تو پنهان می کند! زهی وقاحت و بی شرمی! به یکی از دوستان مشترکمان گفته بود که این حقوق بشری نیست که تو از علی حمایت می کنی! یک کسی نیست به او بگوید که دیوس،تو وقتی زنت،زن ایرانیت جدا شد بخاطر اینکه نفقه ندهی خودت را به لشی و بیعاری و مریضی زدی و از سوسیال و اداره های مختلف با مفت خوری از مالیتهای من و امثال من امورات خود را گذراندی،زنان مغولی را که غیر قانونی به نروژ می آیند برای اینکه کار کنند و اندوخته شان را به مغولستان ببرند به خانه خود می آوری و هم مورد سوء استفاده جنسی و مالی قرار می دهی و حتّآ غذایشان راهم خودشان بایند بخرند،آنوقت نوبت به ما که می رسد حقوق بشری می شوی؟! زن و بچه های خودت بشر نبودند؟! این زنان بدبخت مغولی که با کارهای سخت و طاقت فرسا، نظافت و شستشوی خانه ها و حقوق ناچیز بخاطر اینکه قانونی نیستند را که مورد تجاوز جنسی و مالی قرار می دهی بشر نیستند؟
اگر من هم مثل تو بی پرنسیب و منفعت طلب بودم که به سوسیال گزارشت را می دادم و به اداره ی مالیات گزارش کارهای سیاهت را امٌا چه کنم که من سر سفره ی پدرم بوده ام و نه ریزه خوار سفره ی ناکس! فقط و فقط به خاطر اینکه ایرانی هستی این کار را نکرده ام! تف به رویت و به شرفی که نداری بیاید! آیا از خودت بی شرفتر و بی وجدان تر هم سراغ داری؟ مفت خورِ لَش!
سر ناکسان را بر افراشتن
وز ایشان امید بهی داشتن
سر رشته ی خویش گم کردن است
به جیب اندرون مار پروردن است