۱۳۹۵ بهمن ۷, پنجشنبه

موسی و شبان از هادی خرسندی




موسا و شبان سابق
---------------
دید موسي آن شبان را پشت رل
آمده در شهر و میراند اتول


از تعجب باز ماند او را دهان
گفت اينجا در چه کاري اي شبان؟

حيف آن صحرا و کوه و دشت نیست؟
در سرت اندیشه‌ی برگشت نیست؟

در فراق بوي جاليز و علف
عمر تو در شهر خواهد شد تلف

حيف ِ گاو ِ شيرده، سرشيرِ ناب
شير شهري نيست جز مخلوط آب

تخم‌مرغ شهر دارد طعم خاک
مرغ شهري را پهن باشد خوراک .....

آن شبان گفتا که لطفاً اینقده
پند کمتر گوی و اندرزم نده

روستا مرحوم شد، ده سکته کرد
صورت سبزه ز غصه گشته زرد

غرق شد جاليزها در ديپرشن
دانه‌ شد پنهان به زير خاک و شن

چشمه يادش رفته که دارد وجود
ظاهراً الزايمر از سرچشمه بود

باغ ميوه مثل قبرستان شده
گاو شيري پاک بي‌پستان شده

جز گروهي پيرمرد و پيرزن
کس نمانده در ولايات وطن

کس نمانده توي ده، نزديک و دور
غير آخوند و مريض و مرده‌شور

تو نميداني مگر، حتي صمد
قسمتش شد که به آمریکا رود

گفت موسي پس صمد«آقا» بگو
يک کمي هم ضمناً از ليلا بگو

گفت: ليلا رفته دانمارکي شده
کارمند مرغ کنتاکي شده

بنده هم قيد ده خود را زدم
با اميد حق به تهران آمدم

پس مسافرکش شدم مثل همه
میروی جائی، بگو، وقتم کمه

گفت موسا میروم میدان تیر
هرچه میگیری ، ز من کمتر بگیر

گفت چوپان، میبرم مفتی ترا
میرسانم هرکجا گفتی ترا

در عوض در بارگاه کبریا
یک کمی از بهر من مایه بیا

هست ماشینم قراضه جان تو
ناظر کارش بود چشمان تو

پس بگو از قول من با ذات حق
اگزوز من تازگی‌ها گشته لق

همچنين خواهم که الله الصمد
نو کند از بهر من کاسه نمد

پنچری گیرد ز لاستیک جلو
با عطای چارتا قالپاق نو

این چراغ دست چپ هم فی‌المثل
هست کار ایزد عزوجل

گر نماید یک کمی نورش زیاد
از خدا دارم تشکر، تنکس گاد

بعد هم خواهش کن از یزدان پاک
یک کمی بنزین بریزد توی باک

ضمناً این را هم بگو با آن جناب
من شده شمع و پلاتينم خراب

گر که او آماده باشد در کمک
میفرستم خدمتش آچار و جک

گفت موسا ای شبان لطفاً خفه
من که نشنیده گرفتم ایندفه

خاک بر سر این سخن‌ها نیک نیست
بچه‌جان یزدان که میکانیک نیست

نیست در شأنش که پوشد رخت کار
دست گیرد واشر و پیچ و آچار

یا که از چرخت بگیرد پنچری
بی رودرواسی بگم خیلی خری

کار خالق آفرینش هست و بس
غیر ازین از او نخواهد هیچکس

از خدا کاری طلب کن با کلاس
آنهم البته پس از حمد و سپاس

شد شبان شرمنده از گفتار خویش
این زمان با احتیاط آمد به پیش

گفت پس خواهم ز ذات کبریا
سازد آخوندی که باشد بی ریا

یا کشیش و پاپ و خاخام و امام
یکنفر فارغ ز تحمیق عوام

یک عدد روحانی وارسته، پاک
آفریند قادر حَیّ و هلاک

کرد موسا منتقل این خواسته
هیچ نه افزوده و نه کاسته

وحی آمد سوی موسا از خدا
«پست کن آچار و جک را بهر ما»
------------------------
آخرین دستکاری - 7بهمن 95

۱۳۹۵ بهمن ۳, یکشنبه

عجب صبری خدا دارد !


چکامه ای از زنده یاد استاد معینی کرمانشاهی:
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ....
همان یک لحظه ی اول ،
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی ،
به روی یکدگر ، ویرانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که در همسایه ی صد ها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ،
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم ،
بر لبِ ، پیمانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،
زمین و آسمان را
واژگون ، مستانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر این بیداد گر ها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحه ی ، صد دانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و دیوانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان ِ دل عشاق سرگردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
به عرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که می دیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ،
گردش این چرخ راوارونه ، بی صبرانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنه ی این علم ِ عالم سوز مردم کش ،
به جز اندیشه ی عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای ، پر افسانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ، تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد
وگرنه من به جای او چو بودم ،
یک نفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !

سوره کافران



داشتم تو فیس بوک اخبار ترامپ را و فرو ریختن ساختمان پلاسکو را دنبال میکردم که دیدم جبرئیل رو زانوم نشسته،خیلی خوشحال شدم از اینکه بعد از تصادفِ در فضا، صحیح و سالم رسید و سوره ی نازل شده را برایم آورد.
سوره کافران.
بنام پروردگار بی غلّ و غش
بگو ای کافران. خوش بحالتان.که نشدید مسلمان.و نخوردید گول محمد شارلاتان.و نپذیرفتید خزعبلات آن غَلتَبان.و گفتید ما نمی پرستیم الله موهومِ سوسمار خوران.و گفتید ما انسانیم و نمیشویم  پیرو تازیان  و وحشیان و آدمخوران.و تو ای علی بی ستاره.ای تنها فرستاده از طرف پروردگار.ای تو اولین و آخرین فرستاده ی ما.مثل اینکه تو هم باور نکرده ای حرفهای ما.و خودت را معرفی کرده ای  رسول صد و بیست و چهار هزار و یکمین ما.مگر نگفتیم که تمام آنها دروغ بوده و فقط و فقط افسانه های قوم بنی اسرائیل است و با دوز و کلک خودشان را معرفی کرده اند از جانب ما.پس از این به بعد بدان که تو تنها فرستاده ما هستی و تویی اولین و آخرین فرستاده ی ما.به مردم بگو که اصلاً ما احتیاجِ به فرستاده نداشته و نداریم.ولی از بس دغل کاران و کلاه برداران آمدند و هر جنایتی را انجام دادند و گفتند که از طرف ماست. بنابر این ما تصمیم گرفتیم که فقط یکبار یک پیامبر بفرستیم تا به مردم بگوید که همه ی آنهایی که تا بحال خودشان را فرستادگان ما معرفی کرده اند،کذّابند.به مردم بگو که همین یک پیامبر را هم ما برای ارشاد شما نفرستاده ایم.به مردم بگو که هر کدامتان که خردمند هستید خودتان مرشدید و هر کدامتان که بی خردید،هرگز ارشاد نخواهید شد.بگو که ما تورا فقط برای رسوا کردن مدعیان دروغین قبلی فرستاده ایم و لا غیر. ای پیامبر راستین  و تو ای اولین و تو ای آخرین رسول ما. بعضی از آنهایی که به تو ایمان آورده اند،از تو می پرسند که روزانه چند رکعت نماز بخوانیم.به آنها بگو که آفریدگاری که محتاج است تا برایش نماز بخوانید و برایش روزه بدارید و یا در راهش جنگ  و جنایت و غارت و تجاوز کنید،چنین پروردگاری برای لای جِرز هم خوب نیست چه رسد برای خدایی. ای بی ستاره گرامی تو خودت بارها و بارها جبرئیل را دیده ای و از نزدیک با او مصاحبت کرده ای و دیده ای که چقدر زیباست و چهره اش بسان دختران ماهروی چهارده پانزده ساله است و اصلاً دارای ریش نیست.پس ای پیامبر راستین آگاه باش که اگر به تو گفتند که هنگامیکه  جبرئیل به حضورت رسید، ازش بپرس، آخه احمق فکر نکردی مردم به ریش مبارکت خواهند خندید، که دروغ و پرت و پلائی به این بزرگی در زمینه معراج محمد گفتی و می گویند که  دوست دارند این جبرئیل غیر امین یک جورای بفهمه که خر خودشه.به آنها بگو اینکه یک سوسمار خور وَردار و ورمالِ زنباره یِ بچه بازِ چشم پلشتی چنین اتهامات و بهتان هایی  را به ما و به جبرئیلِ ما  می زند، آیا ما مقصّریم.به آنها بگو که پروردگار هرگز جرأت نمیکند که جبرئیلِ به این زیبایی را نزد مردی که به صغیر و کبیر رحم نمیکرد بفرستد.
به آنها بگو که پروردگار هرگز جرأت نمیکند که جبرئیلِ به این زیبایی را نزد مردی که به دختر شش سالهِ یار غارش هم رحم نکرد بفرستد.
به آنها بگو که پروردگار هرگز جرأت نمیکند که جبرئیلِ به این زیبایی را نزد مردی بفرستد که از سر خَرِ نَر هم نمی گذشت چه رسد به جبرئیل زیبای ما.
به آنها بگو که پروردگار هرگز جرأت نمیکند که جبرئیلِ به این زیبایی را  حتی در روز روشن و در شلوغی  وسط شهر نزد مردی که به گوسفندان عمویش هم رحم نمی کرد بفرستد چه رسد در یک غار تنگ و تاریک.به آنها بگو که ما یک پروردگار راستینِ بی غَلّ و غَش هستیم و نه الله موهومی که مردم را از عذاب می هراساند.بگو که ما اصلاً  دوزخ و برزخ نداریم و همه به بهشت خواهند رفت که ما پروردگار راستین و رئوف و مهربان هستیم.
اسلو، یکشنبه ۲۲ ژانویه ۲۰۱۷
علی بی ستاره


۱۳۹۵ دی ۲۱, سه‌شنبه

جبرئیل سر کارم





دیشب سر کار وقتی نیمساعت استراحت برای خوردن غذا داشتم
یکمرتبه دیدم که جبرئیل سر میزم نشسته!
گفت: یک سوره برات نازل شده.
گفتم: الان وقت ندارم.
گفت: کوتاهه.
گفتم: آخه اینجا جلوی همکارام خوب نیست.
گفت: منو که نمیتونند ببینند!
گفتم: صداتو که میشنوند.
گفت: عجب خنگی هستی،این فقط تویی که میتونی منو ببینی و صدامو بشنوی!
گفتم: خیلی خوب بفرما.
گفت: این متن سوره هست،
آن کوسه هایی که ایمان آوردند، و از شهرهایشان به پایتخت هجرت کردند، و دزدیدند، و چپاول کردند، و غارت کردند، و دروغ گفتند، و جنگ برافروختند، و هشت سال بر طبل آن زدند، و جوانان را در آتش تنور جنگ سوزاندند، و مملکت را نابود کردند، و دریاچه ها و رودخانه ها را خشکاندند، و جنایت کردند، و کشتند، و قتل عام کردند، و قتل های زنجیره ای کردند، و قلمها را شکستند، و سرنیزه ها را راست کردند، و یک آخوند دوزاری را در عرض یکی دوساعت ولی فقیه کردند، و با هلی کوپتر مردم را برای اعتراض به گرانتر بودن آب اشامیدنی از بنزین به راکت بستند، و پولهای ملت بی نوا را در بانکهای خارج بحسابها شخصی خود و فرزندانشان گذاشتند، و بارها و بارها ملت را سر کار گذاشتند،
و در نهایت بوسیله چای قند پهلو به درک شتافتند در راه پروردگارشان،
نیمه سوخته ی عظیمی نزد پروردگارشان دریافت خواهند کرد...!
اسلو، دهم ژانویه ۲۰۱۷
علی بی ستاره
پیامبر صد و بیست و چهار هزار و یکم !