۱۳۹۸ آبان ۲۲, چهارشنبه

آیا براستی اسلام دین صلح و دوستی است؟

اسلام دین صلح و دوستی است!
کرونولوژی زندگی محمد توسط یکی از خوانندگان در وبگاه آقای محمد نوری زاد. حتما بخوانید
این است سرگذشت راستین آئین رسولی که ما سر بر آستانش نهاده ایم
روند پيدايش و گسترش اسلام:
من‌ حیث المجموع، لااقل حدود ۷۰۰ هزار نفر از کودکان، زنان و مردان ایران‌زمین، اعم از جوان و کهنسال، در جنگ با تازیان، به طرز بسیار فجیعانه کشته و مُثله شدند.
تاریخ ها به میلادی
570 – تولد محمد در عربستان، در قبیله عربستان
577 – مادر محمد فوت می‌شود
580 – عبدالمطلب پدربزرگ محمد فوت می‌شود
583 – اولین مسافرت محمد به سوریه با اهداف تجارتی
595 – محمد با خدیجه ازدواج می‌کند
595 – مسافرت دوم به سوریه
598 – پسرش، قاسم بدنیا می آید
600 – دخترش زینب بدنیا می آید
603 – دخترش ام کلثوم بدنیا می آید
604 – دخترش رقیه بدنیا می آید
605 – حجر الاسود در کنار کعبه قرار میگیرد
605 – دخترش فاطمه بدنیا می آید
610 – محمد در غار حرا جبرئیل را ملاقات می‌کند
613 – محمد ادعای پیامبری اش را بطور عمومی اعلام می‌کند
615 – مسلمانان توسط قریش مورد آزار قرار میگیرند
619 – با سوده و عایشه ازدواج می‌کند
620 – نمازهای پنجگانه اجباری میشوند
622 – محمد از مکه به مدینه مهاجرت می‌کند
623 – جنگ ودان
623 – جنگ صفوان
623 – جنگ ذوالعشير
624 – محمد و اطرافیانش آغاز به حملات پی در پی به کاروانهای تجارتی برای غارت ثروت آنها می‌کنند
624 – زکات اجباری می‌شود
624 – جنگ بدر
624 – جنگ بنی سلیم
624 – جنگ بنی قینقاع
624 – جنگ سویق
624 – جنگ بنی قطفان
624 – جنگ بحران
625 – جنگ احد
625 – جنگ حمراء الاسد
625 – جنگ بنی النضیر
625 – جنگ ذات الرقاع
626 – جنگ بدر الاخره
626 – جنگ دومه الجندل
626 – جنگ بنی المصطلق
627 – جنگ خندق
627 – جنگ بنی قریظه
627 – جنگ بنی لحیان
627 – جنگ غیبه
627 – جنگ خیبر
628 – محمد معاهده ای را با قریش امضا می‌کند
630 – محمد مکه را فتح می‌کند
630 – جنگ حنین.
630 – جنگ تبوک
632 – محمد میمیرد.
632 – ابوبکر، پدرزن محمد، و عمر حرکتی نظامی را آغاز می‌کنند تا اسلام را در عربستان تحمیل کنند
633 – جنگ در عمان
633 – جنگ حضرموت.
633 – جنگ کازیما
633 – جنگ ولاجه
633 – جنگ اولیس
633 – جنگ عنبر
634 – جنگ بصره,
634 – جنگ دمشق
634 – جنگ اجنادین.
634 – مرگ ابوبکر و به خلافت رسیدن عمر
634 – جنگ نمارق
634 – جنگ سقطیه.
635 – جنگ جسر.
635 – جنگ بویب.
635 – فتح دمشق.
635 – جنگ فحل.
636 – جنگ یرموک.
636 – جنگ قادسیه.
636 – فتح مدائن.
637 – جنگ جلولاء.
638 – جنگ یرموک.
638 – مسلمانان رومی ها را شکست می‌دهند و وارد جارالسلام میشوند
638 – فتح جزیره.
639 – فتح خوزستان و حرکت به سوی مصر.
641 – جنگ نهاوند
642 – جنگ ری در ایران
643 – فتح آذربایجان
644 – فتح فارس
644 – فتح خاران.
644 – عمر کشته می‌شود، عثمان خلیفه می‌شود
647 – فتح جزایر قبرس
648 – حمله به بیزانسی ها
651 – جنگ دریایی علیه بیزانسی ها
654 – اسلام در شمال افریقا پخش می‌شود
656 – عثمان کشته می‌شود، علی خلیفه میگردد
658 – جنگ نهران.
659 – فتح مصر
661 – علی کشته می‌شود.
662 – مصر به دست اسلامگرایان می افتد.
666 – مسلمانان به سیسیل ایتالیا حمله می‌کنند
677 – محاصره قسطنطنیه
687 – جنگ کوفه
691 – جنگ دیر الجلیغ
700 – حملات نظامی به شمال افریقا انجام میگیرد
702 – جنگ دیر الجمیرا
711 – مسلمانان به جبل الطارق حمله می‌کنند
711 – فتح اسپانیا
713 – فتح ملتان (منطقه ای در پاکستان)
716 – حمله به قسطنطنیه
732 – جنگ در فرانسه.
740 – جنگ نوبلز.
741 – جنگ بگدورا در شمال افریقا
744 – جنگ عین الجر
746 – جنگ روپار ثوثا
748 – جنگ ری.
749 – جنگ اصفهان
749 – جنگ نهاوند
750 – جنگ زب
772 – جنگ حنبی در شمال افریقا
777 – جنگ ساراگوسا در اسپانیا
اسلام دین صلح و دوستی است!!!!!!
با دوستی وارد ایران و دیگر کشورها شده!!!!!!
همه با آغوش باز اسلام را پذیرفتند!!!!!
______________________
سلام جناب نوری زاد عزیز
تقدیم بشما
تحویل بگیر برادر اسلام ناب را
آغوش باز اسلام
اندر این آغوش باز:
❶ ۱۰۰۰ نفر در دره گرگان، گردن زده شدند.
❷ ۵۴۰۰۰ نفر در شهر گرگان، کشته شدند.
❸ ۲۳۰۰ نفر در خوزستان، سیستان و تیسفون اعدام شدند.
❹ ۴۰۰۰۰ نفر در شهر گور، قتل عام شدند.
❺ ۱۰۰۰۰۰ هزار نفر در شهر استخر کشته شدند.
❻ ۴۰۰۰۰ نفر در طبس، هرات و کهستان قتل عام شدند.
❼ ۷۰۰۰۰ نفر در شهر ری و الیس گردن زده شدند.
❽ ۵۰۰۰۰ نفر در چالوس، رویان و سرخس اعدام شدند.
❾ ۸۰۰۰۰ نفر در نیشابور کشته شدند.
⑩ ۲۰۰۰۰۰ در شوشتر، رامهرمز، شاپور، بادغیس و کرمان کشته شدند.
لذا من‌ حیث المجموع، لااقل حدود ۷۰۰ هزار نفر از کودکان، زنان و مردان ایران‌زمین، اعم از جوان و کهنسال، در جنگ با تازیان، به طرز بسیار فجیعانه کشته و مُثله شدند.
فتوح البلدان، ص ۶۵
کتاب الفتوح، ص ۲۲۳
کتاب الفتوح، ص ۲۸۲
کتاب الفتوح، ص ۲۱۵
تاریخ ابن بلخی، ص ۱۱۶
تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۴۹۱
تاریخ طبری، ج ۵، ص ۱۹۷۵
تاریخ طبری، ج ۵، ص ۲۰۱۱
تاریخ طبری، ج ۵، ص ۲۱۱۶
تاریخ ابن اثیر، ج ۳، ص ۳۰۸
ایرانیان با آغوشی باز اسلام را پذیرفتند….

۱۳۹۸ مهر ۳۰, سه‌شنبه

۲۵ آذر روز مادر

مادر هم مادرهای قدیم!
 
در روز ۲۵ آذر ماه ۱۳۳۹ انجمن حمایت مادران و نوزادان از شاه  درخواست کرد که روز بیست و پنجم آذر ماه روزی که بنگاه حمایت مادران و نوزادان در سال ۱۳۱۹ به فرمان رضا شاه  بنیاد نهاده شد و آغاز به کار کرد به نام « روز مادر » برگزیده شود.
 این درخواست از سوی شاه ایران پذیرفته شد و در سال ۱۳۳۹ نخستین آیین روز مادر انجام یافت و از آن پس روز ۲۵ آذر ماه روز بزرگداشت مادران ایران با اجرای آیین‌های گوناگون در سراسر کشور جشن گرفته شد.
در جمهوری اسلامی روز تولد فاطمه دختر محمد تازی بچه باز که اصلاً هم مشخص نیست که آیا براستی در چنین روزی تولدش هست یا نه را روز مادر نامگذاری کرده اند!
اما از اینها که بگذریم آیا مادران امروز مانند مادران دیروزند و آیا براستی همه مادران همانطور که همیشه ازشان تعریف شده،  هستند و یا نه بعضی مادران خوبند،  بعضی بد،  بعضی عالی اند و بعضی بسیار بد؟ 
در کتابهای دبستانی زمان ما شعری از ایرج میرزا بود بدین مضمون:

گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهن گرفتن آموخت
شب ها بَرِ گاهواره ی من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن اموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه یِ گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
=====
 
و اما مادرهای امروزی!
..........

گویند مرا چو زاد مادر
روی کاناپه لمیدن آموخت
شبها بر ماهواره تا صبح
بنشست و کلیپ دیدن آموخت 
بر چهره سبوس و ماست مالید
تا شیوه ی خوشگلیدن آموخت
بنمود تتو دو ابروی خویش
تا رسم کمان کشیدن آموخت
هر ماه برفت نزد جراح
آیین چروک چیدن آموخت
دستم بگرفت و برد بازار
همواره طلا خریدن آموخت
با قوم خودش همیشه پیوند
ازقوم پدر بریدن آموخت
آسوده نشست و با اس ام اس
جکهای خفن چتیدن آموخت
چون سوخت غذای ما شب و روز
از پیک مدد رسیدن آموخت
چون مادر من چنین بیاموخت
تا هستم و هست دارمش دوست!!
❊❊❊❊❊



۱۳۹۸ مهر ۱۵, دوشنبه

سفر به مریخ



اگر بار گران هستیم می ریم
اگر نامهربان هستیم می ریم
شما در کره یِ خاکی بمانید
که ما مریخیان هستیم و می ریم
=====
دوستان من با اجازه شما سروران گرامیم، ۹ماه دیگر یعنی در جولای ۲۰۲۰ به همراه دو پسرم عازم مریخ هستیم و اگر بدی و نا سپاسی و یا بی ادبی و یا هر حرکت غیر معقول دیگری که از من سر زده، مرا به بزرگی خودتان ببخشید!
عکس بوردینگ کارتم را هم که از طرف ناسا صادر شده در زیر میتوانید مشاهده کنید.
در جولای سال آینده میلادی از پایگاه نیروی هوایی فلوریدا به مریخ سفر میکنیم، راه زیادی نیست، فقط پانصد و چهار میلیون و ششصد و شصت و هشت هزار و هفتصد و نود و یک کیلومتر است، ۵۰۴۶۶۸۷۹۱ کیلو متر.
مدتها بود که با ناسا کلنجار می رفتیم، ناسا من و دو پسرم را به همراه چند تا دختر دیگر که منتخب ناسا بوده اند میخواهد به فضا بفرستد برای تخم گیری و از آنجایی که مأموران ناسا دریافته بودند که من و پسرانم از نژاد پاک «بی ریایی» هستیم تصمیم گرفته بودند که در مریخ نژاد پاک «بی ریایی» را تولید و تکثیر کنند، اما من به آنها میگفتم که من بدون ویسکی با یخ و وُدکا و ماست و خیار نمیتوانم در جایی زندگی کنم!
نهایتاً قرار بر این شد که برای مصرف بیست سال وُدکا و ویسکی به آنجا بیاورند تا در آینده بتوانیم خودمان به یاری پروردگار و همت تولیدات انسانی مان در آنجا اولین کارخانه تولیدات نوشابه های الکلی را در مریخ تأسیس کنیم.
برای حل مسئله ماست و خیار هم عهد کردند که یک مینی گُلخانه در آنجا برای تولید خیار درست کنند و ماست را هم از شیر همان دخترانی که برای تخم گیری به مارس آورده می شوند درست میکنیم و یخ هم که در مارس به وفور پیدا شده! 😂😂😂
بله دوستان!
مشکلی نیست که آسان نشود
مرد باید که هراسان نشود!
یاد روانشاد سهراب سپهری افتادم که فکر کنم در شعر پای صدای آب بود
که می گفت:
فکر بوئیدن گل در کره ای دیگر!
ای کاش زنده می بود سهراب و مشاهده میکرد که یکی از هم استانیهایش بهمراه دو پسرش ویسکی و وُدکا با ماست خیار، آن هم چه ماستی در کره ای دیگر می نوشند!
درود بر همه شما سروران عزیزم
ارادتمند علی بی ستاره
اسلو،
هفتم اکتبر ۲۰۱۹
❊❊❊❊❊






۱۳۹۸ مهر ۶, شنبه

داستان تولد محمد و شکافتن طاق کسرا !




هان ای دل عبرت بین، از دیده عبر کن هان
ایوان  مدائن  را  آیینه  عبرت  دان
از آنجایی که من نه آقای مهندس و آقای دکتر و جناب پروفسور و یا مورخ و پژوهشگر و یا نویسنده و فعال سیاسی و یا کارشناس خاور میانه یا خاور  دور و نزدیک  و امثالهم که مرتب در این فضاهای مجازی و کانالهای ماهواره ای می بینیم و می شنویم، نیستم و در کودکی و نو جوانی کشاورز بوده ام و بعدش هم انواع کارهای کارگری را انجام داده ام  تا الان هم که سالیان دراز است که کارگرِ پشت فرمان نشین شده ام ولی علاقه مند به دانستن واقعیات هستم و در هر موردی که خواستم حقیقتی را بیابم آنقدر اخبار و گفته های ضد و نقیض شنیده و خوانده ام که واقعاً برایم مشکل است که بدانم کدام راست و کدام نا راست است و شناختن سره از نا سره برایم بسی دشوار و در بعضی موارد نا ممکن است، بر آن شدم که به بعضی مسائل که علاقه مندم یا حس کنجکاویم ایجاب می کند علاوه بر رصد کردن اخبار و روایات خودم هم تحقیق کنم تا شاید بتوانم به حقیقت دست یابم!
یکی از این مسائلی که سالهاست حس کنجکاوی و شکاکیِ مرا بر انگیخته بود، این جریان  شکافتن طاق کسرا به هنگام تولد محمد پسر عبدالله و پیامبر مسلمانان بود!
این را بارها از آقای رحیمیان که در محل معروف به  شیخ یدالله بود، آخوندی که پدرم مریدش بود و من هم بالاجبار اوقات زیادی از عمر کودکیم را پای منبر او گذرانده ام شنیده بودم که هنگامیکه پیامبر اسلام متولد شد طاق کسرا شکاف برداشت و در دوران کودکی من  نمی دانستم که طاق کسرا چیست و کجاست و دارای چه اهمیت و ابهتی بوده است ولی همیشه با خودم فکر می کردم که تولد یک کودک  در یک جایی از این گیتی چه رابطه ای می تواند داشته باشد با شکافتن طاق یک ایوان در جایی دیگر از این گیتی پهناور!
اولین باری که در دوران تحصیل این موضوع را شنیدم در کلاس پنجم دبستان بود که آموزگار ما  آقای میر حسنی سر کلاس درس دینی  این داستان را گفت و از همان روز من تصمیم گرفتم در اینمورد تحقیق کنم تا شاید بتوانم رابطه بین تولد یک کودک در مکه را با شکاف طاق ایوانی در جای دیگر این گیتی دریابم.
دوستان، پس از تحقیقات فراوان و خواندن سنگ نبشته ها، آهن نبشته ها، مس نبشته ها، یادگارهای روی اقاقی ها و درختان چنار و  کتب دست نویس، و ... تا کتابهای چاپ شده مدرن متوجه شدم که زمانی که محمد به دنیا می آید بخاطر اینکه سرش کمی بزرگتر از حد معمول بوده هنگام بیرون آمدن از رحم  مادرش باعث پارگی قسمت فوقانی فرج مادرش آمنه می شود و در مکه بین مردم شایع میشود که، آمنه پسری به دنیا آورد که هنگام بیرون آمدنش «طاق کُس» را شکافت!
از آنجایی که در آن روز محمد هم مانند بقیه مردم می بود این شایعه پس از چند روز از زبانها افتاد تا چهل سال بعد که محمد مدعی پیامبری شد و پس از یک دوره ده، پانزده ساله توانست خودش را به مردم تحمیل کند و از آنجا بود که مورخان بر آن شدند که تاریخ زندگانی او را به نگارش در آورند!
در ابتدا همه مورخان می نوشتند که در روز جمعه ۱۷ ربیع‌الاول، بعد از طلوع فجر، در عصر سلطنت انوشیروان، قبل از طلوع خورشید، در مكه و در خانه خود، کنار کعبه کانون خدا پرستی، دیده به جهان گشود، ولی بعد از اینکه محمد مُرد و پس از چندی مسلمانان وحشی توانستند به ایران حمله کنند و ایران را به تصرف خود در آورند، مورخان هم بر آن شدند که بجای واقعیتها به نوشتن خزعبلات و افسانه روی آورند و از جمله این نوشته سابق را که « هنگامیکه محمد متولد شد طاق کُس را شکافت» را به « هنگامیکه محمد متولد شد طاق کَسرا شکافت» تغییر دهند!
از جمله خزعبلات و کُس و شعر های دیگری که در این مورد نوشته اند اینست که:
پیامبر از یک خاندان شریف، از شاخه دودمان قریش به دنیا آمد، پدران و مادران او تا حضرت آدم، همه خدا پرست بودند. در شب تولد و هنگام تولد آن حضرت، حوادث عجیبی در جهان رخ داد
آب دریاچه ساوه در زمین فرو رفت و خشكید.
آتشكده سرزمین فارس، پس از هزار سال روشنایی خاموش شد.
در آن هنگام ایوان عظیم كاخ مدائن (كاخ شاه ایران) به لرزه درآمد و چهارده كنگره (دندانه سر دیوار) آن فرو ریخت.
آب رود سماوه (در بین كوفه) زیاد شد و به جریان افتاد و از این نوع مزخرفات فراوان نوشته اند!
=====
تا سلسله ایوان بگسست مدائن را
در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان!
ارادتمند علی بی ستاره
اسلو، ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۹
❊❊❊❊❊




۱۳۹۸ مهر ۱, دوشنبه

حسین ابن علی سمبل خودخواهی، قدرت دوستی وجاه طلبی



حسین ابن علی سمبل خودخواهی، قدرت دوستی وجاه طلبی
بی تردید عنوان این مقاله خونِ بسیاری از شیعیانِ خردباخته مرتضی علی را به جوش آورده و ایشان را به قَدری پریشان ساخته که یا شخصَن خواهان کُشتنِ نگارنده اند و یا آرزوی به هلاکت رسیدنش را کرده و از صمیم قلب خواستارِ هر چه زودتر “از صحنه روزگار مَحو شدن” نویسنده این نگاشته، به دست الله مدینه و پیروانش می باشند.
نگارنده با آگاهی کامل از پیامدِ نگاشتن چنین مقاله تابو شِکن و خُرافات ستیزی که بدونِ شَک به قیمتِ جانَش تمام خواهد شد، این نگاشته مُستَنَد و تحقیقی را به عِشقِ کودکان ایران زمین و نسل های آینده آن مرز و بوم نوشته و آن را پیشکش به پیشگاهِ ملتِ شریف و آزادی خواه ایران می کُند تا به قول زنده یاد کَسروی: “بخوانند و داوَری کنند…”
اُمید است که اینگونه مقالات روشنگرانه که در راستایِ خردگرایی و خرافات ستیزی نگاشته می شوند، چراغِ راهی شَوند برای آیندگانِ آن سَرزمینِ نازنین تا روزی از راه رسَد که مامِ میهن دیگر شاهد اسیر شُدنِ فَرزندانش در دامِ دین و روحانیون نباشد.
- رابطه فامیلی حُسین ابن عَلی با یَزید:

یَزیدِ فَرزندِ مُعاویه و از طایفه “بنی اُمَیه” بود؛ پدر بزرگش ابوسُفیان و جَدِ پدری اَش “عبدالمطلب” نام داشتتند. از طَرفی حُسین فَرزندِ علی (امام اول شیعیان) و از طایفه “بَنی هاشم” بود و پدربزرگانش محمد (پیامبر اسلام) و ابوطالب و همچنین جَدِ پدری اَش “عبدالمطلب” نام داشتند.
از رابطه بالا می توان نتیجه گرفت که حُسین و یَزید پسرِ پسر عَمویِ هَم بودند، علی و معاویه پسر عَمو بودند، معاویه و محمد نیز پسر عَمو بودند، ابوسفیان و ابوطالب بَرادر بودند و ابوسفیان عَمویِ علی و محمد بوده است. این تاریخچه خانوادگی به روشنی نشان می دَهد که جنگِ میانِ بنی هاشم و بنی امیه، از ابتدا بَر سرِ قدرت بوده است و هیچ سُخنی از حسِ آزادی خواهی طَرفین وجود نداشته است.
- شرایطِ صُلحِ امام حَسن با معاویه و سَهم حسین از این قَرارداد:
- آنچه در بیت المالِ کوفه هَست به امام حَسن تعلق گیرد و همچنین خَراجِ شهر دارابگرد (از شهرهای ایران) متعلق به امام حسن شود. (تاریخ طبری ، جلد ۷ ، صفخه ۲۷۱۵)
- هر سال مبلغ دو میلیون درهم نیز به امام حسین پرداخت شود. (اخبارالطوال ، صفحه ۲۴۱
- مقرری امام حسن و امام حسین در زمان عُمر سالیانه ۵ هزار درهم بود که در زمان خلافتِ مُعاویه به سالی یک میلیون درهم (معادل ۴ هزار کیلو نقره) رسید. (تاریخ تمدن اسلام ، جلد ۴ ، صفحه ۸۸)
- رابطه امامان حَسن و حُسین با مُعاویه پَس از صُلح:

- دَر سَفر هایِ مُعاویه به مکه و مدینه امام حسن و امام حسین از نُخستین کسانی بودند که به پیشوازِ مُعاویه می شتافتند و معاویه را در آغوش می گرفتند. (اخبار الطوال،صفحه ۲۴۳) (روضه الصفا ، جلد ۳ ، صفحه ۸۰ . ۸۳ )

- رابطه امام حُسین با معاویه به شکلی بود که در سالِ ۴۹ هجرت به فَرمانِ مُعاویه دَر جَنگِ قسطنطنیه شرکت کرد. (زندگانی امام حُسین، صفحه ۱۲۲)

- امام حُسین در نامه ای که به معاویه نوشت تأکید کَرد که مَن خواهان مقابله و جنگ با تو نیستم و یه یارانش فَرمود: “تا زَمانی که مُعاویه زنده است، باید خانه نشینی را پیشه خود سازید. (اخبار الطوال، صفخه ۲۴۴) (روضه الصفا، جلد ۳ ، صفحه ۱۵)

- قُدرت طلبی خاندانِ بَنی هاشم:

پَس از اینکه عَلی ابن ابوطالب، به دَلیل عَدمِ داشتنِ لیاقت، کفایت و شایستگی کافی کنار گذاشته شد و مُعاویه رویِ کار آمد و حکومت دودمان بنی امیه پایه ریزی شُد، همواره چَشم بَنی هاشم به دُنبالِ باز پَس گیری قُدرت و نابود کردن حکومت بنی امیه بود.
اما حَسنِ اِبن عَلی مزه پول باد آورده و ثروت زیاد را به رویِ تَخت نشستن و حُکم راندن ترجیح می داد و بنابراین با دریافت رشوه های کلان و حقوق های ماهیانه از بیت المال و از دَستِ معاویه، دَهانش را بَست و مشغول عیش و نوش و زندگانی اش شد؛ البته حسین ابن علی نیز به هنگامِ خلافیت معاویه، سربازِ مطیعِ خلیفه و جیره خوار حکومت بنی امیه بود.
از آنچه گفته شَد نتیجه میگیریم که تنها جنگ و دعوای میان بَنی هاشم و بنی امیه، جنگ بَر سر قدرت بوده و این لذت به قدرت رسیدن و حکمرانی کردن بود که حُسین را روانه کربلا ساخت و تمامی روایات و قصه های مربوط به آزادی خواهی حُسین، خیالی، دروغین و زاییده پندارهای پوسیده روحانیون شیعه است.

- جاه طَلبیِ حُسین اِبن عَلی:

نویسنده و پژوهشگر گرامِ میهن، زنده یاد علی دشتی در رابطه با قدرت طلبی در تاریخ اسلام می نویسد: “چون نیک بنگریم، تاریخ اسلام جز تاریخ رسیدن به قدرت نیست. تلاش مُستمریست که ریاست طَلبان در راهِ وُصول به امارت و سلطنت بکار بسته اند و دیانت اسلام وسیله بوده است نه هدف…”
به راستی جمله یاد شده شاید بهترین تعریف و توضیح درباره حُسین ابن عَلی باشد؛ حُسین که تا پیش از مرگِ معاویه وی را خلیفه بَر حق می دانست و سربازِ معاویه و جیره خوار حکومت بنی امیه بود و سالیانه دو میلیون درهم از بیت المال دریافت می کرد، پَس از مرگِ معاویه به یکباره شرایط را بَرای به چنگ آوردن قُدرت مناسب دید.
حُسین با فاسد و نا لایق خواندنِ یزید، که یک انسانِ بسیار آزاد اندیش، شاعر و روشنفکر (نسبت به زمان خودش) بود و همچنین معرفی خود به عنوان نوه پیامبر اسلام و خلیفه و پیشوایِ بَر حَق مسلمانان، در تلاش بود تا جایگاه مردمی یزید را از میان برده و خود در دل و جان مردمان مسلمان، ارزش و اعتباری بیابد.
اما از آنجا که اعراب مسلمان دورانِ تلخِ خلافتِ علی را تجربه کرده بودند و می دانستند که حسین نیز فرزند همان علی معروف به “قُتال العرب” است، برای سخنانِ پوچ و بی اساس حُسین کمترین ارزشی قائل نشدند و تمامی آن سخنرانی ها و ترور شخصیتی یزید به یک نامه از سویِ مردم کوفه مُنجر شد که البته فرجامِ خوشی برای حسینِ قدرت طلب داستان مان، نداشت.

به هَر روی حسین تنها برای به چَنگ آوردن قدرت و تکیه زدن بر صندلیِ حُکمرانی به همراهِ یارانِ بینوایِ اَندکش که تعداد قابل توجهی از آنان را زنان و کودکان تشکیل می دادند، راهیِ عراق شد و در محلی به نام کربلا، با سپاهیانِ یزید رو به رو گشت.
- آیا کربلا، کویر بود و حُسین و یارانش در حال هلاک شدن از فرطِ تشنگی بودند؟

پاسخ بدین پرسش بی تَردید با آنچه تا کنون شنیده اید بسیار متفاوت است؛ حقیقت این است که کربلا، جلگه ای حاصلخیز و سَر سبز بوده و نه یک کویر خشک و بی آب و عَلَف و هوا نیز خُنَک بوده و نه داغ و سوزان!
دَهم محرم سال ۶۱ هجری قمری برابر با ۲۱ مهر ماهِ سال ۵۹ هجری شمسی است؛ بَله بر خلافِ آنچه که تا کنون می پنداشتید، عاشورا در فصل پاییز بود و نه در تابستانی خُشک و سوزان! در این ماه از سال هوا رو به سردی میگذارد و لازم به توضیح است در زمانی که زمین اینقدر آلوده نبوده، هَوا از نیمه دوم شهریور ماه رو به سردی گذاشته و در مهر ماه کاملاً خنک بوده است.
عراق سرزمینی جلگه ای و حاصلخیز می باشد و یافتن کویری خشک و بی آب و علف (آنگونه که روحانیون شیعه میگویند) در آن سخت است. کربلا دقیقاً در کنار رود فرات و تقریباً در مَدار جغرافیایی شهر اصفهان قرار دارد و خشک بودن و بیابانی بودن آن در سال ۶۸۰ میلادی باور نکردنی است.
رودخانه فرات یکی از پر آب ترین رودخانه های منطقه است که عرض آن در بعضی از نقاط به چند کیلومتر هم می رسد، پَس چگونه ادعا می شود که این رود را سپاه یزید بر سپاه امام حسین بسته است؟! دَر جُلگه حاصلخیز کربلا با کندن ۴ الی ۵ متر می توان به آب رسید، آیا آن ۷۲ تن توانایی کندن زمین را هَم نداشتند و یا عقل شان نمی رسیده است؟!

- خودخواهیِ حُسینِ اِبن عَلی:

حُسین برای رسیدن به قُدرت حاضر شُد تا تمامی عزیزانش را به کامِ مرگ کشانده و یکایک شان را از دَمِ تیغ بگذراند؛ حُسین به خاطر خود و تکیه زدن بر تختِ خلافت، زمینه کُشتار خود و یارانش را فَراهم آورد و به گورستان تاریخ پیوست؛ حال چه چیز و کدام نقطه از حرکت حسین انقلابی و برای رسیدن به آزادی بوده که امروزه به سرورِ آزادی خواهانِ جهان، می خوانندَش؟
حُسین با اینکه سپاهیانِ بیشمارِ یزید را دید و می دانست که کمترین شانسی در برابر آنان ندارد و تمامی یاران و اعضایِ خانواده اش هلاک خواهند شد، باز هم به یاغی گری پایان نداد و با یک دندگی و دیوانگی مَحض، بَر علیه سپاهِ یزید، شمشیر از نیام کشیده و به مبارزه پَرداخت! آیا حسین پدَر، همسَر، برادَر، عمو، دوست و یا پیشوایِ نمونه ای بوده است؟
کدام پیشوایِ با شعور و با منطق و دارای قدرتِ تفکر بدور از تعصب حاضر است تمامی پیروانش را به خاطر به قدرت رسیدنِ شخصِ خود، روانه گورستان کُند؟ آیا حسین از نظر عقلی سالم بود؟ بدون شک خیر! یک انسانِ عاقل که از سلامتِ فکری برخوردار است، هرگز با هفتاد نَفر به جنگِ هزاران نَفر نمی رود!
حسین در یک کلام، دیوانه ای بود که عشقِ رسیدن به قُدرت، چشمانش را کور و خردش را از وی گرفته بود! حسین سَببِ به خاک و خون کشیده شدن یاران و خانواده اش گشت تا بلکه بتواند به قُدرت رسیده و خلافت را به دستِ خاندانِ بنی هاشم باز گردانَد!
حُسین ابن علی به اندازه فَهمِ یک گاو از دانشِ فیزیک کوانتوم، با آزادگی و آزادی خواهی بیگانه است؛ حسین نه سرور آزادگان جهان است و نه حتی شخصیتی لایق احترام! او آدمکی است اسیرِ عشقِ به قُدرت رسیدن که در این راه تمامی یاران و اعضای خانواده اش را قُربانی نمود.
بیایید این حقیقت تاریخی را به کودکان مان آموزش دهیم و این بُتی که از حُسین ساخته شده است را به عمیق ترین شکل ممکن شکانده و ویران سازیم! باشد که روزی تمامی ایرانیان به ماهیت راستین حُسین پِی بُرده و به این سوگواری های هر ساله شَرم آور، پایان دهند.
بر گرفته از سایت فضول محله
❊❊❊❊❊

۱۳۹۸ شهریور ۲۲, جمعه

تقاضای کمک مردی که ۴۵ سال خود ارضایی کرده!



مردى ٦٠ ساله هستم که حدود ٤٥ ساله روزى ٨ بار خودارضایی ميكنم و هنوز موفق به ترک نشدم.
 لطفا راهنماييم كنيد چطور ترک كنم؟ 
=====
و حالا جوابهاى ملت هميشه در صحنه :
۱- استاد سبكتون چيه؟ ميخوام از مريداتون باشم
۲- ديگه ٦٠ساله دارى ميزنى اين يكى دو سال مونده رو هم تحمل كن حاج آقا
۳- متشكرم كه دو دقيقه جق نزدى و اين مطلب رو مخابره كردى.
۴- وصيت كن بعد مرگت كیرت رو بذارن تو الكل اهدا كنن به موزه،
 مردم از نزديک با اين اسطوره مقاومت و صلابت آشنا بشن.
۵- درود بر پدر جق ايران 🙏🏻
۶- ٤٥ ساله دارى جق ميزنى هنوز سالمی؟ من يه هفته جق بزنم عين برگ پاييز خشک ميشم، جوونم جووناى قديم
۷- كيرت در اثر سايش و اصطكاک تموم نشده؟
۸- پدر جان شما از مفاخر علم جقولوژی هستی و جزؤ چهره های ماندگار این مرز و بومی
۹- بر دستی که 45 سال بجقه باید بوسه زد. بذار دستتو ببوسم ...
۱۰- نسل کشی که تو کردی هیتلر نکرد اون دنیا خارت گاییدس ..
۱۱- سلام، الهام چرخنده  ناموس شیعه هستم. بدستور مقام معظم رهبری دارم یک فیلم از زنگی رسول الله با خدیجه می سازم که در آن خودم نقش خدیجه را دارم، میخواستم ازتون دعوت  کنم که شما هم نقش محمد را بازی کنید
۱۲- من مسیح علی نژاد هستم از واشنگتن، خواستم بگم همین شماها هستید که باعث می شید که امثال من که بی ریخت و بد ترکیب هستیم و نمیتونیم یه شوهر درست و حسابی برای خودمون دست و پا کنیم  مجبور بشیم صیغه مردهایی که صاحب زن و فرزند هستند بشیم
۱۳- سلام حاج آقا، امید دانا هستم، من الهی که قربون خودت و اون کیرت برم. خواهش میکنم بیا اینجا سوئد چون ما در برنامه رودست به یک نفر مانند شما احتیاج مبرم داریم
۱۴- سلام استاد، سعید طوسی هستم. اگه واقعاً تصمیم به ترک این کار دارید، برید معلم قرآن بیت رهبری بشید
۱۵- حاج آقا فکر کنم شما همون زین العابدین بیمار هستید، درسته؟
۱۶- سلام قربان، من شیر علی قصاب هستم. من مطمئنم که شما را من ختنه کرده ام
۱۷- سلام حاج آقا، از بسیجیهای بیت ولایت هستم. شما باید مرجع تقلید شیعیان جق زن خارج کشور بشید


۱۳۹۸ شهریور ۱۳, چهارشنبه

انفجار(دلار)

بس متغیر شده نرخ دلار            یک شب و یک روزندارد قرار
چرخهِ تولید شده تار و مار         چارهِ کار است در این روزگار
                       اِحتَکَرَ یَحتَکِرو احتکار 
داخل شعرت به گرانی نَپَر         بر خطر رانت و تبانی نپر
هی به ژن خوب فلانی نپر          این هنر اوست که با یک تماس
                      اختَلَسَ یَختَلِسُ اختلاس
بسکه در این جامعه لابی شده      وضع همه رو به خرابی شده
قیمت بازار حبابی شده           وای از آن دم که کند این حباب
                       اِن قَلَبَ یَنقَلِبُ انقلاب
هر که چرا گفت بگیر و ببند       نقد ترا گفت بگیر و ببند
یا به تو آ گفت بگیر و ببند         گر چه شود حاصل چوب و چماق
                       اِختَنَقَ یَختَنِقُ اختناق
فیلتر و سانسور قدیمی شده      اسلحه و زور قدیمی شده
نسخه شاپور قدیمی شده          می کند آخر خفقان و فشار
                        اِن فَجَرَ یَنفَجِرُ انفجار


طور سینا

سعدی:
چو رسی به طور سینا «أَرنی» مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به جواب « لن ترانی»
=====
حافظ:
چو رسی به طور سینا «أَرنی» بگو و بگذد
تو صدای دوست بشنو، نه جواب« لن ترانی»
=====
مولانا:
«أَرنی» کسی بگوید که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه چه «تری» چه «لن ترانی»
أَرنی = خودت را به من نشان بده
لن ترانی = هرگز مرا نخواهی دید
سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی
أرنی نگفته گفتی دو هزار لن ترانی
شاعر؟
❊❊❊❊❊

۱۳۹۸ مرداد ۴, جمعه

من مسلمان نیستم، آزاده‌ام

من مسلمان نیستم، آزاده‌ام ،
پیرو خیام، اهل باده‌ام
عاشق آزادی‌ام، اهل خِرد،
درگریز ازسجده و سجاده‌ام.
اهل ایمان نیستم، اهل دلم
اهل شعرم، اهل شور و شادی‌ام
مرتدم من، کافرم، گبرم ولی
کوروش و زرتشت را من زاده‌ام.
من خطا هم داشتم، هرگاه که
گوهر سیمرغی‌‌ام را باخته
پیشکارِ دشمنان خود شده؛
سر به مُهر اهرمن بنهاده‌ام!
من مسلمان نیستم، ایرانی‌ام
خاکی‌ام، افتاده‌ام، اینجائی‌ام،
پا بپای مردمان این جهان
بذر آیین بشر افشانده‌ام.
گرچه درمتن بیابان زیستم
سرو آزادم، مسلمان نیستم
سایه‌ام را برمسلمان و یهود
برسر ترسائیان گسترده‌ام
من مسلمان نیستم چون هیچگاه
پایه‌ی«کافرکُشی» ننهاده‌ام
سفره‌ام را گرچه درویشانه است
پیشِ همنوعان خود بگشوده‌ام.
گرچه در پیکار با اهریمنان
بارها افتاده یا اِستاده‌ام
لیک چون بابک، نیای پُردلم
عاشقانه جان شیرین داده‌ام.
من مسلمان نیستم، دانشورم
زاده‌ی گردآفریدِ دلبرم
گرچه افتادم من از اسب جهان
از شعور و اصل خود نفتاده‌ام
گوهر ایرانی و اسلام؟ نه!
من به اهریمن مگر تن داده‌ام؟!
گرچه نامم را «مسلمان» هِشته‌اند
نه مسلمان، نه مسلمان‌زاده‌ام!
❊❊❊❊❊

۱۳۹۸ تیر ۳۰, یکشنبه

نامه ای از محمد علی شاه قاجار

ظل الله خشمگین فریاد می زد:
خون جواب آزادی است، رعیت را چه به سرکشی، رعیت را چه به استنطاق صاحب قران، رعیت را چه به فریاد حق طلبی!؟.
ماییم که آبرو می دهیم، ماییم که مالک ایرانیم، ماییم...
رعیت غلط می کند اعتراض کند، غلط می کند مطالبه حق کند، غلط می کند دیوان مظالمه بخواهد، غلط می کند نظارت کند، غلط می کند قدرت ما را محدود کند، غلط می کند مشروطه بخواهد، غلط می کند خلاف روس تزاری باشد، غلط می کند دل باخته غرب باشد، غلط می کند متحصن در زاویه شاه عبدالعظیم شود، غلط می کند متحصن به سفارت خانه اجنبی شود...
ملت غلط می کند ما را نخواهد...
سایه ماست که آرامش می دهد، امنیت می بخشد، نعمت ارزانی می دارد، دفع بلا می کند..
سایه ماست، نه رعیت.
ملت را چه به آزادی، مشق مردم سالاری می کنند. مصلحین، فریاد قانون می زنند، خدا لعنت کند یوسف خان مستشارالدوله بی شرف را، که قانون قانون می کرد در این مملکت...
به جهنم که نان ندارید
به جهنم کار ندارید
به جهنم سرپناه ندارید
به جهنم که آزادی ندارید
به جهنم که آب ندارید
به جهنم که جوانانمان درگیر افیون اند
به جهنم که زنان تن فروشی می کنید
به جهنم...
همین که سایه مان بر سر شما رعیت است کافی است.
آخر الزمان است؛ شاه شاهان را محکوم می کنند به دروغ گویی، محکوم می کنند به خرافه پرستی، محکوم می کنند به دست اندازی به بیت المال، محکوم می کنند به دیکتاتوری، محکوم می کنند به زد و بند، محکوم می کنند به چپاول، محکوم می کنند به عیاشی...
رعیت غلط می کند مارا که زینت کشوریم محکوم کند؟!...
ما که سایه خداییم دوست داریم ظلم کنیم، دوست داریم ذخائر طبیعی مملکت را به اجنبی تحفه دهیم، دوست داریم تمام امور کشور را به بستگان مان بسپاریم ، دوست داریم هر آن چه که به میل مان است انجام دهیم...
رعیت گوسفند، ما شبانیم.
به خدای احد و واحد قسم
دستور دادیم به قزاق ها هر که نافرمانی کرد امان اش ندهند، هر که اعتراض کرد پوست اش را کنده، کاه پر کنند، هرکس را که خواست بیاندیشد؛ محبوسش کنند، هرکسو که خواست در افکارش به ما ناسزا گوید؛ معدوم اش کند..
دستور دادیم هر که به خیابان بیاید، هر که شعار دهد، هر که معترض شود، هر که قانون بخواهد، هر که مطالبه آزادی کند، مهمان اش کنند به گلوله...
ما رعیت سربزیر می خواهیم، ما رعیت بله قربان گو می خواهیم، ما رعیت کر و کور می خواهیم...
ما رعیت می خواهیم، همین بس.
این جا ممالک محصوره ایران است و ما هم قبله عالمیم و پرچ مدار عدالت و پاکی...
هر کس نمی خواهد بسم الله، ازین مملکت برود؛ شما رعیت لیاقت سروری ما را ندارید...
روید از خاک ما بروید ای بی لیاقتان مجوس.

محمد علی شاه قاجار
طهران، ۱۲۸۷ ش
استبداد صغیر

منابع
انقلاب مشروطه، ابوالقاسم خان ناصرالملک
علی‌اکبر دهخدا، چرند و پرند
انقلاب مشروطه ایران، ژانت آفاری

۱۳۹۸ تیر ۲۸, جمعه

سوره اَلاِنقِلابِ فِی الایران


قابل توجه کسانیکه به الله اعتقاد ندارند و نمی پذیرند که
علی خامنه ای نماینده الّله بر روی زمین است!
معجزه از این روشنتر و بالاتر هنگامیکه آهنگران بُلبلِ خمینی
در جبهه های جنگ ایران و عراق حاضر نشد بعدِ مرگ خمینی،
بُلبلِ خامنه ای شود و الّله چگونه او را به صورت لاکپشت در آورد!
حالا اگه جرأت دارید باز هم ایمان نیاورید.
الله هم در قرآن در مورد انقلاب ایران و رهبرانش و معجزه فرموده
که من در اینجا سوره مربوطه را به همراه فیلم معجزه برایتان میگذارم
تا هر چه زودتر ایمان بیاورید.

















سوره اَلاِنقِلابِ فِی الایران:
ای مردم ساده لوح ایران
ندیدید که شما را خر کردیم توسط روشنفکرانتان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
روشنفکرانی چون بنی صدر و قطب و زاده و یزدی و بازرگان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و شما ندانستید که اینها هستند پست و بی شرف و غلتبان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
تا توسط آنها هندی حرامزاده ای را کنیم امامتان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و ابتدا بردیمش در ماه و سپس اسکانش دادیم در جماران
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و چنان قدرتی بهش دادیم تا شد دجالِ دجالان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و نهایتاً فرستادیمش در سینه قبرستان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و پروریدیم کوسه ای را در کویرتا شود رئیس مجلستان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
وندیدید که چگونه علی گدا را در عرض چند دقیقه کردیم رهبرتان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و هشت سال هم کوسه را کردیمش رئیس جمهورتان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و هشت سال هم خرتان کردیم با سید خندان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و مبلغانش را در لندن با پولهای طیب و طاهرتان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و همینطور بهنودها و نگهدارهایِ همکارِ قاتلان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
وهشت سال هم بر سرتان مسلط کردیم یهودی تازه مسلمان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و سعید طوسی را کردیم قاری قرآن
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و چنان شد که طوسی، دانا کرد امیدِ نادان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و گفتیمش تا از بچه هایتان در آورد تنبان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و نازل کردیم برای رهبری الهامی این چنین چرخان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و جانیانی چون موسوی و کروبی راکردیم سبزان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و بلبل خمینی را کردیم لاکپشت سر گردان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
و دیدید که اینها هیچکدام نشدند انسان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
پس فرستادیم پوتین و ترامپ و نتان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
تا بیاورند بر سرشان آنچه آوردند اینها بر سرتان
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ

تَبَارَكَ علی بی ستارگان ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ
❊❊❊❊❊

۱۳۹۸ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

پستانهای فاطمه زهرا


تبریزی از علمای بزرگ شیعه که کتاب بسیار معروفی بنام اللمعة البيضاء في شرح خطبة الزهرا نوشته، در روایت عجیبی به پستانهای فاطمه زهرا پرداخته و مطالبی را آورده که نمیدانیم آنرا تعریف و تمجید یا توهین به ایشان تلقی کنیم. ولی قضاوت در این مورد را به عزیزان خواننده واگذار می‌کنیم. ایشان در مورد پستانهای فاطمه زهرا می‌نویسد :
متن عربی: وكان ثدياها طويلين بحيث كانت تلقيهما من أعلى كتفيها على عقبها، وترضع أولادها من وراء ظهرها ، على ما ذكر بعضهم ذلك مسندا إلى الرواية.
ترجمه: پستانهای آن حضرت طولانی(بزرگ) بود به گونه‌ی كه آن را از شانه‌اش به سمت پشت سر می‌انداخت و فرزندانش را از پشت سر شير می‌داد، بنا بر آنچه برخی از علمای آنها با استناد به روايتشان اين مطلب را ذكر كرده‌اند.
این روحانی بزرگ شیعه در صفحه دیگری از این کتاب نوشته که از بین پستانهای فاطمه بوی بهشت به مشام می‌رسید و محمد صورتش را شبانه روز بین هردو پستان
فاطمه می‌گذاشت و آنرا می‌بویید و از اینکار لذت میبرد.

۱۳۹۸ اردیبهشت ۸, یکشنبه

ماجرای ممه‌های درشت ملکه کاپشن



روزی روزگاری مملکتی بود که یک ملکه داشت با سینه‌های بسیار زيبا و سفت و درشت و آبدار!
شوالیه‌اى بنام نيك هم به همین علت علاقه‌ی شدیدی به ممه‌هاى ملکه داشت،
اما ، اما می‌دانست کوچک‌ترین تماسی با ملکه به حکم مرگش ختم می‌شود.


یک روز او این علاقه‌اش را با دوستش هُراتیو در میان گذاشت. (هُراتیو پزشک مخصوص خاندان سلطنتی بود.) هراتیو مدتی به این قضیه فکر کرد و بعد به نیک گفت که می‌تواند ترتیبی بدهد که او بتواند به خواسته‌اش برسد ، به شرطی که در ازاء اين خدمت خطرناك هزار سکه بدهد. نیک بدون تأمل قبول کرد.
روز بعد هراتیو مقداری پودر كه ايجاد خارش مي‌كرد درست کرد و ترتیبی داد تا وقتی ملکه در حال استحمام است در سینه‌بند او ریخته شود. مدت کوتاهی از لباس پوشیدن ملکه نگذشته بود که خارش‌ها شروع شد و شدت پیدا کرد و شدت پيدا كرد. ملكه از شدت خارش سينه‌هايش بى‌تاب شد و فرياد مي‌زد، به ناچار
پادشاه هراتیو را به دربار احضار کرد ، پزشك به شاه و ملكه گفت که داروى اين درد و خارش تنها در بزاق برخى افراد وجود دارد و اين بزاق هم در مجاورت هوا بى اثر ميشود لذا بايد مستقيماً از دهان آن فرد به مدت چهار ساعت به محل خارش ماليده شود ، شاه درحاليكه از فرياد هاى ملكه خسته و عصبى شده بود ، گفت آيا درين رابطه كسى را مى شناسى ؟؟؟
هراتيو پس ازاندكى فكر گفت بله قربان تنها کسی که بزاقش اين خاصیت را دارد شواليه نیکِ است.پادشاه که خواستار کمک به ملکه‌اش بود دستور داد فوراً نیک را نزدش احضار کنند.این‌جا بود که هراتیو پادزهر درمان خارش را به نیک داد تا در دهانش بریزد. در چهار ساعت بعدی نیک بدون وقفه مشغول مکیدن و لیسیدن مشتاقانه‌ی سینه‌های ملکه بود! سینه‌های ملکه از خارش افتاد، نیک راضی و خوشحال از آن‌جا بیرون آمد و از او به عنوان قهرمان ملی تمجید هم شد.
به هنگام بازگشت هراتیو طلب 1000 سکه‌اش را کرد. نیک که ديگر آرزويش برآورده شده بود و می‌دانست که هراتیو جرأت گزارش این جریان به پادشاه را ندارد از پرداخت بدهی سر باز زد.
روز بعد هراتیو براى گرفتن انتقام از شواليه نيك مقداری از همان پودر را در شورت پادشاه ریخت.
پادشاه فرمان داد فوراً نیک را حاضر کنند! سپس لخت روى تخت منتظر شواليه دراز كشيد !!!

۱۳۹۸ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

آه از دمی که حقه وافور ما شکست

آه از دمی که حقه وافور ما شکست
کروبیان ز غصه گزیدند پشت دست
آدم کشید یک دو سه بستی چو در بهشت
شد توبه اش قبول و ز عصیان خویش رست
نوح نبی اگر دو سه بستی نمی کشید
بر کشتی نجات بطوفان نمی نشست
از نخل طور آتش وافور جلوه کرد
موسی برون فتاد و از آن نشئه گشت و مست
چوب صلیب دسته وافور گر نبود
عیسی از آن بچرخ چهارم نمی نشست
زردشت گشت فخر تمام پیمبران
زیرا که داشت آتش وافور روی دست
احمد کشید یک دو سه بست و بعرش رفت
با دست دوست در شب معراج عهد بست
در جنگ بدر یک دو سه بستی علی کشید
زان شد سبب که پشت همه کافران شکست
در کربلا حسین علی داد نشئه داد
چسباند و هی کشید ز بس بست روی بست
مقصود جذبه ی احدیت بود از این
مفتون نه این عصاره ی مفلوک زشت پست
" مفتون کبریایی"

۱۳۹۷ اسفند ۲۹, چهارشنبه

من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ به تو چه؟


من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ به تو چه؟
من اگر مست می و شرب و شرابم ؛ به توچه؟
تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه به من؟
من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ به تو چه؟
تو اگر غرق نمازی٬چه کسی گفت چرا؟
من اگر وقت اذان غرقه به خوابم ؛ به تو چه؟
تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش.
من اگر مستحق خشم و عتابم ؛به تو چه؟
دُنیا گر چه سراب است به گفتار شما
من به جِد طالب این کهنه سرابم ؛به تو چه؟
تو اگر بوی عرق میدهی از فرط خلوص!
و من ار رایحه ی مثل گلابم؛ به تو چه؟
من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادب .
و اگر مونس این ژیلت و آبم ؛ به تو چه؟
تو اگر جرعه خور باده کوثر هستی!
من اگر دُردکش باده ی نابم ؛ به تو چه؟
تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باش!
من اگر طالب معشوق شبابم ؛ به تو چه؟
تو گر از ترس قیامت نکنی عیش عیان.
من اگر فارغ از روز حسابم ؛ به تو چه؟
شاعر؟

۱۳۹۷ اسفند ۲۶, یکشنبه

آنکس که بداند و بخواهد که بداند

آنکس که بداند و بخواهد که بداند
خود را به بلندای سعادت برساند

آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

آنکس که بداند و نداند که بداند
با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند

آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند

آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند

آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند

آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند

ابن یمین، کتاب معراج السعاده

۱۳۹۷ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

مفرح ذات!!


مفرح ذات!!

گفت شخصی شبی به زوجه ی خويش
سخنی از تو می‌کنم تفتيش
وقت صحبت چو حاصل آمد کام
اولش بهتر است يا انجام
زن زشوهرش چو اين سخن بشنيد
غنچه آسا زير لب خنديد
در جوابش بگفت مردانه
سخنی راست شوخ و رندانه
نشنيدی که افصح الشعراء
در گلستان به نثر کرده ادا
چون فرو می‌رود ممد حيات
چون برآيد بود مفرح ذات!