۱۳۹۲ تیر ۷, جمعه

زن-اسلام-ایران-جهان






از همان آغاز پیدایش انسان در کره زمین رابطه جنسی مرد و زن بر اساس قانون طبیعت بود.

با آغاز شهرنشینی و شکل گرفتن چهارچوب های زندگی اجتماعی
کم کم قانون طبیعت در ایــــن رابطه مهار شد و قانون های انسانی
این رابطه را تعریف کرد.
این قانون های انسانی در جامعه های مختلف بر اساس شرایط و
ویژگــی های آن جامعه همیشه دگرگون شده و تغییر میکرد. مثلن
جنگی میشد و مردان زیادی کشته می شدند و چون آمــار زنهای
اجتماع بالا میرفت مردان این امکان را می یافتند کــــــــه با زنهای
بیشتری رابطه جنسی داشته باشند. و یا بیماری می آمد و زنها به خاطر توان بدنی کمتر تلفات بیشتر میدادند و تعداد مردها بیشتر میشد.

اینجا یک نقطه بسیار مهم نهفته است و آن اینکه از همان روزهای اول مردان به خاطر قدرت فیزیکی بالا به نوعی حس مالکیت بر زنان پیدا کرده بودند که این حس مالکیت با شهرنشینی کم کم تبدیل به لایه های تعصب و تشکیل خانواده شد.
تا پیش از تشکیل خانواده چه در اجتماعی که منجر به شهرنشینی شد و یا تجمع های جنگلی و ... وقتی جامعه زنان کم میشد، یک زن در آن جامعه مجبور بود نیازهای جنسی تعداد زیاد مردان را تامین کند.

با شهرنشینی و خانه سازی که تقریبن با اراده مردان انجام گرفت و مردها باهم کنار آمدند تا در کنار هم زندگی کنند و این قدرت فیزیکی مردان بود که آن اجتماع را در برابر هجوم های دیگر انسان ها و حیوان ها حفاظت میکرد، خود به خود و اتوماتیک وار سیستم مالکیت مرد بر زن را وارد این اجتماع ها کرد.

در این اجتماع ها در دوره های اول سبک جنگل ادامه یافت. بدین گونه که یک مرد بر اساس آذوقه غذایی و قدرت بدنی که داشت زنهایی را در اختیار میگرفت و از آنها بهره جنسی میبرد. با وارد شدن کشاورزی و دامداری و آغاز استعمار زمین و حیوان های دیگر توسط انسان، از زن ها برده گونه در این کارها استفاده شد. مردها الزام و اجباری در نگهداری آن زنها نداشتند و بعد از مدتی بنا به دلیل هایی مانند ناتوانی در تهیه آذوقه زن ها را رها میکردند و آن زنهای رها شده در جامعه توسط مرد دیگری تصاحب میشدند.
و بیشتر این زنها وقتی به دوران پیری میرسیدند و جذابیت جنسی نداشتند کسی آنها را صاحب نمیشد و یا از گرسنگی میمردند و یا توسط حیوان های وحشی خورده میشدند.


در دوره های اول تصاحب زنها به همان سبک دوران غارنشینی و زندگی جنگلی دنبال میشد. یعنی مردها به دزدی زن ها میرفتند.(1) با شکل گیری شهرنشینی که ملزم به شکل گیری پایه های قانون شد دزدیدن زنها توسط مردان به خارج از آن اجتماع منتقل شد. یعنی مردان به الزام و احترام و یا ترس و ... مردهای دیگر آن اجتماع به مجموعه زن ها و دخترهای مردهای دیگر دستبرد نزدند.(2)
و هتا به مرور زمان بین شهرها و قبیله های مختلف قراردادهایی بسته شد که به همدیگر شبیخون برای دزدیدن زنها و دخترها نزنند.


ادامه این چرخه آغاز خرید و فروش زنها را رقم زد؛

وقتی شبیخون از بین رفت تعداد زنها و دخترهای یک مرد زیادتر شد.
مردانی که کم کم قدرت شکار و توانائی بدنی را از دست میدادند به این فکر افتادند به جای رها کردن زنها، آنها را در قبال آذوقه غذایی در اختیار مردان دیگر قرار دهند. و بدین سان نخستین داد و ستد زن در تاریخ شکل گرفت.(3)


رشد شعور انسانی و شکل گیری مفهوم "احساس" در انسان ها باعث پایه گیری شکل خانواده شد. کم کم عاطفه ها به فرزند از حالت غریضی گذشت و تعریف انسانی پیدا کرد. رشد شعور، خلاء روحی را در انسان به وجود آورد و عشق و مهر و عاطفه در انسان به وجود آمد. و با شکل گیری مفهوم خانواده کم کم رابطه جنسی درون خانوادگی در جامعه ها حالت منفی پیدا کرد.
با پیدا شدن مفهوم خانواده داد و ستد زن به شکل معامله پایاپای درآمد! بدینگونه که مردی دخترش را به مرد دیگری میداد و در قبالش دختر او را تصاحب میکرد و یا برای پسرش اینکار را میکرد. دخترش را به پسر مردی میداد و دختر آن مرد را به پسرش میگرفت.
شکل گیری خواستگاری هم به اینگونه بود که وقتی دزدی زنها و دخترها از بین رفت، پسران جوان که به بلوغ میرسیدند برای در اختیار گرفتن زنها و دخترها به حالت معامله آذوقه و شکار و ... داده و آن زنها را صاحب میشدند. _قیمت ها هم متفاوت بود! جوان و پیر و زیبا و ... _ با اینحال مردانی گهگداری باز شبیخون به قبیله ها میزدند و یا از گروه هایی که هنوز در جنگلها بودند میدزدیدند و ... .

این روند ادامه یافت و با به وجود آمدن حکومت های شهری که آغاز جنگهای انسانی را رقم زد، دستگیری و اسارت زن ها و دخترهای شهر و یا قبیله مغلوب فرم جدیدی از تصاحب زن ها را رقم زد.



کم کم اندیشمندانی در جامعه ها به وجود آمدند و در پی کاستن زشتی ها و وحشی گریهای جامعه برآمدند و زیباتر اینکه جامعه ها از همدیگر اقتباس میکردند.(4)

_عده ای ما را متهم میکنند به غلو کردن در مورد فرهنگ ایران باستان! در حالیکه اینگونه نیست و واقعیت فرهنگ ایران باستان یک حقیقت است!_



در جامعه ایرانی با شکل گیری بافت های اجتماعی اندیشمندان ایرانی فرم داد و ستد زنها و یا بهتر بگوئیم دخترها را به تعریف انسانی درآوردند.
نخستین لایه های ازدواج در فرهنگ ایرانی پیش از دوران میترائیسم شکل گرفت. خواستن دختر از پدرش به داخل خانواده کشیده شد_خواستگاری_ و تعریف شیربها به آئین میترائیسم برمیگردد که در آن وقتی مردی دختری را از خانواده اش میخواست و قبول میشد هدیه ای گرانبها لای دستمالی پیچیده و به مادر دختر تقدیم میکرد. و هزینه جشن خانه دختر را میداد و عروس را به خانه میبرد. قانون هایی در جامعه شکل میگرفت که مردها ملزم به رعایت آنها در قبال زن ها بودند. مثلن وقتی زنی توسط همسرش اذیت میشد از طرف پدر و برادر زن بازخواست میشد و دیگر اینگونه نبود که دختری از خانواده برود و سرنوشت آن دختر برای خانواده مهم نباشد.
با اینحال هنوز چند همسری و تصاحب زن ها و دخترهای قبیله ها و شهرهای دیگر همچنان ادامه داشت.


اولین تعریف سنددار که در ادبیات فارسی برای ازدواج شکل گرفته "زناشوئی" است که در پندهای زرتشت به کار رفته است.
برخلاف تصور عمومی "زنا" یک واژه ایرانی است که وارد ادبیات عربی شده است. زنا هم خانواده از فعل "زننده" است هم ردیف "گیرا - رسا- پویا-رها و ..." زناشوئی یعنی شستن حالت زنندگی و چندشی. بیشک در آن دوران مجرد ماندن و تصاحب زن ها و دختر ها بدون چهارچوب تعریفی جامعه تعریف زشتی داشته است که این واژه برایش ساخته شده است.(5)


و اینگونه با رشد جامعه ها چهارچوب های انسانی تری برای زن ها و دخترها تعیین میشد. هرچند در همه جامعه ها زن زیر سیطره مردان بود و این مردان بودند که همیشه با حس مالکیت بر زنها برخورد میکردند.


شکل گیری جامعه ها و پیشرفت فرم دیگری را هم تعریف کرد و آن پیدایش واژه ناموس و تعصب بود که با در حصار قرار گرفتن رابطه جنسی در چهارچوب خانه ها و کامل شدن پوشش قسمت های شهوتی بدن به وجود آمد. قبل از آن رابطه های جنسی چون در جمع انجام میشد و حریمی برای آن نبود، هیچ زشتی برایش تعریف نمیشد. همین موضوع باعث شد روز به روز زن با میل مرد، بیشتر در حصار شخصی قرار بگیرد.



اما همه این قانون ها باز زیر سایه قانون طبیعت تعریف شدند. آمار مردن مردها در شکار و یا جنگها بالا بود و این آمار زنهای جامعه را بالا میبرد. به خصوص در برهه هایی که جنگ بزرگی در میگرفت. مردها این امکان را پیدا میکردند تا زنهای بیشتری در اختیار داشته باشند. اما در حالت برعکس حس مالکیت مردها این امکان را به زنها نمیداد تا آنها در اختیار چند مرد باشند.


مسئله مهم اینکه در بین مردمانی که به قاعده شهری در نیامده بودند و هنوز در جنگلها و کوه ها و بیابان ها زندگی میکردند هنوز به دور از آئین ساخته شده انسانی و به فرم اولیه به صورت وحشیانه زنها و دخترها را میدزدیدند و دقیقن به شکل انسان آغاز تاریخ مدتی آنها را داشتند و سپس رها میکردند و ... . در بسیاری از این قبیله ها و دسته ها چهارچوب ناموس و تعصب و خانواده شکل نگرفته بود و اگر چهارچوبی بود بسیار ابتدائی و گنگ بود.

در ایران پیش از اسلام هم در جاهای مختلف این گروه ها و قبیله ها وجود داشتند. اما از آنجا که ایران بافت شهری و حکومتی گرفته بود این گروه ها در عمق جنگل ها و ارتفاعات و ... و جاهایی که حکومت دسترسی به آنها نداشت زندگی میکردند و تعدادشان خیلی کم بود.


اما در عربستان آن دوران فقط این شهر مکه بود که به خاطر تجارت مکه فرم شهری به خود گرفته بود و البته چند شهر کوچک دیگر که همه این شهرها فرهنگی متناسب با قوم های آن شهر داشتند.
بیشتر مردمان عربستان آنروز بادیه نشین بودند و صحرا و منبع غذایی سوسمار و شترهایی که داشتند و ... .
این عربهای بادیه نشین فارغ از کمترین قانون در صحرای عربستان زندگی میکردند و گروهی از آنها دخترها را زنده به گور میکردند، آنهم نه به خاطر مسائل جنسی، بلکه کمبود مواد غذایی و اینکه پسران را بزرگ کنند تا در شکار و هجوم به مردمان ساکن شده شهری و روستائی نیروی بیشتری داشته باشند.
گروهی به مانند جامعه های نخستین انسانی بی هیچ قید و بندی بعد از مردن پدرشان، زن های او را تصاحب میکردند و ... .


وقتی محمد تازی به مدینه آمد و کم کم بدنه اسلام شکل گرفت و این گروه ها به اسلام پیوستند هنوز به آئین قومی و قبیله ای و بادیه نشینی خود ادامه میدادند. از طرفی محمد تازی نمیتوانست این گروه ها را براند، چون قدرت اسلام کم میشد و از طرفی توان کنترل آنها را نداشت. از این روی با استناد به آیه های الله تلاش کرد فرم جامعه عرب را متعادل کند.


محمد نمیتوانست بگوید در حمله ها نباید به زنها تجاوز کنید. چون این جزئی از فرهنگ بدنه اجتماع تازی بود که برای دزدیدن زنها به قبیله های دیگر شبیخون میزد. و یا نمیتوانست برده داری را قدغن کند چون جزئی از چرخه اقتصاد مکه بود که برده ها از آنجا به جاهای مختلف ترانسفر میشدند.


محمد تازی تنها کاری که توانست بکند این بود که خشنی آئین برده داری را بردارد و سفارش به نیکی در مورد برده ها بکند. و یا جامعه بی بند و بار تازی را که زن ها را میدزدید و 10 زن یکجا در چادری به سکس میپرداخت را به نکاح شرعی بخواند و بگوید مزد آنها را بدهید و با آنها سکس کنید._استناد به قرآن_

و قانون های دیگری که برای تعادل کشیدن جامعه عرب وضع کرد از جمله اجازه داشتن 4 زن و کنیز و ... با شرایط آنروز عرب، که مردان تازی به خاطر گرمای عربستان و کار نکردن شهوت بالائی داشتند و نیاز جنسی آنها با یک زن برطرف نمیشد. و همچنین با کشت و کشتاری که در جامعه عربستان بود و همیشه قبیله ها باهم در جنگ بودند و اسلام هم یکی دیگر از پایه های جنگ شد، آمار جامعه زنان از مردان بیشتر بود و برای این زنان هم نیاز جنسی و مسکن و ... باید تامین میشد.


همه این موردها دست به دست هم داد تا قوانین ضد زن اسلام که در آن دوران برای جامعه وحشی تازی واقعن شاهکار بزرگی بود شکل بگیرد.
منتها شومبختی این ماجرا اینجاست که محمد تازی با سند زدن آن قوانین به نام الله و معرفی کردن الله به عنوان آفریدگار جهان و تغییرناپذیر خواندن گفته های الله، آن قوانین ضد انسانی را سندیت دائمی بخشید و با هجوم تازی ها به سرزمینهای دیگر و مسلمان کردن آن جامعه ها و اجرای این قانون های ضد زن و ضد انسانی و ... در آن سرزمین ها، روند طبیعی شکل گیری حق و جایگاه زن در جامعه ها را متوقف کرد.


در واقع محمدتازی جامعه جهانی را قربانی متعادل کردن جامعه تازی 1400 سال پیش کرد و کشورهایی که به زور مسلمان شدند به تاوان
این تعادل مجبور به زندگی در قانون فرهنگی عربستان 1400 سال پیش شدند.

و این خیانت بزرگ محمد تازی در حق انسان ها و جهان است. اگر محمد آئین اسلام را نمی آورد بیشک با گذشت زمان عربستان هم چهارچوبهای خودش را می یافت.



آرشیو
_با این تعریف به راحتی میشود گفت زن ها از همان اول قربانی مردها بوده اند._






_____
1_نحوه به دست آوردن و تصاحب زنها توسط مردها قبل از به وجود آمدن شهرنشینی و در زمان زندگی جنگلی دزدیدن زنها و دخترها بود. یعنی یک مردی که در غاری زندگی میکرد در جنگل وقتی زن یا دختر تنهائی میدید او را به زور با خود به غار می آورد و یا شبها به غارهای دیگر و یا یک گروه انسانی که در جنگل زندگی میکردند شبیخون میزد و مثلن دختری را میدزدید و فرار میکرد. اجتماعی که در آن غارها با زاده شدن بچه ها شکل میگرفت زیر فرمان مستقیم آن مرد اداره میشد و آن مرد مالک همه آن زن ها و دخترهایی بود که زاده میشدند. _یعنی دخترهای خودش_
سیستم رابطه جنسی در آن غارها هم به اینگونه بود که با بزرگ شدن دخترهای خودش آن مرد با آنها رابطه جنسی برقرار میکرد. در این میان پسرهایی که زاده میشدند و بزرگ میشدند هم نیاز جنسی خودشان را از آن اجتماع برطرف میکردند. اما موردی که در این میان ایجاد مشکل میکرد حس مالکیت مرد بر زن هایی بود که با آنها رابطه جنسی داشت و دوست نداشت مرد دیگری با این زنها رابطه داشته باشد. بر همین اصل با بزرگ شدن و توانمند شدن پسرها برای تصاحب جنسی زنان بین همدیگر و پدرشان اختلاف به وجود می آمد و پایان این ماجرا به کشته شدن طرفین و یا فرار یک یا چندین کسان منجر میشد. یا مثلن مرد آن اجتماع در شکار کشته میشد و پسری که از بقیه پسرها قدرتمندتر بود اختیار آن جامعه را در دست میگرفت و صاحب زن ها و دخترها میشد که در واقع مادر و خواهرهای خودش بودند.


2_ شاید عمده ترین دلیلش این بود که فردای آنروز ماجرا مشخص میشد و جنگ و دعوا بین اینها شکل میگرفت و کشته شدن و ... .


3_کاهش یافتن دزدی زنها و دخترها در اجتماع ها باعث شد تعداد زن ها و دخترهایی که در اختیار مرد رئیس بودند افزایش پیدا بکند و از طرفی پسرهایی که بزرگ میشدند و نیاز جنسی داشتند و دسترسی به دخترها و زنها محدود شده بود.
تا این دوره هنوز مفهوم خانواده شکل واقعی به خود نگرفته بود و یکی از راهکارها تقسیم زنها و دخترها بین مردهای جمع یا خانواده خودی بود.


4_تشکیل خانواده و احساس مسئولیت در مردان برای حفاظت از زنها در دوران پیری آنها فرهنگی بود که توسط اندیشمندان در جامعه ها فرهنگ سازی میشد. کم کم ازدواج و تشکیل خانواده مفهوم پیدا کرد، اما جامعه ها فرمی برای آن نتوانستند پیدا کنند و با پیدایش مذهب ها ازدواج تعریف شد.




5_در مورد حقوق زن در جامعه ایرانی سند خاصی در دست نیست. اما با استناد به پندهای زرتشت که از قدیمی ترین سندهای ایران است میشود فهمید زنها در جامعه ایرانی صاحب اختیار بودند. آنجائی که زرتشت به دخترش پوروچیستا میگوید؛ "من از روي پاکي و راستي و نيک منشي، جاماسپ را جهت همسري تو برگزيدم. پس اکنون برو و در اين باره بيانديش و خردت را راهنما قرار بده و اگر پذیرفتی مراسم عروسی را برپادار."

۱۳۹۲ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

گوزیدن ممنوع!


در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری مسلط شد. او بد خواه و در عین حال زیرک بود. و وزیری داشت از خودش بسی بد خواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها و دیهات ها بخوانند. قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و سواد آموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشورهمسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گوزیدن هم ممنوع اعلام شد.

پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد . وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند گوزیدن دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند. و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمیست. و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن پرستی شاه است اما دیگر منع گوزیدن خیلی زور است. و تازه مگر پادشاه می تواند در تمام مستراح های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که تازه جانم خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ قبحی در آن نیست. و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و کلمه متحجر سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکر می نامیدند. وگفتند تازه مگر خود شاه نمی گوزد. جک های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگوزیدن ترکیده, یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده, یا مثل سگ بو کشان دماغش را به سوراخ کون مردم می چسباند واینها را برای هم اس ام اس کردند و کلی خندیدند.نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد گوزو را دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به گوزیدن در خفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را اعتراضی عظیم به حکومت می دانستند. مردم به صحراها می رفتند و می گوزیدند. درکوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی می دادند. حتی مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و گروپ گوز راه می نداختند. بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری وکاپیتولاسیون و عروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند. و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را گوزو کرده اند.

۱۳۹۲ خرداد ۱۹, یکشنبه

نامزد اصفهانی یک تهرانی



 داستان واقعی (سان هیستوری)یک دختر اصفهانی که نامزد یک پسر تهرانی شده بود!!!!
یک پسر تهرانی یک دختر اصفهانی را نامزد میکند،اولین روزی که باهم برای گردش به خیابان می روند در حین قدم زدن از جلوی یک مغازه پارچه فروشی که رد می شدند دختره نا خود آگاه نگاهی به ویترین مغازه می اندازد،
نامزدش بلافاصله میگوید: ببین عزیزم،اگه چیت میت بخوای میتونم،امّا اگه مِتقال پِتقال بخوای بودجم تقاضا نمی کنه!!!!
چند دقیقه بعد دوباره از جلو یک آجیل فروشی که رد میشدند و دختره نگاهی به ویترین آجیل فروشی انداخت و بدون اینکه حرفی بزند،
دوباره نامزدش گفت: ببین عزیزم اگه آفتاب گردون، مافتاب گردون بخوای میتونم ولی اگه پسته مسته یا بادوم مادوم بخوای بودجم تقاضا نمی کنه!!!
 بعد از چند دقیقه که از جلوی یک کافه قنادی رد میشدند و دوباره دختره نا خواسته چشمش به ویترین قنادیه افتاد،
باز نامزد تهرانیش گفت:ببین عزیزم،اگه آب نبات،ماب نبات بخوای میتونم یه کاریش بکنم ولی اگه نون خامه ای و گز ،مَز یا سوهان موهان بخوای،بودجم تقاضا نمی کنه!!!!!
خلاصه چندماهی به همین منوال گذشت تا اینکه ازدواج کردند و شب اوّل وقتی که به حجله رفتند شازده دوماد اومد دست به طرف سینه های دختر که روی تختخواب نشسته بود ببرد که نا گهان دختر اصفهانی با تغیّر دست پسرک را عقب زد و گفت:
ببین عزیزم اگه چُس مُس بِخَی میتونم ،
امّا اگه ...ُس مُس بِخَی بودجم تقاضا نمی کنه!!!!!!!!!