۱۳۹۵ دی ۶, دوشنبه

آیات شیطانی


از خبرنامه گویا
آيات شيطانی، هانس يانزن، مترجم: ب. بی‌نياز (داريوش)
پس از انتشار رمان "آيات شيطانی" سلمان رشدی، اکثريت قريب به اتفاق مسلمانان امروزی، هم نمايندگان سنتی و هم نمايندگان "مدرن" اسلامی، با خشم و تنفر عليه اين توطئه‌ی "امپرياليستی و صهيونيستی" صف‌بندی کردند... حال ببينيم این مسلمانان حق دارند يا خير! تلاش می‌کنيم با اتکا به اطلاعات "خودی‌ها" يعنی خود مسلمانان به اين موضوع بپردازيم




برگرفته از کتاب «زندگينامه‌ی محمد»، هانس يانزن (۱)

نمونه‌ی دوم داستانی مشهور است که بنا بر اطلاعات امروزين ما معلوم نيست واقعاً چه رخ داده يا اصلاً در اين راستا چيزی رخ داده يا نه. قضيه مربوط می‌شود به آيات شيطانی. گويا در سال‌هايی که محمد در مکه بود اين آيات شيطانی از سوی او گفته شده و قاعدتاً بايد در سوره‌ی ۵۳ (سوره نجم) ميان آيات ۲۰ و ۲۱ قرار گرفته باشند.
(۱۹) مگر لات و عُزا را نديده‌ايد (أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّی)
(۲۰) و منات، سومی را؟ (وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَی)
(**) آن‌ها والاترين قوهايند، (فانهن الغرانيقُ العُلی) [هانزن «غرانيق» را قو ترجمه کرده است؛ البته غرانيق «مرغ آبی با گردنی بلند» شناخته شده که می‌تواند قو، لک‌لک يا بوتيمار باشد / بی‌نياز)
(**) و از آن‌ها اميد شفاعت است،( و إنّ شفاعَتَهن لتُرْتَجی)
(۲۱) آيا شما [مکيان] بايد پسر داشته باشيد و او (خدا) دختر؟ (أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَی)
(۲۲) اين تقسيم‌بندی نادرستی است! (تِلْکَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَی)
آياتِ شيطانی شهرت خود را مديون رُمانِ سلمان رشدی - آيات شيطانی- است که در سال ۱۹۸۸ نوشته شد. همين رُمان باعث شد که آيت‌الله خمينی رهبر ايران، در ۱۴ فوريه ۱۹۸۹ عليه نويسنده‌ی کتاب، فتوای قتل صادر کند، تا «ديگر کسی به خودش جرأت ندهد به اسلام توهين کند.» رژيم ايران چندين بار اين فتوای قتلِ سلمان رشدی را در سال‌های پس از فتوا مورد تأييد قرار داد؛ نويسنده‌ی کتاب هم مجبور شد چهار سال تمام پنهان و تحتِ نظر پليس زندگی کند. البته اين فتوا هنوز از لحاظِ شرعی پا برجاست ولی ظاهراً رژيم ايران ديگر در اين راستا فعال نيست که بخواهد به کسی سفارشِ قتل رشدی را بدهد. اين که آيا داوطلبان پرشور و متعصب برنامه‌ی مستقلِ خودشان را پيش ببرند يا به گونه‌ای مخيفانه از حمايت‌های دولتی برخوردار بشوند، هيچ چيز معلوم نيست.
در آن بخشی از قرآن که احتمالاً آياتِ شيطانی متعلق بدان است (سوره ۵۳، آيات ۱۹ تا ۲۵)، از مردمِ مشرکِ مکه پرسيده می‌پرسد: عجيب نيست که شما برای خدا فقط دختر [منظور سه بُت يا ايزدبانوست/م] در نظر می‌گيريد ولی خود شما زمانی خرسند می‌شويد که پسردار شويد؟ ظاهراً محمد قصد داشت با اين پرسش ساکنانِ بت‌پرست مکه را قانع کند که دست از پندارهای چندخدايی خود بردارند و به يکتاپرستی رو آورند. به هر حال، قرآن خواهان اين است که يکتاپرستی جايگزين چندتاپرستی بشود.
در روايات اسلامی آمده که چندی بعد از اعلامِ آيات شيطانی، جبرئيل بر محمد ظاهر شد و به او اعلام کرد که اين آيات متعلق به قرآن نيستند، زيرا آن‌ها نه از طرف خدا بل‌که از طرف شيطان بوده‌اند. گويا محمد از اين قضيه بسيار دلگير شده و شديداً می‌هراسد؛ البته به دنبال اين تشخيص، آيات مورد بحث باطل و از قرآن حذف می‌شوند. سپس سوره‌ی ۲۲ (حج) و آيات ۵۲ و ۵۳ نازل می‌شوند. اين آيات بر اين نکته تأکيد می‌کنند که تجاربِ پيامبری محمد نيز مانند همه‌ی پيامبران پيش از خودش بوده است:
سوره حج (۲۲)، آيه ۵۲: و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبری را نفرستاديم جز اينکه هر گاه چيزی تلاوت می‏نمود شيطان در تلاوتش القا [شبهه] می‏کرد پس خدا آنچه را شيطان القا می‏کرد محو می‏گردانيد سپس خدا آيات خود را استوار می‏ساخت و خدا دانای حکيم است.
سوره حج (۲۲)، آيه ۵۳: تا آنچه را که شيطان القا می‏کند برای کسانی که در دلهايشان بيماری است و [نيز] برای سنگدلان آزمايشی گرداند و ستمگران در ستيزه‏ای بس دور و درازند.
مسلمانان امروزی با داستانِ آيات شيطانی خيلی مشکل دارند و نمی‌توانند باور کنند که چنين چيزی در تفاسير کلاسيک اسلامی مانند طبری گزارش شده است. آن‌ها از خود می‌پرسند، آيا واقعاً اين داستان در آثار کلاسيک اسلامی هم وجود دارد؟ آری، وجود دارد! البته پژوهشگران با اين مورد مشکلی ندارند. مسلمانان دو سده‌ی نخستِ اسلام از اين داستان به خوبی آگاهی داشتند و در آن هيچ چيزی به ضرر يا عليه محمد نمی‌ديدند. بنابراين اين نکته کاملاً نادرست است که گفته می‌شود، پژوهشگران به اين دليل به آيات شيطانی توجه ويژه دارند چون می‌خواهند وحيانيت قرآن را زير علامتِ پرسش ببرند؛ که بايد گفت، علم اين گونه کار نمی‌کند.
مفسران مدرن اساساً بدين گرايش دارند که آيات شيطانی را توضيح و شرحی بر آياتِ ۵۲ و ۵۳ از سوره‌ی حج (۲۲) قلمداد کنند. زيرا طبقِ اين آيات از سوره حج هر پيامبری الهاماتی [نادرست] داشته که از کيفيتِ شيطانی برخوردار بوده که سپس توسط خدا اصلاح گرديد. پس همين قضيه هم بايد برای محمد که پيامبر است افتاده باشد. به سخن ديگر، حتا اگر آياتِ شيطانی هم وجود نمی‌داشتند، مسلمان مؤمن و علمای اسلامی وظيفه‌ی خود می‌ديدند که چنين داستانی را برای تأييد آيات ۵۲ و ۵۳ سوره‌ی حج سرهم بندی کنند.
پژوهشگران غربی که برای اين آيات به دنبال يک زمينه‌ی واقعی و تاريخی برای اين داستان بودند به اين جا رسيدند که محمد ابتدا از روی ناچاری و ضعف مجبور بود با ساکنانِ بت‌پرست مکه در مورد اين ايزدبانوها سازش کند که البته بعداً با کمک يا بدون کمک جبرئيل يا خدا متوجه اشتباه خود شد. ولی تأويلِ داستانی آيه ۵۲ از سوره‌ی حج که در تاريخ دين چيزی نسبتاً معمولی است، نمی‌تواند به دلايل منطقی، منبع تاريخی‌يی باشد که بتوان هر گونه نتيجه‌گيری درباره‌ی زندگیِ پيامبری محمد را از آن بيرون کشيد.
ويم راون Wim Raven عرب‌شناسِ هلندی به درستی می‌نويسد که مسلمانان امروزی به خاطر احترام به پيامبر نمی‌توانند قضيه‌ی آيات شيطانی که در آن پيامبرشان به انحراف می‌رود باور کنند. به نظر راون مسلمانان امروزی به دليلِ نداشتن فانتزی مذهبی درکی از کارکردِ روايت (داستان) ندارند. طبقِ قرآن محمد يک انسان معمولی بود و به همين دليل می‌تواند اشتباه هم بکند. و چه چيزی زيباتر از اين است که انسانی درورطه‌ی خطا بيفتد ولی دستِ بخشاينده‌ی الاهی دخالت کند و سرانجام همه چيز به خوبی پايان يابد؟ نتيجه‌گيری راون چنين است: «مسلمانان قديمی، متکلمانِ توانايی بودند و اصلاً از روايات ترسی نداشتند.»
ميانِ آياتِ ۱۹تا۳۰ سوره‌ی ۵۳ که می‌بايد آيات شيطانی قرار داشته باشند، چيزی شگفت‌انگيز هست. اين آيات با سه ايزدبانوی لات، عُزا و منات آغاز می‌شود، ولی فقط اعلام می‌کنند که اين ايزدبانوها قوهای [غرانين] والايی هستند که به شفاعت آن‌ها اميد است. ولی وقتی به دقت آيه‌های بعدی خوانده شوند، به نظر می‌رسد که در اين جا اصلاً موضوع نه بر سر ايزدبانوها بلکه بر سر فرشتگان است. مثلاً آيه ۲۶ می‌گويد: «و بسا فرشتگانی که در آسمانهايند [و] شفاعتشان به کاری نيايد مگر پس از آنکه خدا به هر که خواهد و خشنود باشد اذن دهد» و آيه ۲۷ ادامه می‌دهد: «در حقيقت کسانی که آخرت را باور ندارند فرشتگان را در نامگذاری به صورت مؤنث نام می‏ نهند». در ضمن گفتنی ست که شباهت نزديکی ميان اين غرانين (قوها) و فرشتگان وجود دارد: هر دوی آن‌ها از بال‌های بزرگ برخوردارند.
اگر موضوع اين آيات نه بر سرِ فرشتگان بلکه واقعاً بر سرِ اين سه ايزدبانوی لات، عُزا و منات باشد، آن‌گاه بايد روی سه‌تا بودنشان مکث کرد. زيرا آن‌ها يادآور ايزدبانوهای سرنوشت در باستان کلاسيک‌اند (۲)، يعنی مويره‌ها Moiren که همواره به صورت سه‌گانه نمايان می‌شدند. نامِ لات به مثابه‌ی «ايزدبانو»، يک نام بسيار رايج است. نام دوم، يعنی منات، رابطه‌ی نزديکی با بن‌مايه‌ی سرنوشت دارد که يادآوردِ «منه تکل» Mene tekel از کتابِ دانيل، بخش ۵، بند ۲۵ است (آن‌چه آن‌جا نوشته شده، می‌گويد: منه منه تکل او-پارسين. يعنی: خدا روزهای حاکميت تو را تعيين کرده است و ... به مادها و پارسيان بخشيده است). ايزدبانوی مِنی Meni در کتابِ اشعياء، بخش ۶۵، بندِ ۱۱ نيز آمده است. ايزدبانوی منات احتمالاً در خاورميانه مشهور و رايج بود، حتا در مجارستان سنگ‌نبشته‌ای به زبانِ لاتينی پيدا شد که در آن يک سربازِ سوری از ايزدبانو يا ايزدبانو‌هايی به نام «مناوت» Manavat ياری می‌طلبد. «مناوت» به نظر می‌رسد شکلِ جمع باشد که شايد منظور همان سه ايزدبانوی سرنوشت باشد. العُزا / عُزا، يعنی «نيرومندترين»، از همان ريشه‌ای می‌آيد که «عزيز» از آن برگرفته شده است و می‌تواند نامی برای سياره‌ی ناهيد (ونوس) باشد که در عين حال يک ايزدبانو بود. خيلی شگفت‌انگيز است که متنِ قرآن، تفاسير و سنت، تقريباً هيچ اطلاعاتِ ريز و مشخصی درباره‌ی اين سه ايزدبانو برای ما به ارث نگذاشته‌اند؛ با اين که آن‌ها، به ويژه منات، آن گونه که منابعِ غيراسلامی نشان می‌دهند، نقش بسيار پراهميتی داشته است، و دقيقاً به خاطرِ همين سه ايزدبانوی مشرکان بوده که اين همه تفاسير و احاديث گسترده‌ای درباره‌ی آيات شيطانی نوشته شده است. اين موضوع برای حديث‌نويسان امکان بسيار خوبی بود تا هر چه درباره‌ی عهد جاهليت می‌دانند بيرون بريزند و نشان دهند که چگونه، کجا، چه وقت و توسط چه کسانی در عهد جاهليت اين سه ايزدبانو پرستش می‌شدند؟ ولی بايد گفت که راويان مؤمن اطلاعاتِ مشخصی درباره‌ی عصر جاهليت برای ما به جای نگذاشتند. يا شايد هم چيزهايی گفته‌اند که مورد توجه ما قرار نگرفته‌اند.

بازتابِ «آيات شيطانی» در روايات اسلامی
ب. بی‌نياز (داريوش)

پس از انتشار رمان «آيات شيطانی» سلمان رشدی، اکثريت قريب به اتفاق مسلمانان امروزی، هم نمايندگان سنتی و هم نمايندگان «مدرن» اسلامی، با خشم و تنفر عليه اين توطئه‌ی «امپرياليستی و صيهونيستی» صف‌بندی کردند. همگی مسلمانان امروزی بر اين نکته انگشت گذاشته‌اند که سلمان رشدی يک افسانه‌ی نادرست به نام «افسانه‌ی غرانيق» را مبنای کار خود قرار داده تا از طريق آن بتواند «جنگ کثيف» خود را عليه اسلام آغاز کند.
دکتر نبيل سليمان در نوشتاری عليه رمان سلمان رشدی گوهر نظرات مسلمانان را بازتاب می‌دهد:
«رمان آيات شيطانی با حقايق تاريخی و دينی و شرح حال پيامبر و منطق عقل در تضاد است ... (همچنين) رمانی است خرافاتی که بر پايه‌ی توهمات و افسانه‌ها که به هيچوجه صحت ندارند و نمی‌توان آن‌ها را اثبات کرد بنا شده است. سلمان رشدی از روش علمی روی برتافته و هيچ منبعی برای "آيات شيطانی" به دست نداده و بنابراين رمان او از تاريخ دور و به اوهام و خرافات نزديک است.» (۳)
حال ببينيم آيا دکتر نبيل و ديگر مسلمانان همفکر او حق دارند يا خير! تلاش می‌کنيم با اتکا به اطلاعات «خودی‌ها» يعنی خود مسلمانان به اين موضوع بپردازيم. يکی از منابع تاريخ اسلامی که بخشِ شيعه را نمايندگی می‌کند، «ويکی فقه» آنلاين (دانشنامه حوزوی) است.
«ويکی فقه» (۴) در باره‌ی «افسانه غرانيق» می‌نويسد که بسياری از علمای دو سده‌ی نخستِ اسلام در اين باره گزارش داده‌اند. در آن‌جا آمده است: «ساير راويان افسانه [افسانه‌ی غرانيق/ بی‌نياز] جز ابن عباس عبارتند از: ابوصالح (م. ۱۰۱ ق.)، سعيد بن جبير (م. ۹۵ ق.)، ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث (م. ۹۴ ق)، ابن شهاب (م. ۱۲۴ ق)، موسی بن عقبه (م. ۱۴۱ ق)، عروه بن زيبر (م. ۹۴ ق)، محمد بن کعب قرظی (م. ۱۲۰ ق)، محمد بن قيس (م. ۱۲۶ ق)، ضحاک بن مزاحم هلالی (م. پس از سال ۱۰۰ ق)، ابوالعاليه (م. ۹۳ ق)، قتاده (م. ۱۸۸ ق)، مجاهد (م. ۱۰۳ ق)، عکرمه (م. ۱۰۷ ق) و سُدّی (م. ۱۲۷ يا ۱۲۸ ق).» ويکی فقه در ادامه می‌نويسد که اين «افسانه» همچنين توسط بزرگانی چون «واحدی، ماوردی، زمخشری، ابن اثير، ابن حجر عسقلانی و سيوطی» نيز تأييد شده است.
همان‌گونه که خواننده می‌بيند، اين داستان پيش از راه پيدا کردن به گزارشاتِ طبری و «طبقات» ابن سعد در بسياری از منابعِ تفسيری، حديثی و تاريخی اسلامی در سده‌ی نخست و دوم آمده بود و برای مسلمانان آن دوران هيچ توهينی به محمد محسوب نمی‌شد. گفته می‌شود که در «سيره‌ی محمد» ابن اسحاق آمده ولی ابن هشام بدان اشاره‌ای نکرده است. با توجه به رايج بودن داستان آيات شيطانی و تفاسيرِ گوناگونی که بر آن‌ها نوشته شده، می‌توان گفت که «آيات شيطانی» يا «غرانيق» نه يک افسانه بلکه يک موضوع مهم در علوم قرآنی بوده است.
پرسش اصلی اين است که دست‌آويز و دست‌مايه‌ی اين راويان نخستِ اسلامی چه بوده که بر «حقيقت» اين داستان تأکيد می‌کردند؟
همگی کتاب‌های مقدس به ويژه عهدين (انجيل قديم و جديد) و قرآن سرشار از تناقض است. ولی مسئله‌ی تناقض و ابطالِ پی در پی احکام در قرآن به اوج خود می‌رسد. مسئله‌ی تناقضات قرآن، علمای اسلامی را سرانجام در علوم قرآنی به نظريه‌ای رساند که امروزه ما آن را تحتِ عنوانِ «ناسخ و منسوخ» می‌شناسيم. اين نظريه می‌گويد که خدا بعضی از احکام خود را نسخ می‌کند و احکام ديگری به جای آن‌ها قرار می‌دهد. ويکی فقه می‌نويسد:
«۴۳ سوره‌ی قرآن نه ناسخ دارد و نه منسوخ، ۶ سوره ناسخ دارد ولی منسوخ ندارد، ۴۰ سوره منسوخ دارد ولی ناسخ ندارد، ۴۵ سوره هم ناسخ دارد و هم منسوخ ».
برای نمونه، شراب در اسلام ابتدا حرام نبوده ولی بعداً حرام اعلام می‌شود؛ يا نماز، ابتدا دوبار در روز بود، بعد شد سه بار و در آخر شد پنج بار در روز (اگرچه در قرآن فقط سه بار در روز است!!) (۵). يا در آغاز، رفتار با «يهوديان و مسيحيان» به عنوان «اهل کتاب» دوستانه و مهربانانه بوده ولی در سوره‌های بعدی (به ويژه سوره‌های به اصطلاح مدنی) برخورد خشونت‌آميز با آن‌ها تبليغ می‌شود. مجموعه‌ی اين تناقضات، پيش شرطِ پيدايش نظريه‌ی «ناسخ و منسوخ» بوده است. برای نمونه خدا يک بار حکم می‌دهد که «لَکُمْ دِينُکُمْ وَلِیَ دِينِ» [شما به دين خود، من هم به دين خود/سوره کافرون] که می‌تواند پايه‌ی مداراگری باشد، ولی زمانی بعد حکمش را تغيير می‌دهد و می‌گويد: «با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسين ايمان نمی ‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏ اش حرام گردانيده‏ اند حرام نمی‏دارند و متدين به دين حق نمی‏گردند بجنگيد تا با [کمال] خواری به دست‏خود جزيه بدهند.» [سوره توبه، آيه ۲۹]
تناقضات قرآنی آن‌چنان فراوان هستند که هر انسانِ منطقی از خود می‌پرسد که: براستی اين ما انسان‌ها هستيم که بايد خود را با احکام جهانشمول الاهی تطبيق بدهيم يا اين خدا است که بايد خودش را با حوادثِ زندگی ما سازگار کند؟ به هر رو، خدا در قرآن تا سطح يک «سياست‌مدار بی‌برنامه» تنزل داده می‌شود که پی در پی در حال تغيير مواد و بندهای «برنامه‌ی حزب» خود است؛ چيزی که می‌تواند باعث خشمِ خداباوران (نه دين‌باوران) بشود. در واقع نظريه‌ی «ناسخ و منسوخ» تنزلِ خدای همه‌چيزدان تا سطح يک آدم سياست‌مداری‌ست که پی در پی احکام خود (بخوان سياست‌های خود را) بنا بر شرايط معين تغيير می‌دهد.
در خصوص آيات شيطانی، از منظر دينی که بنگريم، در قرآن دو امکان وجود دارد: يا وجود داشتند يا وجود نداشتند. اگر وجود داشتند که مسئله حل است، اگر وجود نداشتند پس بايد کسی يا کسانی آن را نوشته باشند. ولی چرا بايد علمای اسلامی دو سده‌ی نخست دست به اختراع چنين آياتی بزنند؟ همان گونه که گفته شد در سوره حج آمده است:
سوره حج (۲۲)، آيه ۵۲: و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبری را نفرستاديم جز اينکه هر گاه چيزی تلاوت می‏نمود شيطان در تلاوتش القای [شبهه] می‏کرد پس خدا آنچه را شيطان القا می‏کرد محو می‏گردانيد سپس خدا آيات خود را استوار می‏ساخت و خدا دانای حکيم است.
آيه بالا می‌گويد که پيامبران پيش از محمد نيز تحت تأثير القائات شيطان قرار گرفتند ولی آن القائات بعداً توسط خدا محو (منسوخ) شدند و خدا آيات خود را استوار کرد. به سخن ديگر، آيات شيطانیِ قرآن نه تنها تناقضی با متونِ قرآن ندارند بلکه دليل محکم و تأييدکننده‌ای‌ست بر سوره حج، آيه ۵۲. به سخن ديگر، در سوره‌ی حج اين نکته‌ی ظريف بيان شده است که: جبرئيل و شيطان به عنوان دو فرشته (خوب و بد / نور و ظلمت) همواره در حال جدال و رقابت هستند و گاهی پيامبران نيز توسط شيطان از راه اصلی منحرف می‌شوند. اين بدان معنی‌ست که پيامبران نيز مانند مابقی انسان‌ها (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ) خطاپذيرند، يعنی «معصوم» نيستند. روی ديگر اين «بشر» بودن اين است که: پيامبران نيز نمی‌توانند هميشه راستی (حق) را از ناراستی (ناحق) تشخيص بدهند و گهگاهی در دام شيطان می‌افتند. تا اوايل سده‌ی چهارم هجری علمای اسلامی برخوردی بسيار زمينی به قرآن و اسلام داشتند. پس چگونه شد که مسلمانان اين چنين متعصب و غيرقابل انعطاف شدند؟ چه چيزی وارد علوم قرآنی شد که «ناگهان» پيامبر مسلمانان (محمد) از يک انسان معمولی مانند شما و من (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ) - خطاپذير- تبديل به يک خطاناپذير و معصوم گرديد؟ راز اين مسئله در تبديل قرآن به «معجزه» است.

قرآن به مثابه‌ی معجزه يا نظريه‌ی اعجاز قرآن
تقريباً تا اوايل سده‌ی چهارم هجری اصلاً بحثی از معجزه بودن قرآن در ميان نبود. قرآن در رديف عهد عتيق و جديد قرار داشت و کاتبان آن زمينی بودند و نه آسمانی. اين درک هم هيچ گونه تناقضی با مقدس بودن قرآن نداشت، همان‌گونه که عهدين نيز که کاتبان آن زمينی بودند، خدشه‌ای بر مقدس بودن آن‌ها وارد نمی‌ساخت.
«کهن‌ترين منابع کلامی، حديثی و تفسيری عالمان مسلمان طی قرون نخست به ندرت نظريه‌ای روشن درباب وجه اعجاز قرآن بيان می‌کنند. اين در حالی است که در آغاز قرن پنجم، اين بحث در آثار محققانی چون باقلانی، قاضی عبدالجبار و شريف مرتضی به نحوی بالغ و کامل مطرح می‌شود.» (۶) کريمی‌نيا ادامه می‌دهد: «آورديم که ... اين موضوع [معجزه بودن قرآن/بی‌نياز] بحث يا دغدغه‌ی خاطر دانشمندان اسلامی تا ميانه و حتی اواخر قرن سوم هجری نبوده است» (۷)
چرا تا حدود ۳۰۰ سال پس از «هجرت» ما تقريباً هيچ نشانه‌ای از معجزه بودن قرآن در ادبيات اسلامی نداريم؟ «يکی از مهم‌ترين مواضعی که بذرهای اوليه‌ی نظريه‌ی اعجاز قرآنی را در آثار عالمان اسلامی نخستين می‌نماياند، کتاب‌هايی است که به قصد دفاع از اسلام و نبوت پيامبر اکرم (ص) در برابر جدل‌های کلامی يهوديان و مسيحيان نوشته شده‌اند.» (۸) آسِ برنده‌ی يهوديان و مسيحيان در بحث‌های کلامی خود با مسلمانان، معجزات فراوان توسط پيامبران مربوطه‌شان بود. وظيفه‌ی متکلمان مسلمان اين بود که اين «حفره‌ی دينی» را پُر کنند. طی همين جدل‌هاست که قرآن به معجزه تبديل می‌شود، «اُمّی بودن پيامبر» به بی‌سوادی او ربط داده می‌شود، مفهوم «جاهليت» و «اهل کتاب» نيز آن‌چنان تفسير و تأويل می‌شوند که به خدمتِ معجزه بودنِ قرآن در آيد. «مهم‌ترين مباحث مطرح در آثار جدلی مسلمانان و مسيحيان عبارتند از: اُمی بودن پيامبر اکرم (ص)، آوردن قرآن معجزه، خوارق و معجزات صادر شده به دست پيامبر اکرم (ص)، بشارت کتب آسمانی پيشين به رسالت پيامبر اکرم (ص).» (۹)
با توجه به موارد بالا می‌توانيم مرز ميان الهيات انعطاف‌پذير و انعطاف‌ناپذير اسلامی را مشخص کنيم: پيش از شکل‌گيری نظريه‌ی اعجاز قرآن، کتاب مقدس مسلمانان در رديف عهدين قرار داشت که علی‌رغم مقدس بودنش، نويسنده يا نويسندگان (پيامبران) آن زمينی بودند و به همين دليل بحث و حتا شک در باره‌ی اين يا آن موضوع قرآنی خانمانسوز نبود.

www.eslamshenasi.net

ــــــــــــــــ
۱- Jansen, Hans: Mohammad / Eine Biographie. Verlag C. H. Beck, 2008, S. 182-185
۲- ايزدبانوهای سه‌گانه‌ی زمانِ باستان در اسطوره‌های يونانی دختران زئوس و تيمس بودند با نام های کلوتو، لاخسيس و آتروپوس که الاهگان سرنوشت به شمار می‌رفتند. م.
۳- جلال العظم، صادق: سلمان رشدی و حقيقتِ در ادبيات، انتشارات سُنبله، هامبورگ، ص ۱۳. ترجمه: تراب حق‌شناس
۴- http://www.wikifeqh.ir به «غرانيق» نگاه کنيد.
۵- بی‌نياز: «آيا قرآن کلام خداست؟» http://eslamshenasi.net/?p=285
۶- کريمی‌نيا، مرتضی: ريشه‌های تکوين نظريه‌ی اعجاز قرآن و تبيين وجوه آن در قرون نخست. در: مجله پژوهش‌های قرآن و حديث، سال چهل و ششم، شماره يکم، بهار و تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۳
۷- کريمی‌نيا، مرتضی، همانجا، ص ۱۱۶
۸- کريمی‌نيا، همانجا، ص ۱۲۱
۹- کريمی‌نيا، همانجا، ص ۱۲۴

۱۳۹۵ دی ۵, یکشنبه

شعر ابن سینا در مورد شراب


غذای روح بود باده ی رقیقُ الحق
که رنگ و بوش کند رنگ و بوی گل را دَق
به رنگ زنگ زداید ز جان اندهگین
همای گردد اگر جرعه ای بنوشد بَق
به طمع تلخ چو پند پدر ولیک مفید
به پیش مبطل باطل به نزد دانا حق
می از جَهالت جُهّال شد به شرع حرام
چو مَه که از سبب منکران دین شد شَق
حلال گشته به فتوای عقل بر دانا
حرام گشته به احکام شرع بر احمق
شراب را چه گنه زانکه ابلهی نوشد
زبان به هرزه گشاید دهد ز دست ورق
حلال بر عقلا و حرام  بر جُهّال
که می مَهَک بود و خیر و شّر از او مُشتَق
غلام آن می صافم کزو رخ خوبان
به یک دو جرعه بر آرد هزار گونه عَرَق
چو بو علی می ناب اَر خوری حکیمانه
به حقّ ِ حقّ که وجودت شود به حقّ مطلق


۱۳۹۵ آذر ۲۹, دوشنبه

سوره مکّار
















دیشب نشستم شرابی را بنوشم که پسرم از سر کارش بهش هدیه داده بودند و چون خودش نمیخورد، حاتم بخشی کرد و دادش به من!
داشتم در شیشه را باز میکردم که دیدم یک دستی زد روی زانوی چپم و گفت، صبر کن!
یهو جا خوردم که نکنه سعید طوسی باشه ولی بلافاصله سلام کرد و دیدم که جبرئیله.
گفت: یک سوره برات نازل شده!
گفتم: من دیگه حال و حوصله اش را ندارم و بخصوص اینکه دفعه ی قبل مردم اعتراض کردند که چرا هنوز به عربی آیات نازل میشه.
گفت: اتفاقاً میخواستم مژده بدم که این دفعه یک سوره نسبتاً طولانی و به فارسی برات نازل شده!
گفتم: خب، پس بنال ببینم.
این سوره را برام از طرف خدا آورده بود.
متن کامل سوره:

بنام خدای ستمگر و خونخواه
ستمگر
خونخواه
جبّار
قهّار
قرآن را یاد داد
ارواح عمه اش انسان را با گل ساخت

ارواح عمه اش به او سخن گفتن آموخت

ارواح عمه اش خورشید و ماه را میگردونه

ارواح عمه اش بوته و درخت چهره ‏سايانند

ارواح عمه اش آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت

تا مبادا بی اندازه و بی کلک درگذرید

و وزن را بی انصافانه برپا داريد و در سنجش بكاهيد

ارواح عمه اش زمين را براى مردم نهاد

و ارواح عمه اش در آن ميوه و نخلها با خوشه ‏هاى غلاف دار

و دانه ‏هاى پوست‏ دار و گياهان بو دار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و ساخت انسان را از صلصال و فخاّر
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و جن را ساخت از نار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

ساخت دو تا خاور و د وتا باختر را پُر کار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و دو دریا را دوّار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و آفرید مرجان و بوتیمار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و او راست در دريا سفينه ‏هاى بادبان‏دار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و انسانهای بی گناه را می کند بر دار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و ذات بی ذات این پروردگار قهّار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

هر كه در آسمانها و زمين است گذاشته او سرکار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

اى جن و انس زودا كه از شما هم در آریم دمار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

اى گروه جنيان و انسيان که ازسر زمینهای اسلامی شدید فرّار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

بر سر شمافرستادیم این همه شرّار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

تبهكاران با پیشانیهای جای مهر دار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

جهنم کردیم زمین را برای شما با این همه پیامبر تبه کار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و فرستادیم این همه آخوند جنایتکار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و شما را هراسانیدیم از پروردگار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و دور سر علی گدا پیچیدیم دستار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و جنتی را از دوران حجّار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و سعید طوسی که باز کرد از کودکان بند شلوار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و فرستادیم عقرب جرّار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و فرستادیم برای عربها این همه سوسمار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و آفریدیم این همه خوش خط و خال مار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

مگر پاداش احسان نیست جز رهبران مکّار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و برای رسم دایره هست پرگار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و آفریدیم باغ با بید و چنار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و در آن هست خرما و انار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و همچنین دارای بادنجون و خیار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

تا برای مزه ویسکی درست کنید ماست و خیار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و در آن زنانی با قد هشتاد و چهار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و هر چه آنها را بگائید باز پرده ها بکّار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و آنها به همه حال میدهند،حتی به زین العابدین بیمار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

و سرشان را میگذارند رو بالشهای پر قو دار
پس کدامیک از نعمتهای خدارا می کنید انکار؟

پس خاک بر سر خدایی چنین مزوّر و مکّار
واین شمایید که نبایستی گول بخورید و برید سر کار!

علی بی ستاره
اسلو ۲۵ دسامبر ۲۰۱۶

۱۳۹۵ آذر ۲۵, پنجشنبه

ز که نالیم که از ماست که بر ماست


















یک روز سحر دختری از خانه به پا خاست
با پودر و کرم صورت زیبای خود آراست
اندر جلوی آینه بالید و به خود گفت
امروز دگر بردن دلها همه با ماست
ماتیک چو مالم به لب و فر بزنم مو
دل می برم از پیر و جوان هر که و هر جاست
گر بگذرم از پیش جوانی به خیابان
فی الفور به تعقیب من افتد ز چپ و راست
امروز من اندر همه جا مظهر حسنم
کی دختر زیبا چو من اندر همه دنیاست
ناگه ز سر کوچه عیان گشت جوانی
گویی پی دل بردن دوشیزه مهیاست
پیچیده سر و صورت و عینک زده بر چشم
چون راهزنانی که پی دزدی کالاست
بنمود به دوشیزه سلامی و سپس گفت
کای دوست مرا با تو همی حرف و سخنهاست
روشن بنما کلبه تاریک من ای ماه
چون بی تو همی در دلم آتشکده برپاست
بس وسوسه بنمود که راضی بشد آخر
با او بنمود آن عملی را که دلش خواست
دوشیزه پس از خاتمه کار به او گفت
بر ما بگشا رخ که مرا هم سر سوداست
مادر چو از اين قصه خبر گشت برآشفت
 گفتا به جوان ای كه خطای تو هويداست
بر من بگشا رخ كه ببينم  تو كه هستی
 ای آنكه بدسيرتی از كار تو پيداست 
بنمود جوان روی چو در روشنی روز
بانو ز تعجب دهنش گشت پر از ماست
چون نیک نظر کرد پسر خواهر خود دید
گفتا:« ز که نالیم که از ماست که بر ماست»
شاعر؟



۱۳۹۵ آذر ۲۰, شنبه

سید عبدالحسین دستغیب






سید عبدالحسین دستغیب شیرازی (زادهٔ ۱۸ آذر ۱۲۹۲و درگذشتهٔ ۲۰ آذر ۱۳۶۰ در شیراز)، معروف به شهید دستغیب، رئیس حوزه علمیهٔ فارس، نماینده خمینی در استان فارس و امام جمعه شیراز و نمایندهٔ استان فارس در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. وی فرزند سید محمدتقی، برادرسید محمد مهدی و دایی سید علی محمدوسید علی اصغر دستغیب بود.

میگویند که نسبش با ۳۲ واسطه به «زید ابن علی» فرزند علی بن الحسین می‌رسد!!!!!!!!!!!!!!

۲۴ کتاب( رساله ها و كتابهای مستهجن ) از او در دست است که پر است از مزخرفات و خزعبلاتی مانند کتابهای دیگر آخوندها از جمله باقر مجلسی است و هیچکدام نه بدرد جامعه میخورد و نه کوچکترین راه حلی برای مشکلات جامعه در آنها ارائه شده و فقط برای مغز شویی و به انحطاط کشیدن جوانان است.




او یکی از مهره های جنايتكار رژيم كه روزانه در ريختن خون بی گناهان در شيراز و ديگر نقاط ايران دست داشت و مسئول بسياری از اعدام ها و شكنجه ها در آن ايام به شمار ميرفت و آخوند فوق العاده مرتجع و فاسدی بود.

تنها بخش کوچکی از كارنامه ی او به شرح زير است:

– مسئول جنايتهای بيشمار در مورد زندانيان مجاهد و مبارز

– مسئول سركوب و كشتار وحشيانه هموطنان جنگ زده و بيخانمان در شيراز

– صادر كننده حكم شنيعترين تجاوزها، شكنجه ها و مُثله كردن فرزندان مجاهد و مبارز مردم فارس به دستور مستقيم او و خمينی جلاد

– مسئول سركوب وحشيانه جنگ زدگان معترض در صحن حرم شاهچراغ

وی سر انجام در ۲۰ آذر سال ۱۳۶۰ توسط یک دختر ۲۱ ساله ی قهرمان ایرانی بنام گوهر ادب آواز که از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران بود هنگامیکه با تعدادی از محافظان و پاسدارهای جنایتکارش در حال حرکت به سمت محل برگزاری نمایش جمعه بازار بودند در ساعت ۱۱:۲۵ طی یک عملیات متهورانه ی انتحاری همگی تکه و پاره و به درک واصل شدند.




دستغیب در یکی از کتابهایش نوشته بود که کسی که هنگام مرگ بدنش تکه پاره شود به بهشت نخواهد رفت ولی بعد از کشته شدنش و تکه و پاره شدن بدنش،رژیم خونخوار و جنایتکار خمینی آن کتاب را از کتابفرشی ها و کتابخانه ها برداشتند تا در دسترس مردم نباشد!




❊❊❊❊❊




و امّا بعد از مردنش وقتی که جنازه های تکه پاره را جمع آوری کردند و تکه های هر نفر را بقل هم گذاشتند تا لاشه ها را بخاک بسپارند متوجه شدند که آلت تناسلی چندتا از جنازه ها از جمله جنازه دستغیب نیست!

بهر صورت جنازه ها را بخاک سپرده و سپس عده ای از پاسداران و بسیجی ها مشغول جستجو در محل وقوع عملیات شدند و نهایتاً چندتا آلت تناسلی در روی پشت بامهای اطراف محل عملیات پیدا کردند!

برای شناسایی آلت تناسلی دستغیب مجبور شدند که همه ی آنها را یکی یکی نزد همسر دستغیب ببرند.

اولی را در یک سینی طلا گذاشته نزد او بردند و ایشان هم آنرا برداشت و با آه و افسوس و چشمان اشک آلود گفت:الهی قربون قّدِش برم، این مال اون پاسدار نگهبان دم در بود!

دومی را که دید گفت: الهی دردش تو سرم بخوره، این مال اون بسیجیه هست که باغچه ها را آب می داد!

سومی را گفت: وای الهی درد و بلاش تو سرم بخوره این ما پسر مشد حسن بقال سر کوچه هستش!

.................................

خلاصه بدین ترتیب تعداد شانزده تا از آلتهای تناسلی را شناسایی کرد تا اینکه هفدهمی متعلق به حضرت آقا بود، آنرا برداشت و گفت: خاک تو اون سرش بکنن، هم اون روزش هم مث همین الانش والاسیده و بی بخار بود!

پاسداران که از این همه هوش و ذکاوت همسر بیوه شده آیت الله مات و مبهوت بودند، آلتهای تناسلی یکی یکی علامت زده و مشخص کردند و سپس آنها را در تابوت گذاشته و بهمراه انبوهی از اُمّت حزب الله تا گورستان تشییع کردند.شعار هایی هم که در حین تشییع میدادند از این قرار بود:




گلهای پر پر از کجا آمده؟

از سفر کربُبلا آمده!

و شعار دیگری از اینقرار بود:

گلهای پرپر شده

هدیه به رهبر شده!

وقتی به گورستان رسیدند آلتهای تناسلی را که با برچسب صاحبانش مشخص شده بود به گورکن دادند تا هر کدام را در گور مربوطه قرار دهد و گورکن هم با دسته بیل در هر گور سوراخی تا ته آن ایجاد میکرد و آلت تناسلی مربوطه را در آن می انداخت و سوراخ را پر می کرد!

از شانس بد دستغیب وقتی که گورکن آلت تناسلی را در داخل سوراخ انداخت یکراست رفت توی دهن آیت الله...!!!

شب هنگام که شب اوّل قبر بود، نکیر و منکر وارد قبرها میشدند و هنگامیکه وارد قبر دستغیب شدند، نکیر که اول وارد شده بود حیرت زده از منکر پرسید،

اِ اِ اِ... این کیر تو دهن دیگه کیه؟!




اسلو ۱۰ دسامبر ۲۰۱۶

علی بی ستاره

۱۳۹۵ آذر ۱۱, پنجشنبه

سلمان فارسی کیست؟




سلمان فارسی که بود؟
رﻭﺯﺑﻪ ﮐﺎﺯﺭﻭﻧﯽ " ﭘﺴﺮ " ﺑﺪﺧﺸﺎﻥﮐﺎﻫﻦ " ( ﺭﻭﺣﺎﻧﯽﺯﺭﺗﺸﺘﯽ) ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺍﺯ ﺩﯾﻦ ﺍﺟﺪﺍﺩﯾﺶ
ﻣﻮﺭﺩﺗﻌﻘﯿﺐ ﺣﮑﻮﻣﺖ اﯾﺮﺍﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ ...
ﺭﻭﺯﺑﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ ماﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻋﻤﻪ ﺍﻭ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ .
اﻭ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﻭ ﺍﻫﻞ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭتحقیق ﻭ ﺑﻪ ﻋﻠﻢ ﺳﺎﺣﺮﯼ ﻭ جاﺩﻭﮔﺮﯼ ﻧﯿﺰ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﻧﻈﺎﻣﯿﺎﻥ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ
ﻭ ﺍﺯ ﻣﺸﺎﻭﺭﺍﻥ ﻋﺎﻟﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ تاﮐﺘﯿﮑﻬﺎﯼ ﺟﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﻣﺎبه ﺁﻥ " ﻃﺮﺡ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ " ﻣﯿﮕﻮﯾﯿﻢ ،بوﺩ ...
اﻭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺩﯾﻦ ﻣﯿﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ دﯾﻦﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ ﮔﺮﻭﯾﺪﻩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﯾﻦ زﺭﺗﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺒﻌﯿﺖ
ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ .
ﺳﭙﺲ ﺩﯾﻦ ﻣﺎﻧﻮﯼ ( ﻣﺎﻧﯽ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ) ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﻮﯼ ﺷﺪﻥ ﻣﻧﻔﻮﺭ ﻮ ﻣﻐﻀﻮﺏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭﺣﮑﻮﻣﺖ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭبه ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮔﺸﺖ ...
ﺳﻠﻤﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ دﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﻭﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺶ ﻣﺎﻩ ﺣﺒﺲ ﺑﺎ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺷﺎﻗﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﻋﻤﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ
ﺩﯾﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﯾﺨﺖ ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺷﺪ.
درﺑﯿﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ و ﺑﺎ ﺁﻥ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻭ ﺭﻫﺴﭙﺎﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻬﺎﯼ ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ.
ﺍﻭ ﺩﺭﺳﻮﺭﯾﻪ ﺩﯾﻦ ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ.
ﺍﺑﻮﺭﯾﺤﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻧﯽ ﺩﺭ« ﺍﻵﺛﺎﺭ ﺍﻟﺒﺎﻗﯿﻪ ﻋﻦ ﺍﻟﻘﺮﻭﻥ ﺍﻟﺨﺎﻟﯿﻪ »ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ :
ﺍﻧﺠﯿﻞ ﺳﺒﻌﯿﻦ ( ﺑﻼﻣﺲ) ﻧﺎﻡ ﺍﻧﺠﯿﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﻼﻡ ﭘﺴﺮ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ‌ ﺍﺳﺖ.
ﺍﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﯽ ﺭﻫﺴﭙﺎﺭ ﺷﺒﻪ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺷﺪ.
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺑﻨﺎ ﺑﺮ ﺭﺳﻢ ﺩﯾﺮﯾﻨﻪﯼ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺰﻧﯽ ﻭ ﺁﺩﻡ ﺩﺯﺩﯼ ﺷﻬﺮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻣﻮﺭﺩﺣﻤﻠﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﻭﻣﺮﺩﯼ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﯾﺜﺮﺏ (ﻣﺪﯾﻨﻪ) ﺍﻭ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﺮﺩﮔﯽ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺜﺮﺏ ﺑﺮﺩ.
ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﮔﺰﯾﺪﻩ " ﺣﻤﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺴﺘﻮﻓﯽ " ﺁﻣﺪﻩﺍﺳﺖ ﮐﻪ :
ﺭﻭﺯﺑﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺣﻮﺍﻟﯽﺣﺠﺎﺯ ﺗﻮﺳﻂ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﺑﻨﯽ ﮐﻠﺐ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﮔﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺭﺷﻤﺎﺭﺑﺮﺩﮔﺎﻥ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﻟﻠﻪ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ(ص) روزبه ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺮﺩﮔﯽ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺸﺎﻭﺭﺍﻥ ﻋﺎﻟﯽ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ.
ناﻡ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﺮﻭﯼ ﻧﻬﺎﺩ .
ﺑﺎ ﺗﻌﻮﯾﺾ ﻧﺎﻡ ﺭﻭﺯﺑﻪ ﺑﻪ "ﺳﻠﻤﺎﻥ "ﻫﻮﯾﺖ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﺎﻣﻼ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ.
ﺍﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﻨﯽ ﻭ ﮐﻤﺎﻻﺕ ﻭ ﻓﻀﺎﯾﻞ ﻭ ﺗﺎﮐﺘﯿﮑﻬﺎﯼ ﺟﻨﮕﯽ ﺍﺯ ﻗﺒﯿﻞ ﮐﻨﺪﻥ ﺧﻨﺪﻕ ﻭصف ﺁﺭﺍﯾﯽ ﺟﻨﮕﯽ ﮐﻪﺍﻋﺮﺍﺏ اﺯ ﺁﻥ ﺑﯽ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻣﻮﺧﺖ.
اﻭ ﻃﺮﺯ ﺳﺎﺧﺖ ﻣﻨﺠﻨﯿﻖ ﻭ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﻨﮕﯽ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﺍﺩﻭﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺩﯾﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﻭﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯﺟﻤﻠﻪ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻭاﺯﻣﺸﺎﻭﺭﺍﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺰﺩﯾﮏ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ(ص) وﺍﺳﻼﻡ ﺷﺪ..

ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ:
ﭘﺲ ﺍﺯفوت محمد ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ "ﻋﻤﺮ ﺑﻦﺧﻄﺎﺏ"ﺍﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻟﺸﮕﺮ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺗﺪﺍﺭﮎ ﻭﺍﺳﺘﺮﺍﺗﮋﯼ ﯾﮏ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻃﺮﺡ ﺭﯾﺰﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻧﻘﺎﻁ ﺿﻌﻒ ﻭ ﺣﺴﺎﺱ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﻋﻤﺮ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﺍﺯﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺍﺯﺻﺤﺎﺑﻪ ﯼ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻮﺩ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻭﯾﮋﻩ ﺍﯼ ﻧﺰﺩ ﻋﻤﺮ ﺩﺍﺷﺖ. ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺑﺮ ﺩﮊ ﻭ ﺧﻨﺪﻗﻬﺎﯼ
ﺷﻬﺮ ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ فاﺋﻖ ﺁﻣﺪﻧﺪ .
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﻭﺑﺎﺯﮔﺸﻮﺩﻥ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﻋﻤﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺤﺘﻮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎ ﺁﮔﺎﻩ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ
ﻋﻤﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﻪ ﺩﻓﻌﺎﺕ ﺍﺯ ﺁﻥ یاﺩ ﺷﺪﻩ، ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ:
( ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﺳﺖ ﯾﺎ ﺩﺭﻗﺮﺁﻥ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﻧﯿﺎﺯﯼﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺴﺖ ، ﯾﺎ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻧﯿﺴﺖ که ﮐﻔﺮ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ،
ﭘﺲ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎ ﺭﺍ بسوﺯﺍﻧﯿﺪ ! )
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﻭ ﻣﻨﻄﻖ ﯾﮏ ﻋﺮﺏ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﻭ ﺟﺎﻫﻞ ﺗﻮأﻡ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﮐﻪ کتاﺑﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻧﺴﻞ تلاﺵ ﻭ ﺯﺣﻤﺖ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺴﺎﺩﮔﯽ ﺑﻪ ﺗﻠﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮔﺮﺩﺩ.
ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻃﺒﺮﯼ"سلماﻥ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻬﺎﯼ ﻗﺎﺩﺳﯿﻪ ﻭنهاﻭﻧﺪ ﻭ ﻓﺘﺢ ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ ﻭﻣﺪﺍﺋﻦ فرﻣﺎﻧﺪﻩ ﯼ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﻋﺮﺍ ﺏ ﺑﻮﺩ ﻭاﺯﺗﻤﺎﻡ ﻧﻘﺎﻁ ﺿﻌﻒ ﻭﻗﻮﺕ ﺳﭙﺎﻩ اﯾﺮﺍﻥ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﯾﺪﻥ ﻓﯿﻞ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻭﺣﺸﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ سلماﻥ ﮐﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺿﻌﻒ ﻓﯿﻠﻬﺎ ﺯﯾﺮ ﺷﮑﻢ ﻭ ﺧﺮﻃﻮﻡﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ! با ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻓﯿﻠﻬﺎﯼ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻓﺘﺢ ﻣﺪﺍﺋﻦ ﺍﻭ ﺩﺭﻓﺶ کاﻭﯾﺎﻧﯽ ﻭ ﻓﺮﺵ ﺑﻬﺎﺭﺳﺘﺎﻥ (ﻓﺮﺵ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻣﻨﺴﻮﺏ ﺑﻪ ﺧﺴﺮﻭ ﭘﺮﻭﯾﺰ ﮐﻪ ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩﯼ ﺍﺯﺍﺑﺮﯾﺸﻢ ﻭﻃﻼﻭﻧﻘﺮﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ مزﯾﻦ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻫﺮﺍﺕ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ )و ﺗﺎﺟﻬﺎﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﻣﻬﺎﺟﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ .
ﺻﺪﻣﺎﺕ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﺎ ﭘﺬﯾﺮﺣﻤﻠﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﯾﻐﻤﺎ رﻓﺘﻦ ﻣﯿﺮﺍﺙ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ وﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﻭﺩﻣﺎﻥﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ وزﻧﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﮐﻨﯿﺰﺩﺭباﺯﺍﺭ ﺑﺮﺩﻩ ﻓﺮﻭﺷﺎﻥ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ( ﺣﺠﺎﺯ ) ﯾﻌﻨﯽ ﺣﻘﺎﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭﻫﯿﭻ ﺩﻭﺭﺍﻧﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﮐﯿﻨﻪ ﺗﻮﺯﯼ ﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﯿﻬﻦ ﺧﻮﯾﺵ بوﺩ ﻭﺑﺲ !
وﮔﺮﻧﻪ ﺗﺎﺯﯾﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰﺧﻮﺍﺏ ﻓﺘﺢ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ نمی ﺪیدند.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺻﻠﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﻠﻞ ﺣﻤﻠﻪ ﯼ اﻋﺮﺍﺏ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻭ ﺣﮑﻮﻣﺘﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩﻭﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻥ ﻗﻠﺐ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﺟﻨﮓ 27 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﻟﺖ ﺑﯿﺰﺍﻧﺲ( روم شرقی )ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻬﻢ ﺗﻮﺳﻂ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﻣﺴﻠﻤﯿﻦ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ !

بن مایه ها:
ابوریحان بیرونی آثارالباقیه عن القرون الخالیه
تاریخ گزیده حمدالله مستوفی
دوقرن سکوت زرین کوب
تحقیقات فرود فولادوند