کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی توی یک چاه بدون آب افتاد ..... .... کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از داخل چاه بیرون بیاورد.برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زود تر بمیرد و زیاد زجر نکشد.مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش رو می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی میکرد روی خاکها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و بیرون آمد نتیجه حکایت مشکلات زندگی مثل تلی از خاک بر سر ما میریزند و ما مثل همیشه دو اتنخابداریم. اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود.الاغ در روبرو شدن با یک مشکل، به شکل ظاهری آن که تهدید بود توجه نکردبلکه با رویکرد متفاوت جنبه فرصت آن را یافت و از آن بهره برد |
۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه
الاغ دانا
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر