باز دلم آمده در پيچ و تاب
انقلب ينقلب انقلاب
همچو گياه لب آب روان
اضطرب يضطرب اضطراب
آتش عشق است که در اصل و فرع
التهب يلتهب التهاب
نور خدايست که در شرق و غرب
انشعب ينشعب انشعاب
آب حياتست که در جزء و کل
انسحب ينسحب انسحاب
شک که دل موهبت عشق را
اتهب يتهب اتهاب
از سر شوق است که اشک بصر
انحلب ينحلب انحلاب
صنع نگارم بنگر بى حجاب
احتجب يحتجب احتجاب
سر قدر از دل بى قدر دون
اغترب يغترب اغتراب
آمُليا موعد پيک اجل
اقترب يقترب اقتراب
۱ نظر:
سد علی گدا دهان باز کرد
استرب یسترب مستراب
هیئت دولت چو رئیسش مموت
افضلب یفضلب فاضلاب
مذهب مطلوب چو اسلامی است
انجلب ینجلب منجلاب
ارسال یک نظر