۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

بمناسبت هفتمین روز در گذشت برادرجوان ناکامم احمد!


بمناسبت هفتمین روز در گذشت برادرجوان ناکامم احمد!
با سپاس از دوستانی که زنگ زدند و تسلیت گفتند
بعضی از دوستان پیشنهاد گرفتن مراسم کردند ولی بنده موافقت نکردم و آن علت هایی داشت که از گفتنش در اینجا معذورم!
بخشهایی ازیک شعر ایرج میرزا را که برادر ناکامم به آن علاقه داشت در اینجا می آورم و با درود به روان پاکش برای بازماندگان خانواده مان بخصوص خواهرم آر زوی صبر دارم.
اسکندر کبیر که میرفت از جهان
گفت این سخن به مادر خونین جگر همی
کز بعد من عزایی اگر می کنی به پای
طوری بکن که باد پسندیده تر همی
تنها مگریی،عده ای از دوستان بخواه
کایند و با تو گریه نمایند سر همی
لیکن چه عده ای که نباشند داغدار
زان پیشتر به مرگ کسان دگر همی
با عده ای بگریی برایم که پیش از این
ننموده مرگ از در ایشان گذر همی
زیرا که داغدیده بگرید برای خویش
وانگه گذارد ترا منت به سر همیِِ
گر گریه یی کنند کنند از برای من
مرگ کسی نباشدشان در نظر همی
چون خواست مادرش به وصیت عمل کند
با عده ای شود به عزا نوحه گر همی
یک تن که داغ دیده نباشد نیافتند
بشتافتند گرچه به هر کوی و در همی
این گفت دخترم سر زا رفته پیش از این
آن گفت مرده شوهرم اندر سفر همی
آن دیگری سرود که از هشت ماه قبل
دارم ز فوت مادر خود دیده تر همی
آن یک بیان نمود که از پنج سال پیش
مرگ پدر نموده مرا در بدر همی
القصه مرگ چون کس را گزیده بود
حاضر نشد به محضر او یک نفر همی
چون مادر سکندر از این گونه دید حال
دانست سر گفته آن نامور همی
یعنی ببین که هیچکس از مرگ جان نبرد
دیگر مکن تو گریه برای پسر همی
بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست
بی داغ نیست لاله باغ بشر همی
سختی چو بالسویه بود سهل می شود
چون عام شد بلیه شود کم اثر همی
باری عزیز من همه خواهیم مرد و رفت
زاری مکن که هیچ ندارد ثمر همی
یک مرده سر ز خاک نمی آورد برون
صد سال اگر تو خاک بریزی به سر همی
          ...................
  

هیچ نظری موجود نیست: