۱۳۹۱ آذر ۱۷, جمعه

جلاد عربستان



محمد سعد البشي، هر روز تا ۷ نفر را گردن مي زند.
« برام اهميتي نداره،۲تا، ۴تا، يا ۱۰تا. تا زماني که اراده ي الهي رو جاري ميکنممهم نيست چند نفرو اعدام ميکنم. »
البشي کارش را از يک زندان در طائف شروع کرد. آنجا کارش دست بند يا چشم بند زدن به زندانيان قبل از اعدام
شدنشان بوده است.« اين پيش زمينه باعث شد ميل به جلاد شدن در من بوجود بياد.
وقتي اين منصب خالي شد من درخواست پذيرش دادم و بلافاصله قبول شدم. »
اولين کارش را در سال ۱۹۹۸ در جده انجام داد.
گناهکار، با دست و پاي بسته و چشمبند به چشم ايستاده بود. با يک ضربه ي شمشير سرشو قطع کردم. سرش چنديمتر اون طرفتر پرتاب شد.عصبي بودم. آدم هاي زيادي داشتن تماشا ميکردن. هر چند اين اضطراب ناشي از نگاه کردن مردم ديگه از بين رفته. »او ميگويد موقع کار آرامش دارد چون در حال انجام عمل الهي است.
«خيلي ها که به عنوان شاهد، صحنه ي گردن زدن رو مي بينند غش ميکنند. من نميدونم اگه دل ديدن اين صحنه هارا ندارن براي چي ميان. چي؟ خودم؟ من خيلي راحت مي خوابم.»
آيا او فکر ميکند که مردم از او ميترسند؟« ما توي اين کشور، جامعه اي داريم که خوب ميفهمند قانون خدا يعني چي.
هيچ کس از من نمي ترسد. من خويشاوندان و دوستان زيادي در مسجد دارم. من هم مثل بقيه يک زندگي عادي دارم.
کارم هيچ مشکلي براي زندگي اجتماعيم بوجود نياورده. »
قبل از هر اعدامي او نزد خانواده ي قرباني ميرود و از آنها ميخواهد قاتل را عفو کنند.
« من هميشه، تا آخرين دقيقه، اين اميد رو دارم و دعا ميکنم که خدا يک زندگي تازه بهگناهکار ارزاني کند.
هميشه اين اميدو زنده نگه ميدارم. »
البشي فاش نميکند که به خاطر هر اعدام چقدر پول ميگيرد و ميگويد اين يک توافق محرمانه با حکومت است.
ولي اصرار دارد بگويد انعامي که ميگيرد اهميتي ندارد.« افتخار من اينست که حکم خدا را اجرا ميکنم. »
به هر حال، او فاش ميکند که شمشيرش چيزي حدود ۲۰۰۰۰ريال سعودي (تقريبا ۳۳۰۰ يورو) مي ارزد.
« اين شمشير هديه اي از طرف حکومته. من ازش مراقبت ميکنم و هر از گاهي تيزش ميکنم و اطمينان حاصل
ميکنم که لکه هاي خون روش باقي نمونده باشه.
اين شمشير خيلي تيز هست. مردم شگفت زده ميشن که با چه سرعتي سر رو از بدن جدا ميکنه. »
« همينکه قربانيان وارد ميدان اعدام ميشن، خودشونو از قبل تسليم مرگ کردن. هر چند ممکنه هنوز اميدوار باشن
که در آخرين دقيقه از طرف اوليا دم بخشيده بشن.
تنها گفتگويي که بين من و اعدامي ها صورت ميگيره اينه که من ازشون ميخوام شهادتين رو بخونن. با قرائت
شهادتين،فکر و دل اونا مشغول ميشه.
وقتي زندانيا به وسط ميدان اعدام ميرسن نا و توانشونو از دست ميدن. بعدش من حکم اعدامو ميخونم و در يک
چشم به هم زدن گردن زنداني رو ميزنم. » بي شک او تعدادي از زنان را هم اعدام کرده است.
« عليرغم اينکه من از خشونت عليه زنان بيزارم ولي وقتي پاي حکم الهي در ميون باشه، حتما اونو انجام خواهد داد. »
تفاوت زيادي بين اعدام زنان و مردان وجود ندارد جز اينکه زنان بايد موقع اعدام حجاب داشته باشند و به جز البشی کسی اجازه ندارد به آنها نزديک شود.
برای اعدام کردن زنها او ميتواند از اسلحه هم استفاده کند.
« بستگي به اين داره که خود اونا کدومو انتخاب کنن. بعضي وقتا ميخوان من از شمشير استفاده کنم و بعضي وقتا هم از اسلحه ولي بيشتر وقتها اعدام شدن با شمشيرو ترجيح ميدن. »
به عنوان يک جلاد باتجربه، البشي ۴۲ ساله،‌ وظيفه ي تربيت جانشين را هم عهده دار شده.
با افتخار ميگويد:
« من پسر ۲۲ ساله ام، المساعد‌ رو، با موفقيت به عنوان يک جلاد آموزش دادم و او براي اين کار تاييد و انتخاب شد.»
آموزشها روي نکاتي مثل اينکه چطور شمشير را در دست بگيرد و به کجا ضربه بزند، متمرکز شده بود و البته بيش از اينها، شامل مشاهده ي عملي اعدام براي کارآموز بود.
کار يک جلاد همه اش کشتن نيست. بعضي وقتها ميتواند قطع عضو هم باشد.
«براي قطع عضو، به جاي شمشير از يک چاقوي تيز مخصوص استفاده ميکنم. وقتي ميخوام دست رو قطع کنم از مفصل قطع ميکنم. ولي در مورد پا، اوليا امر برام مشخص ميکنن که از کجا قطع کنم و من هم تبعيت ميکنم.»
البشي خودش را مردي خانواده دوست توصيف ميکند. وقتي ازدواج کرد که جلاد شده بود و همسرش اعتراضي به شغلش نداشت.
« اون فقط از من خواست که با دقت فکر کنم.»
« فکر نميکنم همسرم از من بترسه. من با عشق و مهرباني با خانوادم رفتار ميکنم. وقتي از اعدام برميگردم
اونا از من نميترسن. بعضي وقتا حتي در تميز کردن شمشيرم به من کمک ميکنن. »
پدر هفت فرزند، پدربزرگ هم شده.« دخترم، پسري به اسم حزه داره که مايه ي فخر و شادي من هست. »
ادامه ميدهد: « بعد از اون، پسرام هستن. بزرگترينشون سعد هست.
و البته مساعد، کسي که جلاد بعدي خواهدبود. »




هیچ نظری موجود نیست: