«توجه فرمایید که این شعر باید با لحجه ی اصفهانی خوانده شود»
بَسکی خالی بستی آ نشخوار کردی اکبری
مِلِتا اِز زندگی بیزار کردی اکبری
صد هزار کارخونه ساختی، جونی من ساختن بَسِس
اِز کِمِر افتادی بسکی کار کردی اکبری
نصفی شب رفتی تو فکری ساختنی تانک و آ تفنگ
اِز صداش همسایه را بیدار کردی اکبری
طرحهای صنعتی دادی واسه آلمانیا
کارگِرای جاپونا بیکار کردی اکبری
مِثّی که با سلطنت خیلی میونِت خوب شُدِس
فکری راه اِنداختنی دربار کردی اکبری
راس موگن آدمی گشنه دین و ایمون نداره
روزه تا با خاویار افطار کردی اکبری
اسکناسم مثلی سبزی زود می گندد جونی تو
اسکناسا را کوجا انبار کردی اکبری
صد تا سد ساختی ولی اِز بس بزرگس روحی تو
ساخت و پاختا اِز اَساس اِنکار کردی اکبری
اِز خلیج فارس آبا با آفتابه بردی تا کویر
شوره زاری لوتا خوب گلزار کردی اکبری
زیربنایی اقتصادی سِفتی سِفتِس مِثّی سنگ
خویش و قوماتا همه پولدار کردی اکبری
یُوخده حالا استراحت کون، رو قالی لَم بده
اِز کِمِر افتادی بسکی کار کردی اکبری
شعر از حسین فرشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر