آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر بدست آرم دامن وصالش را
می روم به پای سر در قفای آزادی
با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز
حمله می کند دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفانزای،ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
دامن محبت را گر ز خون کنی رنگین
می توان ترا گفتن پیشوای آزادی
فرخی زجان و دل میکند در این محفل
دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر