دیشب سر کار وقتی نیمساعت استراحت برای خوردن غذا داشتم
یکمرتبه دیدم که جبرئیل سر میزم نشسته!
گفت: یک سوره برات نازل شده.
گفتم: الان وقت ندارم.
گفت: کوتاهه.
گفتم: آخه اینجا جلوی همکارام خوب نیست.
گفت: منو که نمیتونند ببینند!
گفتم: صداتو که میشنوند.
گفت: عجب خنگی هستی،این فقط تویی که میتونی منو ببینی و صدامو بشنوی!
گفتم: خیلی خوب بفرما.
گفت: این متن سوره هست،
آن کوسه هایی که ایمان آوردند، و از شهرهایشان به پایتخت هجرت کردند، و دزدیدند، و چپاول کردند، و غارت کردند، و دروغ گفتند، و جنگ برافروختند، و هشت سال بر طبل آن زدند، و جوانان را در آتش تنور جنگ سوزاندند، و مملکت را نابود کردند، و دریاچه ها و رودخانه ها را خشکاندند، و جنایت کردند، و کشتند، و قتل عام کردند، و قتل های زنجیره ای کردند، و قلمها را شکستند، و سرنیزه ها را راست کردند، و یک آخوند دوزاری را در عرض یکی دوساعت ولی فقیه کردند، و با هلی کوپتر مردم را برای اعتراض به گرانتر بودن آب اشامیدنی از بنزین به راکت بستند، و پولهای ملت بی نوا را در بانکهای خارج بحسابها شخصی خود و فرزندانشان گذاشتند، و بارها و بارها ملت را سر کار گذاشتند،
و در نهایت بوسیله چای قند پهلو به درک شتافتند در راه پروردگارشان،
نیمه سوخته ی عظیمی نزد پروردگارشان دریافت خواهند کرد...!
اسلو، دهم ژانویه ۲۰۱۷
علی بی ستاره
پیامبر صد و بیست و چهار هزار و یکم !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر