آنچه در زیر میخوانید را از آقای فرامرز طاهری تقاضا کردم و ایشان لطف نموده برایم ارسال کردند.
در همینجا از ایشان سپاسگزاری میکنم.
علی بی ستاره
=======
تاکنون بیوگرافی های متعددی در مورد خمینی و نَسَب او منتشر گردیده، که در تمام آنها با کمی تغییرات یادآوری می گردد که جد خمینی از چهره های انگلیسی بوده که بعد از آمدن به هندوستان مسلمان شده و با مادر خمینی ازدواج نموده.
Williamson در سال 1872 میلادی در شهر بریستول چشم به جهان گشود. جوانی پرشور که ضوابط برایش چنان ناخوشایند بود که در سن 13 سالگی مدرسه را ترک و بمعنای واقعی کلمه دل به دریا زده و با کشتی به ایالات متحده رفت. او در سانتیاگو از کشتی پیاده، و به کالیفرنیا نزد عمه اش رفت، و در مزرعه متعلق به فامیل اش شروع به کار کرد. پس از مدتی وی با خرید یک الاغ و یک کلت در جستجوی طلا بسوی صحرای نوادا شتافت. در سال 1889 پس از شکست پروژه کشف طلا و از دست دادن همه داراییهایش به سانفرانسیسکو رفت و با یک کشتی باری بطرف فرانسه حرکت کرد، و پس از مدت کوتاهی از طریق کانال پاناما دوباره با کالیفرنیا بازگشت. سرمایه گذاری او بر روی یک شرکت راه آهن و مشت زن آماتوری شکست خورد و وی ناچارا خاک امریکا را ترک نمود. در سال 1890 میلادی ویلیامسون پس از مدتی زندگی در بمبئی هندوستان، که گفته می شود که او در آنزمان با مادر خمینی آشنا شده، به عدن و خلیج پارس که مستعمره ی انگلیس بود رفت. و از آنجا به دیگر کشورهای عربی کناره خلیج پارس سفر نموده و عاقبت در الزبیر عراق اقامت گزید. درطی این دوران او درعربستان، عراق و کویت به جنگنده صحرا، بازرگان شتر، تاجر مروارید در خلیج پارس و راهنمای کاروان درعمان مشهور شد. برای جذب در جامعه عربی، لباس محلی می پوشید، و پس از ختنه و برگزیدن نام فاضل عبدالله به اسلام گروید. او را فردی بشدت رادیکال اسلامی توصیف کرده اند. دو بار ازدواج کرد که حاصلش سیزده فرزند بود. بخاطر حج و سازماندهی آن بعد از اقامت در زبیر بنام محل استقرارش شهر الزبیر عراق به نام حاج الزبیر شناخته میشد. ویلیامسون برای ارتش انگلیس در مستعمره هند اسب عربی صادر می کرد، واز هند کالاهای مورد نیاز شهر الزبیر و عراق را وارد می نمود. و جالب تر از همه اینکه حاج فاضل عبدالله الزبیر، و ویلیامسون سابق، دست آخر نماینده کمپانی نفت انگلیس و ایران شد و بهمراه خانواده اش در ایران مستقر گردید. پیش از استقرار در ایران، حاج الزبیر با زنی هندی از کشمیر ازدواج میکند. حاصل این ازدواج دو فرزند بود به نام های خانوادگی هندی زاده و پسندیده. فرزند سوم به نجف و سپس به قم رفته و شاگرد آیت الله بروجردی (بروجرد عربی بروگرد است. یادم هست مادر بزرگم همواره نام آن شهر را بروگرد میخواند) میشود. این شخص تحت قوانین عهد رضا شاه نام شهرستان محل اسکانش خمین را برای نام فامیل برمی گزیند. Williamson در هنگام جنگ جهانی و تبعید رضا شاه در ایران زندگی میکند و حافظ المنافع نفتی انگلیس در کشور است. رمز و راز آمدن حاج Williamson بهمراه ایل و خانواده اش به ایران و استقرار در میهنمان را باید در ویلیام ناکس دارسی و اشتهای انگلیس به نفت ایران جستجو کرد. آنچه که تاکنون درباره نقش Williamson پدر بزرگ انگلیسی خمینی تاکنون پنهان مانده بود، به کار گماردن او در تیم ویلیام ناکس دارسی William Knox D’Arcy و گروه اکشتاف نفتی انگلیس است. George Lees نفر دوم از سمت راست حاج William نفر نخست از سمت راست در کمپانی اکتشاف نفتی D’Arcy ( مراجعه شود به New Arabian Studies, جلد دوم، برگ ۵۳ ) چند تن حضور داشتند. دو جغرافی دان Georg Martin Lees و Kenneth Washington Gray دو گیاه شناس Joseph Fernandez و یک هندی، حاجی William Richard Williamson که از سوی Arnold Wilson کمیسر مدنی انگلیس، اجیر شد. Arnold Wilson نظامی انگلیسی بود تا ۱۹۲۰ کمیسر مدنی بریتانیا در بغداد بود. وی پیش از این مأمور اداره سیاسی استعمار انگلیس در هندوستان بود. خمینی با و بدون ریش سرلشکر حسن پاکروان ( رئیس رکن دو ارتش، معاون کل و دومین رئیس سازمان امنیت و اطلاعات کشور) که اطلاعاتی از تبار خمینی و حاج الزبیر داشت و خمینی اعدام نشدنش را مدیون او بود، اعدام شد. همچنین سید محمدکاظم شریعتمداری مخالف اصل ولایت فقیه، که با مرجع خواندن خمینی در سال ۱۳۴۲ مانع اعدام او شد، در اقدامی بی سابقه در فقه آخوندی، از مرجعیت خلع گردید. آیتالله شریعتمداری تا پایان عمر در حصر خانگی ماند. • شرکت نفت ایران و انگلیس، (به انگلیسی: Anglo-Iranian Oil Company) شرکت نفتی ایرانی-بریتانیایی بود، که در پی اکتشاف میدان نفتی در شهر مسجدسلیمان، در جنوب ایران، با هدف استخراج نفت خام، در تاریخ ۱۴ آوریل ۱۹۰۹ توسط شرکت نفت برمه تاسیس شد. قرارداد دارسی یا امتیازنامه دارسی قراردادی است که ویلیام ناکس دارسی در سال ۱۹۰۱ با دولت ایران امضا کرد تا به اکتشاف و استخراج نفت در ایران بپردازد. • پسری جوان , مو مشکی , زیبا و مغرور از اهالی بریستول بنام «ریچارد ویلیامسون» در سن 13 سالگی از خانه گریخت و به خدمۀ یک کشتی که در خط استرالیا کار میکرد پیوست، گرچه قبل از اینکه کشتی به آنجا برسد از آن فرار کرد و تا سن 20 سالگی که او در شهر عدن در جنوب یمن، به نیروی پلیس منطقه پیوست از او خبری در دست نیست. زیبائی او بزودی چشم سلطان فاضل بن علی، حاکم لاهیح را گرفت و او را تشویق کرد که همکاری با پلیس را رها کند و با وی زندگی کند. بعد ها ریچارد او را برای زندگی با شیخ دیگری رها کرد. این شخص یوسف ابراهیم نام داشت و یکی از خویشاوندان الصباح که امروزه حکمران کویت است، بوده. در باره خلیج فارس و شبه جزیره عربستان در آن زمان باید به چند نکته توجه داشت.کشورهائی در آن منطقه مانند لبنان، عراق، اردن، سوریه، عربستان سعودی و....... در آن زمان اصلاً به عنوان یک حکومت وجود نداشتند. بلکه این کشورها حدود 70 سال پیش توسط بریتانیا و فرانسه وقتی منطقه را تقسیم بندی میکردند بوجود آمد. ایران یا بگونه ای که در آن موقع نامیده می شد، پرشیا در فاصله زمانی اندکی تحت کنترل قزاق های روسی در شمال و انگلیسها در جنوب در آمد. گرچه ایران ظاهراً تحت سلطنت سلسله قاجار بود، ولی حاکمان از کار کشور بی خبر بودند. ارتش بریتانیا نیز تحت سرپرستی سرهنگ دوم «سایکس» ( که بعداً بعنوان سِر پرسی سایکس ) نامیده شد در شیراز مستقر بودند. اما از نظر سیاسی تحت کنترل« سِر آرنولد ویلسون» در خرمشهر بودند که در آن موقع معمره نامیده می شد.که البته آقای «الکینکتون» از مسجد سلیمان و«دکتر یانگ» که مقیم اهواز بود با او همکاری داشتند. هر سه این افراد در خوزستان مقیم بودند که بعدها سناتور موسوی از آنجا نمایندگی مجلس را پیدا کرد. «سرهنگ تی- ای- لارنس» که بعدها ملقب به لارنس عربستان شد از شهر بصره در بین النهرین یا عراق و خرمشهر در این برهه از زمان آنان را سرپرستی میکرد. نفت در سرزمینها نفت خیز در حالی توسط انگلیس استخراج می شد که اعراب و ایرانیان نه تکنولوژی مربوط به استخراج و توسعۀ آنرا داشتند و نه حتی ارزش بالای چنین متاعی را می دانستند، البته با همکاری کمپانی «انگلو ایرانین» که برای اینکار بوجود آمده بود نفت ایران را از استان های جنوبی ایران بیرون کشیده و صادر می شد. در طرف دیگر خلیج فارس کشور کویت هنوز تشکیل نشده بود بریتانیا بعنوان یک بازی کننده اصلی سرزمینهای نفت خیزباید منطقه را هم از نظر سیاسی و هم از نظرمتخصصین کنترل میکرد. در 1924 «حاجی عبداله ویلیا مسون» بعنوان یک مأمور سیاسی به این کمپانی پیوست. او در سال1937 در65 سالگی تحت همین نام بازنشسته شد. قبلاً در منطقه کویت فعلی او به دین اسلام گرویده بود و نام عبدالله را بر خود انتخاب کرده بود.در آن زمان اسم فامیل هنوز مرسوم نبود بلکه مردم را بعنوان پسر پسر فلان کس میشناختند که غالباً کسب و کار آنها را نیز جزو نشان ها می آوردند به مدت 14 سال او در میان عربهای بدوی شبه جزیره عربستان زندگی کرد. از1895 تا 1898 او بعنوان زائر به مکه رفت و در آنجا لقب واقعی حاجی را گرفت و ضمناً نام اولین حامی خود «فاضل» را برای فامیلی خود برگزید و به آن لغت «زبیری» را اضافه کرد که موجب شناسائی او بشود؛ بدین ترتیب ریچارد ویلیام ویلیامسون تبدیل شد به حاجی عبدالله فاضل زبیری. در اثناء خدمتش در بریتیش پترولیوم در خلیج فارس حاجی عبدالله برای مرخصی مرتباً به کشمیر میرفت.تا کمی از گرمای بیرحم خلیج فاصله بگیرد. تا کنون در این مدت حداقل 7 مرتبه با زنان عرب و هندی تحت رسوم اسلامی ازدواج کرده بود. صاحب 13 بچه که 7 نفر از آنان پسر و بقیه دختر بودند شده بود. اغلب این بچه ها خیلی زود در کوچکی مردند، سیر و سیاحت مکرر و ازدواج با زنان هندی و نام حاجی عبدالله فاضل زبیری احتمالأ بعدها موجب شایعه داشتن پدر کشمیری برای خمینی شد. مسلماً باور نکردنی بود که شخصی چون حاجی عبداله، با موهای تیره که مسلمانی معتقد و بسیارفناتیک بود و با شور و هیجان بچه های خودش را مطابق تعالیم این دین و با فرهنگ عرب بار می آورد بتواند یک خارجی مخصوصاً انگلیسی باشد. او اصرار ورزید که چهار پسر او که زنده مانده بودند به مدرسه دینی نجف در عراق بروند و تحت تعالیم آیت الله یزدی (اهل یزد) و شیرازی ( اهل شیراز) قرار بگیرند دو نفر از این فرزندان بنام هندی زاده( متولد هند) و پسندیده (کسی که مورد قبول واقع شده ورضایت بخش است) بقدری خوب تحصیل کردند که خود آیت الله شدند. سومین نفر که پسری شرور بود در نجف نتوانست پیشرفتی در تحصیل داشته باشد، لذا به شهر مذهبی ایران، قم رفت. در آنجا تحت نظر آیت الله بروجردی تعلیم گرفت. در زمان رضا شاه که داشتن نام فامیلی را اجباری اعلام کردند، او نام شهر محل اقامت خود خمین را انتخاب کرد و در نتیجه نامش شد خمینی. چهارمین پسر که از تحصیلات مذهبی متنفر بود به کویت رفت و دو عدد پمپ بنزین باز کرد و نام خود را «حاجی علی ویلیامسون» گذاشت یعنی نام پدری خود، گرچه مشخص نیست که او هرگز واقعاً به مکه رفته وحاجی شده باشد. اما این مسئله بخودی خود میتواند اثباتی باشد که از طریق این برادر خمینی با جاجی ویلیامسون مربوط است. وگرنه چرا باید برادر خمینی لقب ویلیامسون را برای خود انتخاب کند. بچه های این پدر (آقا حاجی عبدالله ویلیامسون در بریتیش پترولیوم)توسط رضا شاه بهمراهی سه مامور دیگر بریتیش پترولیوم بجرم فعالیتهای سیاسی ضد ایرانی از ایران رانده شدند لذا به برادر دیگر خود در کویت پیوستند. در اینجا او مسئولیت تقسیم بندی نفت را برای کمپانی انگلو ایرانین بعهده گرفت. بعلت اقامت طولانی در دنیای عرب و پذیرفتن مذهب اسلام او توانست قرار دادی را فراهم آورد که نفت کویت بصورت50-50 بین آمریکا و کمپانی انگلو ایرانین تقسیم شود وهمچنین در 1932 انحصار پژوهش بر نفت ابوظبی را برای بریتانیا بدست آورد. عدم سواد کافی او موجب شد که انگلستان ناگزیز «آرچی اچ تی چزم» را برای عقد قرار داد با ابوظبی بفرستد و همچنین با نفوذ سیاسی که حاجی عبدالله داشت توانستند رقبای دیگر مانند سرگرد «فرانک هولمز» و «شیخ حسین» و«محمد یاسین» را کنار زده و قرارداد انحصاری بدست آورند. بطوریکه چزم گفته است پدر خمینی را بخوبی میشناخته است. در 1979 خمینی میخواست انتقام رانده شدن پدرش را از ایران بگیرد و فلسفه خرافاتی خود یعنی ولایت فقیه را از اسلام بر ایرانی تحمیل کند که داشت در زیر فشار اقتصادی بعلت تعدی کمپانی های خارجی خرد میشد زیرا این کمپانی های نفتی برای ایران تعیین تکلیف میکردند که چه مقدار نفت استخراج کند و چه مقدار از آن با چه بهائی نصیب ایران شود. خمینی که خود و فامیلش سابقه مذهبی داشتند با اتکاء بر این سابقه دست به یک شورش از طریق مساجد بر ضد سلطنت ایران زد و موجب فرمان حکومت نظامی شد که عاقبت هم او دستگیر و به اعدام توسط آویختن از چوبه دار محکوم گردید و نتیجتأ موجب شد به او لقب کذب آیت الله داده شود تا از مرگ بگریزد. بعد از اینکه بگونه ای رسمی از ایران به ترکیه تبعید شد، سر از عراق در آورد.جائی که او تذکره ای درباره فلسفه رفتاراجتماعی اسلامی نوشت که از نظر مقیاس های مذهبی آنقدر دچار آشفتگی و بی مفهوم بود که بعداً در زمان حکومتش تا توانستند آنها را خریداری کرده و معدوم نمودند.(مضحک ترین آنها به زبان عربی بود و بعد هم نسخه ای تمیز تر از آنرا به زبان فارسی چاپ کردند) بعضی زبان شناسان که بعدأ سخنرانی های او را در سالهای1979 و 1980 مورد مطالعه قرار دادند معتقدند که لغات فارسی مورد استفاده او بیش از 200 لغت نبوده و لذا نه تنها خون ایرانی در او نبود، بلکه زبان ایرانی را هم بلد نبوده است. تعداد ایرانیهائی که در زمان او و اخلافش در 25 سال گذشته بعلت حکومتی که او برقرار کرده است مرده اند به صدها هزار نفر میرسد، و اگر کشته شدگان جنگ هشت ساله ایران و عراق را نیز به آن اضافه کنیم، به بالاتر ازیک میلیون می رسد. این انگلیسی ایرانی با فلسفه مذهب عربی سنتی خود ابداً محبتی به ایران و ایرانی نداشته است. در ابتدای 1979 در هواپیمای «ایران ایر» که خمینی را از پاریس به تهران برمیگردانید در حالیکه دوربینهای خبری از او فیلم برداری میکردند یک خبر نگار پرسید "چه احساسی از بازگشت به ایران دارید ؟" و او پاسخ داد "هیچ!"، این سؤال تکرار شد اما جواب هم تکرار شد "هیچ!" آلن پیترز نام مستعار شخصیتی است که این مقاله را نوشته او سالها در مسائل امنیتی و سیاسی ایران بوده واین گزارش توسط ایشان کپی رایت 2004 را داراست.
نوشته آلن پیترز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر