۱۳۹۷ آبان ۱۴, دوشنبه

علل جاودانگی دکتر محمد مصدق


نوشته: هنگامه افشار

بیش از نیم قرن از پدیدهٴ دکتر محمد مصدق در صحنه سیاسی ایران می‌گذرد. اما شعار (مصدق راهت ادامه دارد)، از زبان‌ها نیفتاده است. چرا؟ چرا ادامه راه دکتر محمد مصدق، علیرغم دهه‌ها تبلیغات منفی قلمی و زبانی علیه او، با تکرار نسل‌ها، پر رنگ‌تر می‌گردد؟
راه مصدق چگونه راهیست و از چه ویژگیهایی برخوردار است که در قرن بیست و یکم، به جای کهنه‌گی و قدیمی شدن، با گذشت زمان، جلا می‌خورد، نو‌تر و جدید‌تر می‌شود؟
چرا انبوه مقالات و کتابهای ضدّ و نقیض منتشر شده پیرامون زندگی خصوصی و شخصیت سیاسی مصدق، با شکست و عدم استقبال مواجه می‌شود و جوان‌ها با پویایی بیشتر راغب به شناخت او هستند و با نوعی غرور و افتخار، میراث او را با خود حمل می‌کنند، با سر لوحه قرار دادن آرمانهای فکری او، راه رسیدن به یک ایران آزاد و مستقل را جستجو می‌کنند؟
با سیر زمان، نسل‌های پس از مصدق به درکی مشخص رسیده‌اند که محاکمهٴ نخست وزیر کوتاه مدّت دوران اجدادشان، محاکمهٴ یک قهرمان ملی بوده است. مردی که علیرغم کهولت سن، هم مدرن و امروزی می‌اندیشیده و هم مدرن و امروزی، اندیشه‌هایش را در طبق اخلاص می‌نهاده است. به معنای دیگر، افکار او همزمان و شاید هم زود‌تر از متون اعلامیه جهانی حقوق بشر، در ایران نضج گرفته است.

اما وجه تمایز محمد مصدق با سایر مردان سیاسی مملکت ما در چیست؟
برای ایرانیان به روال فرهنگ سیاسی قرن‌ها، مرد سیاسی مردی بوده است سگرمه‌ها در هم، ابروهای انبوه گره خورده و افتاده بر پشت چشمان خشن و ترسناک و تهدیدآمیز. مردی که بجای لبخند و چهرهٴ مهربان، دندان‌ها را حین صحبت قفل می‌کند و از ضرب آهنگ صدایش، ترس و لرز بر وجود توده‌ها مستولی می‌گردد.
نرم‌گویی و نرم‌خویی در رفتار مرد سیاسی سنتی ایرانی، نشانه ضعف و عدم اعتماد به خود تعبیر می‌شود و سرکوب و ارعاب، ابزار اصلی رهبری بوده است. در کوران چنین فرهنگ فرتوت و کهنه و دیرینه‌ایست که مردی چون دکتر محمد مصدق طلوع می‌کند و تابو‌ها را می‌شکند. جامعه را از جمود فکری بیرون می‌آورد. به جای زبان خشونت و زور، از زبان قانون می‌گوید، هر چند که برای توده‌ها ناآشنا است اما بر دل می‌نشیند. به جای تنبیه و فضای خفقان بحث و گفت‌و‌گو، از آزادی بیان، آزادی قلم، و آزادی اندیشه، سخن می‌گوید. هر چند این فضا، فضایی است بیگانه، اما دلپذیر می‌نماید و دوست داشتنی و تنفس پذیر.
چگونه دکتر مصدق از بین کوره راه‌های پر پیچ و خم سیاست، شاهراهی را گشود؟
محمد مصدق، در عمل نشان داد، پیش از آنکه یک مرد سیاسی، با معیارهای کلیشه‌ای باشد، مردی است پای بند اخلاق با حسن نیّت و اراده‌ای تزلزل ناپذیر. او بر توده‌ها نه از بالا به پایین که از زاویه روبرو و چشم در چشم، نگاه می‌کند. با این نگاه جدید و تازه است که در دل دهقان، برزگر، معلم، استاد دانشگاه، فعال سیاسی، جا باز می‌کند و برجسته می‌گردد و از طریق نگاه برابر و حقوق برابر است که بسرعت شیوهٴ اخلاق جدید سیاسی را در ذهنیت جامعه، نهادینه می‌کند به گونه‌ای که علیرغم سقوط حکومتش، جامعه دیگر راضی به عقب گرد و تسامح و سقوط نیست و آنچه آزموده و چشیده است و به مذاقش شیرین نشسته را بعنوان یک قانون پا بر جا و همیشگی، برای زندگیش می‌طلبد.
دکتر مصدق، پیوسته میراث مشروطه را محترم می‌دانست و علاقمند به راه مشروطه شدن مملکت زیر لوای قانونی بود که از زمان کوششهای ناصرالدین شاه در راه مدرنیته، برداشته شده بود و با تلاش ممتد روشنفکران و تجدّدخواهان و مجاهدین راه آزادی و مردم کوچه و بازار، منتهی به امضای فرمان مشروطیت به سال ١٩٠۶ میلادی گشت.
دکتر محمد مصدق در دوران رواج ایسم‌های پر طمطراق آمد. در قرنی که تکنولوژی و صنعت در زندگی انسان کارگر، تحّول ایجاد می‌کرد، در عین حال هنوز شیوه‌های پوسیدهٴ استبداد ارباب و رعیتی در لایه‌های مختلف زندگی مردم موج می‌زد. وی هر چند سیاستمداری بود از تبار ایرانی، اما از لحاظ خلق و خوی و روحیه، از قبیله‌ای دیگر بود. او مانند مهاتما گاندی در هندوستان، نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی و مارتین لوترکینگ، رهبر جنبش‌های آزدیخواهی سیاه پوستان در آمریکا، شیوه‌های مبارزاتی نوینی را به توده‌ها آموخت تا خود را از زنجیرهای آهنین زور و ستم،‌‌ رها سازند. با خشونت مبارزه کنند آنهم با پندار و روش‌های عدم خشونت. با ژرف اندیشی در معیارهای انسانی و مدنی، بینظمیهای اجتماعی را به نظم آورند.
مصدق هر چند سیاست‌مداری بود سلیم‌النفس، آرام و متین اما با روحیه‌ای آشتی‌ناپذیر و مبارز، با استعمارگران بیگانه که از دیر باز ذخائر ملت ما را به تاراج برده بودند، رویارو شد. در بحران‌ها و پرتگاه‌های تاریخی، به تنهای تن، مبدل به لشگر می‌گردید.
گاه با زبان نرم،‌گاه با زبان تیز و برا، حق را برای ملتش می‌گرفت. از این رو مهر او بر دل پیر و جوان می‌نشیند. زمانی که خود را بر آب و آتش می‌زند تا برای حقوق غصب شدهٴ طبقات مردمی، استیفای حقوق کند، شباهت غریبی می‌یابد به پدر بزرگی که در کنار رودخانه، تور ماهی گیری را به آب می‌اندازد و جهت گرفتن صید، صیادی را به نوه‌هایش می‌آموزد. این حس، نشأت می‌گیرد از طبیعت کاملا طبیعی و ساده او که با خُرد و جوان و کهن سال، ارتباط برقرار می‌کند، می‌جوشد و از نظرگاه یک فرد سیاسی و غیر قابل دسترس، به عضوی از اعضای محرم و خانواده، تغییر شکل و ماهیت می‌دهد.
شیوه‌های برخورد سیاسی و اجتماعی دکتر مصدق، به قصد در هم کوبیدن یک سیستم ماکیاولی در ایران بود که اسلافش از دهه‌ها و قرن‌ها پیش‌تر، بر مردم ایران تحمیل کرده بودند. وی مدام سعی داشت که ملتی استبداد زده و حرف زور شنیده را از مخروبهٴ تحقیر، بیرون بکشد و فرصت بال‌گشایی عقیده و آرزو را در جهت دست‌یابی به استقلال ملی، برای هر ایرانی ممکن سازد. در این مسیر، پیشرو‌تر از اوضاع سیاسی زمان خود بود، از این رو با تضادهای متفاوت، هم در جامعه داخلی، هم در جامعه جهانی، روبرو گشت.
هر چه ایران و ایرانی از دوران دکتر محمد مصدق فاصله می‌گیرد و دور می‌شود، تجانس فکری نزدیک‌تر و عمیق تری با او پیدا می‌کند. وی به علت زهد سیاسی، یگانه شخصیتی بود که هر دو بعد اخلاق و سیاست، در راستای منافع ملت را دارا بود.
طول بیش از یک قرن اخیر، یعنی از دوران مشروطه تا به امروز، ایسم‌های مختلف سیاسی به هدف راه گشائی گره مشکلات ملت ایران، از چپ و راست و میانه گرفته تا نظام‌های خودکامهٴ اسلامی و غیر اسلامی، راه‌حلهای گوناگونی، ارائه داده‌اند که در ‌‌نهایت همهٴ راه حل‌ها به شکست منجر شده‌اند. به تجربه ثابت گشته که به جز راه عدالت‌جویی و حفظ قانون بر کشیده از نیاز‌ها و خواسته‌های مردم، سایر راه کار‌ها، کهنه و از کار افتاده‌اند و با شیوه‌های نوین جهانی، هیچگونه هم‌خوانی ندارند، و با تکرار حکومت‌های یک شکل و یک بعدی و تنش‌زا توده‌ها راضی نگهداشته نمی‌شوند و مدام راه شورش و جنبش و استقامت را پیش می‌گیرند.
محمد مصدق، علی‌رغم زمان محدود و کوتاه نخست وزیری‌اش و تشکیل یک دادگاه نظامی فرمایشی که اهداف او را در نیمه راه سرکوب کرد، وی را زندان و تبعید نمود، از خود چنان معیارهایی بر جا نهاد که باز تولید و باز استقرار یک نظام استبدادی را در مملکت ما غیر ممکن ساخته است. از این رو دشمنان سر سخت او همواره از جرگه استبدادیون و زورگویان بوده‌اند و خواهند بود که در ‌‌نهایت سرافکنده، خجل و شکست‌خورده از صحنهٴ زندگی مردم بیرون رانده خواهند شد.
نسل امروز ایران و نسلهای پیش رو، نه کشش و رغبتی در الهام گرفتن از مردان کشورگشا دارند که با توّسل به زور زرادخانه‌ها، قهرمان‌نمایی می‌کنند و نه اشتیاقی به رهبری دیکتاتورهای صالح که از طریق ایجاد جو خفقان و سرخوردگی و زندانهای عقیدتی، بشارت نان و زندگی مدرن را می‌دهند. نسل امروز و نسل‌های در راه، به نظر می‌رسد همانگونه که در حیطهٴ ادبیات، علم و فلسفه و هنر، نیازمند الگوهای فکری هستند، در بستر سیاسی نیز جستجوگر چنین نیازی می‌باشند.
از این منظر با نگاهی دقیق در ابعاد تاریخ معاصر ایران، می‌توان تجلّی آرمانهای ملّی زنده یاد دکتر محمد مصدق را در مکتب سیاسی و در ساختار فکری فرزندانمان، بوضوح دید و لمس کرد.

هیچ نظری موجود نیست: