۱۳۹۹ آبان ۲۷, سهشنبه
ماسک یک بار مصرف
دیروز داشتم با یکی از دوستام در ایران در واتس آپ بصورت تصویری صحبت میکردم.
پس از چند دقیقه دوستم گفت که دخترم مژگان چند تا سوال از شما داره، گفتم من در اختیارم. مژگان گوشی را گرفت و بعد از سلام و علیک چندتا سؤال در مورد وضعیت درس و دانشگاه و اینجور چیزا پرسید و منم اگه میدونستم جواب میدادم وگر نه راهنمایی می کردم که کجا می تونه این اطلاعات را بدست بیاره. بعد از وضعیت زندگی اینجا پرسید و بهش گفتم اینجا هم مشکلات خودش را داره ولی خب غیر قابل مقایسه با ایرانه. گفت، خوش بحالتون، اینجا هیچ چیزی گیر نمیاد و اگر هم بیاد تقلبیه!
گفتم مثلاً ؟ یه دونه از همین ماکس ها که در فیلم بر پوز سگ می بینید نشونم داد که یک بندش پاره بود و گفت، مثلاً اینو عموجونم روز عید نوروز به من عیدی داده، دیروز یه بندش پاره شد! خندیدم و گفتم خب، این یک بار مصرفه یعنی در یک روز هم فقط یکبار که مصرف کردی باید بندازیش تو سطل آشغال. گفت، وا! عجب حرفی می زنی علی آقا! گفتم چطور؟ گفت من مامان و بابام برای شام دادن به مهمون های شب عروسیشون از قاشق و بشقاب و کارد و چنگالهای یه بار مصرف، استفاده کرده اند و ما هنوز اونارا مصرف می کنیم و هنوزم هیچ عیبی نکرده! راستش موندم که چی بگم، فقط گفتم، ببینم مژگان خانم شما چند سالته، گفت ۱۷، گفتم تو بزرگتری یا داداش پرویز، گفت داداشم، اون ۱۹ سالشه و الان سربازیه! دیگه هیچی نگفتم، فقط فهمیدم که پدر و مادرش حداقل بیست ساله که ازدواج کرده اند! باهاش خداحافظی کردم و گفتم که گوشی را بده به بابات...
ارداتمند علی بی ستاره
اسلو، ۱۷ نوامبر ۲۰۲۰
❊❊❊❊❊
۱۳۹۹ آبان ۲۵, یکشنبه
رؤیای شب گذشته
دیشب خواب دیدم که در یک پارک بزرگ و بسیار زیبا که یک طرفش رودخانه ای بزرگ و پر آب و طرف دیگرش دشتی وسیع که انتهایش به دامنه کوهی سر به فلک کشیده می رسید و سرتاسر دامنه کوه تا نوک قله پوشیده از انواع درختان جنگلی و بسیار زیبا و رؤیایی بود بر روی یکی از نیمکت های سنگی پارک نشسته بودم و محو تماشای این طبیعت شگفت انگیز بودم که ناگهان متوجه شدم دستی روی شانه راستم گذاشته شد! به سمت راستم نگاه کردم و دیدم که دختری بسیار زیبا در پشتم ایستاده و دست راستش را بر روی شانه ام گذاشته و دارد با تبسم نگاهم میکند! با تعجب نگاه کردم و دیدم که لباس های عجیب و غریب و غیر عادی دارد! لباس سپید توری و دامنی خیلی بزرگتر از دامنهای معمولی زنان و علاوه بر پارچه معلوم بود که در زیرِ دامن را با فلزات طوری ساخته اند که یک نیمکره حدوداً به قطر ۲/۵ تا ۳ متری را تشکیل میداد و دختر زیبا دو تا بال هم دارد و چنان غرق تماشا شدم که یارای صحبت کردن نداشتم! چند دقیقه بدین منوال گذشت تا اینکه دخترک گفت: خُب، بی ستاره عزیز، خوب براندازم کردی؟ مث اینکه نشناختیم؟ من بخود آمدم و گفتم درود بر شما! راستش نه!
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
نتواند که کند دعوی همبالایی
You sent October 10
۱۳۹۹ آبان ۱۶, جمعه
امروز میخواهم کمی در مورد موسی کاظم امام هفتم شیعیان بنویسم.
بارها خوانده ایم و شنیده ایم که امام موسی کاظم ۲۴ سال از عمر ۳۷ ساله خود را در زندان گذرانده است!
کتابهایی که در قدیم نوشته می شدند چون هنوز دستگاه های چاپ و این دستگاههای عریض و طویل امروزی اختراع نشده بوده اند، اجباراً همه دستنویس و با مرکب و کاغذ های غیر مرغوب بوده و پس از مدتی یا نوشته ها بر اثر رطوبت ناخوانا میشده و یا بخاطر امکان نبودن جای مناسب برای نگهداری آنها بر اثر گرد و خاک و یا کثافت مگس بر روی آن بعضی واژه ها را نمیشده بخوبی خواند و خواننده کتاب نمی توانسته واژه ها را بطور واضح ببیند و بخواند و هنگامیکه کسی میخواسته رونویسی کند مجبور بوده که با حدث و گمان خودش نوشتهِ نا خوانا را باز نویسی کند و از این نوع در ادبیات فارسی بسیار است.
برای مثال غزل های حافظ شیرین سخن را می بینیم که در هر چاپی و با تصحیح هر نویسنده ای به گونه ای نوشته شده است، مانند:
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
که در بعضی چاپها آمده
کشتی شکسته گانیم ای باد شرطه برخیز
و متخصصان ادبیات هم هیچوقت با قاطعیت نتوانسته اندفتوا دهند که کدامیک از اینها میتواند صحیح یا صحیح تر باشد و یا در شعر معروف بلبلِ شکر شکنِ شیراز، سعدی در باره حقوق بشر که فرموده :
بنی آدم اعضای یک پیکرند
و در بعضی چاپها آمده
بنی آدم اعضای یکدیگرند
و یا بعضی رباعیات خیام مانند
ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم
و جای دیگر آمده
ای مفتی شهر از تو پر کارتریم
و شوربختانه از اینگونه در کتابهای نثر و نظم فراوان مشاهده کرده ایم و شوربختانه تر از آن اینکه در بسیاری موارد رونویسان سلایق خود را هم بکار برده و بنا بر سلیقه شخصی خودشان بر نوشته های نویسنده اصلی افزوده یا بخشی را از آن کاسته اند و یکی از معروفترین این دخالتها، دخالت در شاهنامه فردوسی است که تعداد بیتهای شاهنامه تا بالای ۶۰ هزار نوشته شده در صورتیکه کسانیکه در این باره تحقیقات گسترده کرده اند و از جمله آنان استاد بهرام مشیری تعداد ابیات را حدود ۵۲ هزار بیان کرده است!
... و اما بنا بود که در مورد هفتمین امام شیعیان بنویسم ولی ضروری بود که این مقدمه نوشته شود تا بهتر بتوانم در مورد این امام مطالبم را عرضه کنم.
در ۲۸ سپتامبر پارسال در مورد تولد محمد پیامبر مسلمین و شکافتن طاق کسرا نوشتم که چگونه هنگامیکه محمد بدنیا آمد بخاطر بزرگی سرش کمی از بالای فرج آمنه پاره میشود و زبان به زبان بین زنان و مردان محل پخش میشود که آمنه پسری زاییده و کله اش آنقد بزرگ بوده که هنگام زایش طاق کُس را شکافته و هنگامیکه محمد پس از ۴۰ سال مشهور میشود و مورخین بر آن میشوند که سرگذشتش را بنویسند و مینویسند که در فلان تاریخ آمنه فرزندی بدنیا آورد که بخاطر بزرگی سرش هنگام تولد طاق کُس را شکافت و به مرور زمان توسط مورخین متعصب اسلامی این « ُ» از روی «ک» حذف شد و «کُس را» به «کَسرا» تبدیل شده!
در مورد موسی کاظم هم از زمانیکه در دبستان معلم تعلیمات دینی مان در مورد امام موسی کاظم می گفت و اینکه امام کاظم دوبار به دست هارون به زندان افتاد... و بارها در مساجد از ملاها در باره او همین را شنیده بودم ودر این فضاهای اجتماعی امروزی هم بارها و بارها این را شنیده و خوانده ام، همیشه به این فکر می کردم که چگونه میشود یک مرد که هنگام مرگ فقط ۳۷ سال داشته و ۲۴ سال آن را در زندان بسر برده، دارای ۱۸ پسر و ۱۹ دختر یعنی جمعاً ۳۷ فرزند بوده باشد!
اگر طبق خود اسلام بخواهیم حساب کنیم موسی کاظم در ۱۵ سالگی به سن بلوغ رسیده یعنی از پانزده سالگی می توانسته بچه دار شود و ۳۷ منهای ۱۵ می شود ۲۲ یعنی موسی کاظم در عرض ۲۲ سال ۳۷ تا بچه درست کرده!
در ضمن ایشون که ۲۴ سال در زندان بسر برده یعنی ۳۷ منهای ۲۴ مساوی است با ۱۳، یعنی امام موسی کاظم از دوسال قبل از اینکه به سن بلوغ برسد در زندان بوده!
تمام شیعیان هم اینها را می خوانند و می شنوند و بدون هیچگونه شکی و یا تفکریدر موردآن، آن را می پذیرند و برای این امامان هم عزا میگیرند و بر سر گورهای آنها رفته و از این پوسیدگان در گورها تقاضای برآوردن حاجات شان را دارند و برایشان شام غریبان برگزار می کنند و این شامل همه شیعیان اعم از تحصیلکرده و نکرده، روشنفکر و تاریک فکر، در ایران و اروپا و امریکا و کانادا و... از بالاترین مدارج علمی گرفته تا بی سوادهای مطلق شان، از تحصیلکردگان در بهترین دانشگاههای دنیا گرفته تا دانشگاههای ایران و این اغراق نیست همین دوسال پیش لینکی از پروفسور صمیعی را گذاشتم که در برنامه مهران مدیری گفت، «خب وقتی که صحبت از امام رضا میشه که ما دیگه کسی نیستیم!» حالا ممکن است که این عین جمله اش نباشد اما معنی اش دقیقاً همین بود ولی من عین واژه هایی را که بکار برد ممکن است ننوشته باشم.
من در سالهای ۵۰ تا ۵۷ کتابهاب زیادی از این نویسندگان و به اصطلاح روشنفکران را می خواندم وبه آنها احترام میگذاشتم و خیال می کردم که چون اینها تحصیل کرده و روشنفکرند بالاخره بهتر از من می فهمند و هر چه را می خواندم باور میکردم تا اینکه یک وقت متوجه شدم که ای بابا، چه فکر باطلی بوده و چه خائنانی بودند این روشنفکرانی که من و امثال من سنگشان را به سینه می زدیم! آن هم خائنانی که خیانتشان معمولی نبود بلکه خیانت کبیره بود! از آن به بعد بود که تصمیم گرفتم دیگر هر کتابی را که خواندم صرفاً بخاطر اینکه نویسنده اش دکترای فلان رشته را دارد و یا استاد فلان دانشگاه معروف جهان است و یا در فلان کانال معروف مرتب مصاحبه می دهد اعتماد نکنم مگر اینکه با عقل و منطق خودم بسنجم و ببینم که آیا چنین نوشته یا گفته ای امکان این را دارد که حقیقت باشد یا نه.
در مورد موسی کاظم هم از بچگی برایم باور کردنی نبود که پسری از ۱۳ سالگی تا آخر عمرش که ۳۷ سالگی بوده ۲۴ سال را در زندان گذرانده باشد و دارای ۳۷ فرزند شده باشد آن هم زندانهای آن زمانِ وحوشِ اسلامی!
تحقیقات شخصی خودم مرا راهنمایی کرد و به این راز مهم پی بردم و آن را بدون هیچ چشمداشتی در اختیار علاقه مندان میگذارم.
داستان از این قرار بوده که پس از آنکه محمد دعوی پیامبری میکند و پس از فتح مکه و مدینه و سپس جاهای دیگر و غارت کسانیکه در حمله های وحشیانه سپاه خونخوار محمد، پیامبرِ ظلم و جنایت، پیامبرِ غارت و چپاول، پیامبر تجاوز و برده فروشی اینها مجبور شدند که انبارهایی را برای اموال غارت شده مردمِ مظلوم و بی گناه توسط سپاه وحشی محمد درست کنند که نامش را بیت المال گذاشته بودند و همچنین بخاطر اینکه محمدِ وحشیِ خونخوارِ جنایت پیشه و همدستانش نمی توانستند از پس تجاوز به همه زنانی که توسط آنها دستگیر شده بود برآیند، جاهایی را در نظر گرفتند تا این زنان و دختران بخت برگشته اسیر شده در دست این جنایتکاران وحشی را در آنجا نگهداری کنند تا به مرور زمان آنها را بفروشند و پولش را برای گسترش این لجن ترین دین تاریخ بشر بکار برند. نام این جاها را بیت النسائ که می شود خانه زنان گذاشتند و خیلی ها هم آن را «زَن دان» می نامیدند یعنی محل نگهداری زنان.
هارون الرشید پنجمین خلیفه عباسی که در سفاکی مانند پیامبر و علی ابن ابی طالب بود، هنگامیکه به خلافت رسید، موسی کاظم را که ۱۳ سال بیشتر نداشت مسئول بزرگترین «زَن دان» خودش کرد و موسی کاظم هم تا آخر عمرش در همان « زَن دان» مسئول بود و هر وقت که عشقش میکشید و هوس می کرد با هرکدامشان که زیبا بودند مجامعت می کرد و مشهور است که نهایتاً هم روی یکی از همین زنان نگون بخت غش کرد و مُرد و پس از مرگش هم ۳۷ تا فرزند که حاصل تجاوز به همین زنان نگون بخت بود برایش باقی ماند.
حال ببینید که این نویسندگان شیعه با چه تر دستی خاصی توانسته اند طی قرنها «زَن دان» را به «زندان» تبدیل کنند و به امت بی شعورشان هم موسی کاظم را به عنوان شهید و مظلوم معرفی نمایند و اینکه ۲۴ سال از عمرشان را در زندان هارون گذراند و البته ناگفته نماند که بسیاری از این امام زاده ها یا بهتر بگویم حرامزاده هایی را که امروز در ایران بر روی گورهایشان بارگاه ساخته اند و آخوندهای مفت خور تولیت آنها را بر عهده دارند و یکی از بهترین ممرهای در آمد برای این زالوهای مفت خور شده را نیز به فرزندان و نوه و نبیره های همین موسی کاظم نسبت می دهند...
ارادتمند،
علی بی ستاره
اسلو،
۶ نوامبر ۲۰۲۰
❊❊❊❊❊