۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

چهارشنبه سوری


 ایرانیم و در رگم این آتش سرخ است
زان خون سیاوش که درین آتش سرخ است
زردی بستاند ز تن و چهره و روحم
گلگون می رخساره ازین آتش سرخ است
خاکستر اگر چند صباحی کندم تار
در عمق وجودم به یقین آتش سرخ است
چهارشنبه شب سور من و شعله به ظلمت
ضحاک هراسش ز همین آتش سرخ است
کاوه چو درفشش به شب جور برافروخت
مشعل شد و نورش ز همین آتش سرخ است
دانی که سیاوش ز چه رو رفت در آتش
سوزنده کذب و دغل این آتش سرخ است
لشکر چو براند سپه جهل و جنایت
ما را نه هراسی, به کمین آتش سرخ است
وقتی که بسیج اهرمن ظلم بگردد
مشتم گره و چهره ز کین آتش سرخ است
غارتگر دجال چه خواهد به سرامان
جایش نه که خانه که در این آتش سرخ است
 

مهدی رضوی _ اسفند1388


هیچ نظری موجود نیست: