۱۳۹۱ اسفند ۷, دوشنبه

حوری و غلمان


غلمان چه گناه کرده بوده ست مگر
کاینگونه از او بهره کِشد نوع بشر؟
حوری به چه جرم روز و شب می‌باید
با هرکس و ناکسی رود در بستر؟

ای مؤمنه،‌ای نجیبه،‌ای پاک سرشت
روزی که تو نیز می‌شوی اهل بهشت
آیا هَوَسَت هست که حوری باشی؟
گاهی لب جوی آب و گاهی لب ِ کشت؟

ای مؤمنه،‌ای اهل بهشت‌ای انسان
غلمانان را گاو نرِ خویش مدان
آنقدر به اوظلم مکن در بستر
آنقدر به او زور مگو در بستان

ای مؤمنِ مُسلم،‌ای هوسباز بهشت
باسیرتِ بی‌صفا و با صورت زشت
از بهر چه حوریان زیبا طلبی
گاهی لب جوی شیر و گاهی لب ِ کشت؟

ای حوری جان، از آن بهشتت بگریز
برخبز و به خیل ِ مُفت گایان بستیز
برکن زبن این بنا که وصف العیشش
از دیده ی جان است و خِرَد، حُزن انگیز !

م. سحر




هیچ نظری موجود نیست: