از خبرنامه گویا
آيات شيطانی، هانس يانزن، مترجم: ب. بینياز (داريوش)
پس از انتشار رمان "آيات شيطانی" سلمان رشدی، اکثريت قريب به اتفاق مسلمانان امروزی، هم نمايندگان سنتی و هم نمايندگان "مدرن" اسلامی، با خشم و تنفر عليه اين توطئهی "امپرياليستی و صهيونيستی" صفبندی کردند... حال ببينيم این مسلمانان حق دارند يا خير! تلاش میکنيم با اتکا به اطلاعات "خودیها" يعنی خود مسلمانان به اين موضوع بپردازيم
برگرفته از کتاب «زندگينامهی محمد»، هانس يانزن (۱)
نمونهی دوم داستانی مشهور است که بنا بر اطلاعات امروزين ما معلوم نيست واقعاً چه رخ داده يا اصلاً در اين راستا چيزی رخ داده يا نه. قضيه مربوط میشود به آيات شيطانی. گويا در سالهايی که محمد در مکه بود اين آيات شيطانی از سوی او گفته شده و قاعدتاً بايد در سورهی ۵۳ (سوره نجم) ميان آيات ۲۰ و ۲۱ قرار گرفته باشند.
(۱۹) مگر لات و عُزا را نديدهايد (أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّی)
(۲۰) و منات، سومی را؟ (وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَی)
(**) آنها والاترين قوهايند، (فانهن الغرانيقُ العُلی) [هانزن «غرانيق» را قو ترجمه کرده است؛ البته غرانيق «مرغ آبی با گردنی بلند» شناخته شده که میتواند قو، لکلک يا بوتيمار باشد / بینياز)
(**) و از آنها اميد شفاعت است،( و إنّ شفاعَتَهن لتُرْتَجی)
(۲۱) آيا شما [مکيان] بايد پسر داشته باشيد و او (خدا) دختر؟ (أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَی)
(۲۲) اين تقسيمبندی نادرستی است! (تِلْکَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَی)
آياتِ شيطانی شهرت خود را مديون رُمانِ سلمان رشدی - آيات شيطانی- است که در سال ۱۹۸۸ نوشته شد. همين رُمان باعث شد که آيتالله خمينی رهبر ايران، در ۱۴ فوريه ۱۹۸۹ عليه نويسندهی کتاب، فتوای قتل صادر کند، تا «ديگر کسی به خودش جرأت ندهد به اسلام توهين کند.» رژيم ايران چندين بار اين فتوای قتلِ سلمان رشدی را در سالهای پس از فتوا مورد تأييد قرار داد؛ نويسندهی کتاب هم مجبور شد چهار سال تمام پنهان و تحتِ نظر پليس زندگی کند. البته اين فتوا هنوز از لحاظِ شرعی پا برجاست ولی ظاهراً رژيم ايران ديگر در اين راستا فعال نيست که بخواهد به کسی سفارشِ قتل رشدی را بدهد. اين که آيا داوطلبان پرشور و متعصب برنامهی مستقلِ خودشان را پيش ببرند يا به گونهای مخيفانه از حمايتهای دولتی برخوردار بشوند، هيچ چيز معلوم نيست.
در آن بخشی از قرآن که احتمالاً آياتِ شيطانی متعلق بدان است (سوره ۵۳، آيات ۱۹ تا ۲۵)، از مردمِ مشرکِ مکه پرسيده میپرسد: عجيب نيست که شما برای خدا فقط دختر [منظور سه بُت يا ايزدبانوست/م] در نظر میگيريد ولی خود شما زمانی خرسند میشويد که پسردار شويد؟ ظاهراً محمد قصد داشت با اين پرسش ساکنانِ بتپرست مکه را قانع کند که دست از پندارهای چندخدايی خود بردارند و به يکتاپرستی رو آورند. به هر حال، قرآن خواهان اين است که يکتاپرستی جايگزين چندتاپرستی بشود.
در روايات اسلامی آمده که چندی بعد از اعلامِ آيات شيطانی، جبرئيل بر محمد ظاهر شد و به او اعلام کرد که اين آيات متعلق به قرآن نيستند، زيرا آنها نه از طرف خدا بلکه از طرف شيطان بودهاند. گويا محمد از اين قضيه بسيار دلگير شده و شديداً میهراسد؛ البته به دنبال اين تشخيص، آيات مورد بحث باطل و از قرآن حذف میشوند. سپس سورهی ۲۲ (حج) و آيات ۵۲ و ۵۳ نازل میشوند. اين آيات بر اين نکته تأکيد میکنند که تجاربِ پيامبری محمد نيز مانند همهی پيامبران پيش از خودش بوده است:
سوره حج (۲۲)، آيه ۵۲: و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبری را نفرستاديم جز اينکه هر گاه چيزی تلاوت مینمود شيطان در تلاوتش القا [شبهه] میکرد پس خدا آنچه را شيطان القا میکرد محو میگردانيد سپس خدا آيات خود را استوار میساخت و خدا دانای حکيم است.
سوره حج (۲۲)، آيه ۵۳: تا آنچه را که شيطان القا میکند برای کسانی که در دلهايشان بيماری است و [نيز] برای سنگدلان آزمايشی گرداند و ستمگران در ستيزهای بس دور و درازند.
مسلمانان امروزی با داستانِ آيات شيطانی خيلی مشکل دارند و نمیتوانند باور کنند که چنين چيزی در تفاسير کلاسيک اسلامی مانند طبری گزارش شده است. آنها از خود میپرسند، آيا واقعاً اين داستان در آثار کلاسيک اسلامی هم وجود دارد؟ آری، وجود دارد! البته پژوهشگران با اين مورد مشکلی ندارند. مسلمانان دو سدهی نخستِ اسلام از اين داستان به خوبی آگاهی داشتند و در آن هيچ چيزی به ضرر يا عليه محمد نمیديدند. بنابراين اين نکته کاملاً نادرست است که گفته میشود، پژوهشگران به اين دليل به آيات شيطانی توجه ويژه دارند چون میخواهند وحيانيت قرآن را زير علامتِ پرسش ببرند؛ که بايد گفت، علم اين گونه کار نمیکند.
مفسران مدرن اساساً بدين گرايش دارند که آيات شيطانی را توضيح و شرحی بر آياتِ ۵۲ و ۵۳ از سورهی حج (۲۲) قلمداد کنند. زيرا طبقِ اين آيات از سوره حج هر پيامبری الهاماتی [نادرست] داشته که از کيفيتِ شيطانی برخوردار بوده که سپس توسط خدا اصلاح گرديد. پس همين قضيه هم بايد برای محمد که پيامبر است افتاده باشد. به سخن ديگر، حتا اگر آياتِ شيطانی هم وجود نمیداشتند، مسلمان مؤمن و علمای اسلامی وظيفهی خود میديدند که چنين داستانی را برای تأييد آيات ۵۲ و ۵۳ سورهی حج سرهم بندی کنند.
پژوهشگران غربی که برای اين آيات به دنبال يک زمينهی واقعی و تاريخی برای اين داستان بودند به اين جا رسيدند که محمد ابتدا از روی ناچاری و ضعف مجبور بود با ساکنانِ بتپرست مکه در مورد اين ايزدبانوها سازش کند که البته بعداً با کمک يا بدون کمک جبرئيل يا خدا متوجه اشتباه خود شد. ولی تأويلِ داستانی آيه ۵۲ از سورهی حج که در تاريخ دين چيزی نسبتاً معمولی است، نمیتواند به دلايل منطقی، منبع تاريخیيی باشد که بتوان هر گونه نتيجهگيری دربارهی زندگیِ پيامبری محمد را از آن بيرون کشيد.
ويم راون Wim Raven عربشناسِ هلندی به درستی مینويسد که مسلمانان امروزی به خاطر احترام به پيامبر نمیتوانند قضيهی آيات شيطانی که در آن پيامبرشان به انحراف میرود باور کنند. به نظر راون مسلمانان امروزی به دليلِ نداشتن فانتزی مذهبی درکی از کارکردِ روايت (داستان) ندارند. طبقِ قرآن محمد يک انسان معمولی بود و به همين دليل میتواند اشتباه هم بکند. و چه چيزی زيباتر از اين است که انسانی درورطهی خطا بيفتد ولی دستِ بخشايندهی الاهی دخالت کند و سرانجام همه چيز به خوبی پايان يابد؟ نتيجهگيری راون چنين است: «مسلمانان قديمی، متکلمانِ توانايی بودند و اصلاً از روايات ترسی نداشتند.»
ميانِ آياتِ ۱۹تا۳۰ سورهی ۵۳ که میبايد آيات شيطانی قرار داشته باشند، چيزی شگفتانگيز هست. اين آيات با سه ايزدبانوی لات، عُزا و منات آغاز میشود، ولی فقط اعلام میکنند که اين ايزدبانوها قوهای [غرانين] والايی هستند که به شفاعت آنها اميد است. ولی وقتی به دقت آيههای بعدی خوانده شوند، به نظر میرسد که در اين جا اصلاً موضوع نه بر سر ايزدبانوها بلکه بر سر فرشتگان است. مثلاً آيه ۲۶ میگويد: «و بسا فرشتگانی که در آسمانهايند [و] شفاعتشان به کاری نيايد مگر پس از آنکه خدا به هر که خواهد و خشنود باشد اذن دهد» و آيه ۲۷ ادامه میدهد: «در حقيقت کسانی که آخرت را باور ندارند فرشتگان را در نامگذاری به صورت مؤنث نام می نهند». در ضمن گفتنی ست که شباهت نزديکی ميان اين غرانين (قوها) و فرشتگان وجود دارد: هر دوی آنها از بالهای بزرگ برخوردارند.
اگر موضوع اين آيات نه بر سرِ فرشتگان بلکه واقعاً بر سرِ اين سه ايزدبانوی لات، عُزا و منات باشد، آنگاه بايد روی سهتا بودنشان مکث کرد. زيرا آنها يادآور ايزدبانوهای سرنوشت در باستان کلاسيکاند (۲)، يعنی مويرهها Moiren که همواره به صورت سهگانه نمايان میشدند. نامِ لات به مثابهی «ايزدبانو»، يک نام بسيار رايج است. نام دوم، يعنی منات، رابطهی نزديکی با بنمايهی سرنوشت دارد که يادآوردِ «منه تکل» Mene tekel از کتابِ دانيل، بخش ۵، بند ۲۵ است (آنچه آنجا نوشته شده، میگويد: منه منه تکل او-پارسين. يعنی: خدا روزهای حاکميت تو را تعيين کرده است و ... به مادها و پارسيان بخشيده است). ايزدبانوی مِنی Meni در کتابِ اشعياء، بخش ۶۵، بندِ ۱۱ نيز آمده است. ايزدبانوی منات احتمالاً در خاورميانه مشهور و رايج بود، حتا در مجارستان سنگنبشتهای به زبانِ لاتينی پيدا شد که در آن يک سربازِ سوری از ايزدبانو يا ايزدبانوهايی به نام «مناوت» Manavat ياری میطلبد. «مناوت» به نظر میرسد شکلِ جمع باشد که شايد منظور همان سه ايزدبانوی سرنوشت باشد. العُزا / عُزا، يعنی «نيرومندترين»، از همان ريشهای میآيد که «عزيز» از آن برگرفته شده است و میتواند نامی برای سيارهی ناهيد (ونوس) باشد که در عين حال يک ايزدبانو بود. خيلی شگفتانگيز است که متنِ قرآن، تفاسير و سنت، تقريباً هيچ اطلاعاتِ ريز و مشخصی دربارهی اين سه ايزدبانو برای ما به ارث نگذاشتهاند؛ با اين که آنها، به ويژه منات، آن گونه که منابعِ غيراسلامی نشان میدهند، نقش بسيار پراهميتی داشته است، و دقيقاً به خاطرِ همين سه ايزدبانوی مشرکان بوده که اين همه تفاسير و احاديث گستردهای دربارهی آيات شيطانی نوشته شده است. اين موضوع برای حديثنويسان امکان بسيار خوبی بود تا هر چه دربارهی عهد جاهليت میدانند بيرون بريزند و نشان دهند که چگونه، کجا، چه وقت و توسط چه کسانی در عهد جاهليت اين سه ايزدبانو پرستش میشدند؟ ولی بايد گفت که راويان مؤمن اطلاعاتِ مشخصی دربارهی عصر جاهليت برای ما به جای نگذاشتند. يا شايد هم چيزهايی گفتهاند که مورد توجه ما قرار نگرفتهاند.
بازتابِ «آيات شيطانی» در روايات اسلامی
ب. بینياز (داريوش)
پس از انتشار رمان «آيات شيطانی» سلمان رشدی، اکثريت قريب به اتفاق مسلمانان امروزی، هم نمايندگان سنتی و هم نمايندگان «مدرن» اسلامی، با خشم و تنفر عليه اين توطئهی «امپرياليستی و صيهونيستی» صفبندی کردند. همگی مسلمانان امروزی بر اين نکته انگشت گذاشتهاند که سلمان رشدی يک افسانهی نادرست به نام «افسانهی غرانيق» را مبنای کار خود قرار داده تا از طريق آن بتواند «جنگ کثيف» خود را عليه اسلام آغاز کند.
دکتر نبيل سليمان در نوشتاری عليه رمان سلمان رشدی گوهر نظرات مسلمانان را بازتاب میدهد:
«رمان آيات شيطانی با حقايق تاريخی و دينی و شرح حال پيامبر و منطق عقل در تضاد است ... (همچنين) رمانی است خرافاتی که بر پايهی توهمات و افسانهها که به هيچوجه صحت ندارند و نمیتوان آنها را اثبات کرد بنا شده است. سلمان رشدی از روش علمی روی برتافته و هيچ منبعی برای "آيات شيطانی" به دست نداده و بنابراين رمان او از تاريخ دور و به اوهام و خرافات نزديک است.» (۳)
حال ببينيم آيا دکتر نبيل و ديگر مسلمانان همفکر او حق دارند يا خير! تلاش میکنيم با اتکا به اطلاعات «خودیها» يعنی خود مسلمانان به اين موضوع بپردازيم. يکی از منابع تاريخ اسلامی که بخشِ شيعه را نمايندگی میکند، «ويکی فقه» آنلاين (دانشنامه حوزوی) است.
«ويکی فقه» (۴) در بارهی «افسانه غرانيق» مینويسد که بسياری از علمای دو سدهی نخستِ اسلام در اين باره گزارش دادهاند. در آنجا آمده است: «ساير راويان افسانه [افسانهی غرانيق/ بینياز] جز ابن عباس عبارتند از: ابوصالح (م. ۱۰۱ ق.)، سعيد بن جبير (م. ۹۵ ق.)، ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث (م. ۹۴ ق)، ابن شهاب (م. ۱۲۴ ق)، موسی بن عقبه (م. ۱۴۱ ق)، عروه بن زيبر (م. ۹۴ ق)، محمد بن کعب قرظی (م. ۱۲۰ ق)، محمد بن قيس (م. ۱۲۶ ق)، ضحاک بن مزاحم هلالی (م. پس از سال ۱۰۰ ق)، ابوالعاليه (م. ۹۳ ق)، قتاده (م. ۱۸۸ ق)، مجاهد (م. ۱۰۳ ق)، عکرمه (م. ۱۰۷ ق) و سُدّی (م. ۱۲۷ يا ۱۲۸ ق).» ويکی فقه در ادامه مینويسد که اين «افسانه» همچنين توسط بزرگانی چون «واحدی، ماوردی، زمخشری، ابن اثير، ابن حجر عسقلانی و سيوطی» نيز تأييد شده است.
همانگونه که خواننده میبيند، اين داستان پيش از راه پيدا کردن به گزارشاتِ طبری و «طبقات» ابن سعد در بسياری از منابعِ تفسيری، حديثی و تاريخی اسلامی در سدهی نخست و دوم آمده بود و برای مسلمانان آن دوران هيچ توهينی به محمد محسوب نمیشد. گفته میشود که در «سيرهی محمد» ابن اسحاق آمده ولی ابن هشام بدان اشارهای نکرده است. با توجه به رايج بودن داستان آيات شيطانی و تفاسيرِ گوناگونی که بر آنها نوشته شده، میتوان گفت که «آيات شيطانی» يا «غرانيق» نه يک افسانه بلکه يک موضوع مهم در علوم قرآنی بوده است.
پرسش اصلی اين است که دستآويز و دستمايهی اين راويان نخستِ اسلامی چه بوده که بر «حقيقت» اين داستان تأکيد میکردند؟
همگی کتابهای مقدس به ويژه عهدين (انجيل قديم و جديد) و قرآن سرشار از تناقض است. ولی مسئلهی تناقض و ابطالِ پی در پی احکام در قرآن به اوج خود میرسد. مسئلهی تناقضات قرآن، علمای اسلامی را سرانجام در علوم قرآنی به نظريهای رساند که امروزه ما آن را تحتِ عنوانِ «ناسخ و منسوخ» میشناسيم. اين نظريه میگويد که خدا بعضی از احکام خود را نسخ میکند و احکام ديگری به جای آنها قرار میدهد. ويکی فقه مینويسد:
«۴۳ سورهی قرآن نه ناسخ دارد و نه منسوخ، ۶ سوره ناسخ دارد ولی منسوخ ندارد، ۴۰ سوره منسوخ دارد ولی ناسخ ندارد، ۴۵ سوره هم ناسخ دارد و هم منسوخ ».
برای نمونه، شراب در اسلام ابتدا حرام نبوده ولی بعداً حرام اعلام میشود؛ يا نماز، ابتدا دوبار در روز بود، بعد شد سه بار و در آخر شد پنج بار در روز (اگرچه در قرآن فقط سه بار در روز است!!) (۵). يا در آغاز، رفتار با «يهوديان و مسيحيان» به عنوان «اهل کتاب» دوستانه و مهربانانه بوده ولی در سورههای بعدی (به ويژه سورههای به اصطلاح مدنی) برخورد خشونتآميز با آنها تبليغ میشود. مجموعهی اين تناقضات، پيش شرطِ پيدايش نظريهی «ناسخ و منسوخ» بوده است. برای نمونه خدا يک بار حکم میدهد که «لَکُمْ دِينُکُمْ وَلِیَ دِينِ» [شما به دين خود، من هم به دين خود/سوره کافرون] که میتواند پايهی مداراگری باشد، ولی زمانی بعد حکمش را تغيير میدهد و میگويد: «با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسين ايمان نمی آورند و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانيده اند حرام نمیدارند و متدين به دين حق نمیگردند بجنگيد تا با [کمال] خواری به دستخود جزيه بدهند.» [سوره توبه، آيه ۲۹]
تناقضات قرآنی آنچنان فراوان هستند که هر انسانِ منطقی از خود میپرسد که: براستی اين ما انسانها هستيم که بايد خود را با احکام جهانشمول الاهی تطبيق بدهيم يا اين خدا است که بايد خودش را با حوادثِ زندگی ما سازگار کند؟ به هر رو، خدا در قرآن تا سطح يک «سياستمدار بیبرنامه» تنزل داده میشود که پی در پی در حال تغيير مواد و بندهای «برنامهی حزب» خود است؛ چيزی که میتواند باعث خشمِ خداباوران (نه دينباوران) بشود. در واقع نظريهی «ناسخ و منسوخ» تنزلِ خدای همهچيزدان تا سطح يک آدم سياستمداریست که پی در پی احکام خود (بخوان سياستهای خود را) بنا بر شرايط معين تغيير میدهد.
در خصوص آيات شيطانی، از منظر دينی که بنگريم، در قرآن دو امکان وجود دارد: يا وجود داشتند يا وجود نداشتند. اگر وجود داشتند که مسئله حل است، اگر وجود نداشتند پس بايد کسی يا کسانی آن را نوشته باشند. ولی چرا بايد علمای اسلامی دو سدهی نخست دست به اختراع چنين آياتی بزنند؟ همان گونه که گفته شد در سوره حج آمده است:
سوره حج (۲۲)، آيه ۵۲: و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبری را نفرستاديم جز اينکه هر گاه چيزی تلاوت مینمود شيطان در تلاوتش القای [شبهه] میکرد پس خدا آنچه را شيطان القا میکرد محو میگردانيد سپس خدا آيات خود را استوار میساخت و خدا دانای حکيم است.
آيه بالا میگويد که پيامبران پيش از محمد نيز تحت تأثير القائات شيطان قرار گرفتند ولی آن القائات بعداً توسط خدا محو (منسوخ) شدند و خدا آيات خود را استوار کرد. به سخن ديگر، آيات شيطانیِ قرآن نه تنها تناقضی با متونِ قرآن ندارند بلکه دليل محکم و تأييدکنندهایست بر سوره حج، آيه ۵۲. به سخن ديگر، در سورهی حج اين نکتهی ظريف بيان شده است که: جبرئيل و شيطان به عنوان دو فرشته (خوب و بد / نور و ظلمت) همواره در حال جدال و رقابت هستند و گاهی پيامبران نيز توسط شيطان از راه اصلی منحرف میشوند. اين بدان معنیست که پيامبران نيز مانند مابقی انسانها (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ) خطاپذيرند، يعنی «معصوم» نيستند. روی ديگر اين «بشر» بودن اين است که: پيامبران نيز نمیتوانند هميشه راستی (حق) را از ناراستی (ناحق) تشخيص بدهند و گهگاهی در دام شيطان میافتند. تا اوايل سدهی چهارم هجری علمای اسلامی برخوردی بسيار زمينی به قرآن و اسلام داشتند. پس چگونه شد که مسلمانان اين چنين متعصب و غيرقابل انعطاف شدند؟ چه چيزی وارد علوم قرآنی شد که «ناگهان» پيامبر مسلمانان (محمد) از يک انسان معمولی مانند شما و من (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ) - خطاپذير- تبديل به يک خطاناپذير و معصوم گرديد؟ راز اين مسئله در تبديل قرآن به «معجزه» است.
قرآن به مثابهی معجزه يا نظريهی اعجاز قرآن
تقريباً تا اوايل سدهی چهارم هجری اصلاً بحثی از معجزه بودن قرآن در ميان نبود. قرآن در رديف عهد عتيق و جديد قرار داشت و کاتبان آن زمينی بودند و نه آسمانی. اين درک هم هيچ گونه تناقضی با مقدس بودن قرآن نداشت، همانگونه که عهدين نيز که کاتبان آن زمينی بودند، خدشهای بر مقدس بودن آنها وارد نمیساخت.
«کهنترين منابع کلامی، حديثی و تفسيری عالمان مسلمان طی قرون نخست به ندرت نظريهای روشن درباب وجه اعجاز قرآن بيان میکنند. اين در حالی است که در آغاز قرن پنجم، اين بحث در آثار محققانی چون باقلانی، قاضی عبدالجبار و شريف مرتضی به نحوی بالغ و کامل مطرح میشود.» (۶) کريمینيا ادامه میدهد: «آورديم که ... اين موضوع [معجزه بودن قرآن/بینياز] بحث يا دغدغهی خاطر دانشمندان اسلامی تا ميانه و حتی اواخر قرن سوم هجری نبوده است» (۷)
چرا تا حدود ۳۰۰ سال پس از «هجرت» ما تقريباً هيچ نشانهای از معجزه بودن قرآن در ادبيات اسلامی نداريم؟ «يکی از مهمترين مواضعی که بذرهای اوليهی نظريهی اعجاز قرآنی را در آثار عالمان اسلامی نخستين مینماياند، کتابهايی است که به قصد دفاع از اسلام و نبوت پيامبر اکرم (ص) در برابر جدلهای کلامی يهوديان و مسيحيان نوشته شدهاند.» (۸) آسِ برندهی يهوديان و مسيحيان در بحثهای کلامی خود با مسلمانان، معجزات فراوان توسط پيامبران مربوطهشان بود. وظيفهی متکلمان مسلمان اين بود که اين «حفرهی دينی» را پُر کنند. طی همين جدلهاست که قرآن به معجزه تبديل میشود، «اُمّی بودن پيامبر» به بیسوادی او ربط داده میشود، مفهوم «جاهليت» و «اهل کتاب» نيز آنچنان تفسير و تأويل میشوند که به خدمتِ معجزه بودنِ قرآن در آيد. «مهمترين مباحث مطرح در آثار جدلی مسلمانان و مسيحيان عبارتند از: اُمی بودن پيامبر اکرم (ص)، آوردن قرآن معجزه، خوارق و معجزات صادر شده به دست پيامبر اکرم (ص)، بشارت کتب آسمانی پيشين به رسالت پيامبر اکرم (ص).» (۹)
با توجه به موارد بالا میتوانيم مرز ميان الهيات انعطافپذير و انعطافناپذير اسلامی را مشخص کنيم: پيش از شکلگيری نظريهی اعجاز قرآن، کتاب مقدس مسلمانان در رديف عهدين قرار داشت که علیرغم مقدس بودنش، نويسنده يا نويسندگان (پيامبران) آن زمينی بودند و به همين دليل بحث و حتا شک در بارهی اين يا آن موضوع قرآنی خانمانسوز نبود.
www.eslamshenasi.net
ــــــــــــــــ
۱- Jansen, Hans: Mohammad / Eine Biographie. Verlag C. H. Beck, 2008, S. 182-185
۲- ايزدبانوهای سهگانهی زمانِ باستان در اسطورههای يونانی دختران زئوس و تيمس بودند با نام های کلوتو، لاخسيس و آتروپوس که الاهگان سرنوشت به شمار میرفتند. م.
۳- جلال العظم، صادق: سلمان رشدی و حقيقتِ در ادبيات، انتشارات سُنبله، هامبورگ، ص ۱۳. ترجمه: تراب حقشناس
۴- http://www.wikifeqh.ir به «غرانيق» نگاه کنيد.
۵- بینياز: «آيا قرآن کلام خداست؟» http://eslamshenasi.net/?p=285
۶- کريمینيا، مرتضی: ريشههای تکوين نظريهی اعجاز قرآن و تبيين وجوه آن در قرون نخست. در: مجله پژوهشهای قرآن و حديث، سال چهل و ششم، شماره يکم، بهار و تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۳
۷- کريمینيا، مرتضی، همانجا، ص ۱۱۶
۸- کريمینيا، همانجا، ص ۱۲۱
۹- کريمینيا، همانجا، ص ۱۲۴