اینجا میدان نقش جهان اصفهان است. یکی از پر بیننده ترین مکانهای توریستی ایران.
در زمان محمد رضا شاه نامش را به میدان شاه تغییر دادند و یا بقول اصفهانیها «میدونشا» و بعداز شاه، آخوندها نام آن را میدان امام خمینی گذاشتند که اصفهانیها به آن «مِیدونی امام» می گویند.
عالی قاپو در سمت غرب میدان و مسجد شاه در جنوب و مسجد شیخ لطف الله در شرق این میدان زیبا قرار گرفته و شمال میدان ورودی بازارهای اصفهان است.
در اطراف میدان هم پر است از مغازه هایی که کارهای دستی اصفهان را می فروشند.
خیابان چهارباغ و میدان نقش جهان در همه فصل های سال پر از توریستهای خارجی و همچنین ایرانی بود اما در تعطیلات عید بیشترین توریستهای اصفهان تهرانیها بودند و در این روزها هنگامیکه به چهارباغ می رفتیم پر بود از تهرانیها و بخصوص در زمان شاه بقول ما اصفهانیها میشد، «معدنی ماهی تابون».
در یکی از این روزهای تعطیلات عید سال ۱۳۵۹ که تازه یک سال و اندی از تسلط آخوندها بر ایران می گذشت با دو نفر از دوست هایم داشتیم تو چهار باغ قدم می زدیم که سه تا دختر خانم بسیار زیبای تهرانی توجهم را جلب کردند.آنها در خیابان چهارباغ ایستاده بودند و منتظر تاکسی بودند. چون شنیدم که به تاکسی هایی که جلوی پایشان بوق می زد می گفتند «امام خمینی می رید؟». آنها اگر میخواستند به میدان نقش جهان بروند باید در طرف دیگر خیابان می ایستادند و همین باعث جلب توجه من شده بود و من میخواستم ببینم که آیا هیچ راننده ای یا از مسافرانی که در اطراف آنها بودند کسی به آنها خواهد گفت که باید به طرف دیگر خیابان بروند یانه. به دوستانم گفتم کمی صبر کنید ببینیم چی میشه و اگر کسی به آنها نگفت ما برویم و راهنمایی شان کنیم. تاکسیها هم یکی پس از دیگری برایشان بوق میزدند و اینها هم میگفتند:
« امام خمینی می رید؟» تا اینکه ناگهان یکی از تاکسی ها ایستاد و گفت:
همشیره عجب سؤالی می کونید! اِگِر امام نیمی رید که روداش می پُکید! و سپس به راهش ادامه داد.
پس از این اتفاق یک خانم اصفهانی که با دخترش منتظر تاکسی بود بطرف آنها رفته و بهشون گفت:
ببخشین خانوم، مِگه شوما ایرانی نیسین؟
یکی از آنها گفت، البته که ما ایرانی هستیم! ما در ایام عید برای تفریح به اصفهان آمده ایم .
خانم اصفهانی به او گفت:
پس شوما چیطو نیمی دونین که امام خمینی می رید؟ اونم چه ریدِنی! تو دَچاردَماه همچین ریدِس تو ایران که مغولا تو تموم دوران اشغالیشون نتونسن اینجوری بیرینن!
تهرانیها که هاج و واج مانده بودند به کناری رفتند و ایستادند تا ببینند خود اصفهانیها چگونه تاکسی می گیرند و دیدند که یکی می گه عبدالرزاق می خوره، میدونی انقلاب می خوره،...یکیشون به دیگری گفت، حالا فهمیدم چه باید بگیم و دوباره به تاکسیهایی که جلوی پایشان بوق می زد، میگفت امام خمینی می خوره...چند دقیقه ای هم بدین منوال گذشت و کسی آنها را سوار نمی کرد تا اینکه دوباره یک تاکسی جلوی پایشان بوق زد و یکی از دختران گفت، امام خمینی می خوره، تاکسیه هم توقف کرد و گفت:
خانم، امام خمینی هم میخوره، هم می میکِد و دوباره گاز داد و براهش ادامه داد.
آن دختر به دو دوست دیگرش گفت، عجب گیری افتادیم! عجب راننده بد دهنی بود! در این هنگام دوباره یک خانم اصفهانی که او هم منتظر تاکسی بود با لبخندی ملیح بطرفش رفت و بهش گفت:
نه عزیزم، اون راننده حقیقِتا بِیدون گفت، چون خمینی اِز روزی که پاشا هَشت تو این مملِکِت هم مال آ مِنالی مردوما می خورِد آ هم خون مردوما می میکِد!
یکی از دختران به آن خانم اصفهانی گفت، خب خانم محترم پس ما چگونه میتونیم تاکسی بگیریم و به میدان امام خمینی بریم؟
خانم اصفهانی بهشون گفت:
آخه عزیزی من اِگه تا فردام اینجا وایسیند آ بگیند میدونی امام، کسی سوواریدون نیمی کوند، باستی بریند اونوری خیابون، قول بِیدون میدم که هم هیچ رانندِی بدزِبونی بادون نکوند و هم این که مثی برق سوواریدون می کونن!
دختران هم با تشکر از آن خانم اصفهانی برای گرفتن تاکسی بطرف دیگر خیابان رفتند.
ارادتمند،
علی بی ستاره
اسلو ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۰
❊❊❊❊❊
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر