۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

نماز جمعه مقابل کاخ سفید به امامت برک حسین اوباما



عکس زیر یک عکس 1474 مگا پیکسلی است که در مراسم  نماز جمعه به امامت برک حسین اوباما در مقابل کاخ سفید به خاطر شکر گذاری برای ترور بن لادن  برداشته شده است!!! با دبل کلیک بر روی هر نقطه از تصویر میتوانید با اندکی صبر کردن و تأمل حتی صورت افراد را با وضوح کامل ببینید . با هر دفعه کلیک منتظر بمانید تا تصویرخودبخود تنظیم گردد و از حالت تار بودن خارج شود و سپس دوباره کلیک کنید تا تصویر بزرگتر شود ..

۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

علیرضا نوریزاده کیست

نوریزاده(معروف به مزدور اجاره ای) و محمد رضا مدحی(سردار خامنه ای)
بر گرفته شده از سایت آفتابکاران- امین نامداری
نوری زاده فرزند آخوند( سید نورالدین نوریزاده و از حامیان آخوند کاشانی بود و بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد علیه مصدق به خدمت دربار درآمد )به دلیل داشتن همین گذشته خانوادگی علی رضا نوریزاده در جوانی توانست کار با مجله فردوسی و بعد روزنامه اطلاعات را آغاز کند نام برده به دلیل خصایص آستان بوسی ذاتی اش پس از مدت کوتاهی مدارج ترقی را در دستگاه سانسور آریا مهری طی کرد و مسئولیت سرویس سیاسی این روزنامه به وی سپرده شد اعتماد به وی به حدی رسیده بود که در رادیو و تلوزیون برنامه زنده اجرا میکرد 
با شروع زمزمه های ورود خمینی به ایران ، مزدور اجاره ای که هوا را پس میدید احساس خطر کرد و به یک باره شروع به آستان بوسی ارباب جدید کرد و برای ورود امامش شعری سرود «... وقتی تو بی دریغ رفتی/از شهر ما گذشتی و رفتی /ما بردگان ننگ و جنون بودیم ... چشم انتظار آمدنت بر جاده های شرق اساطیری استاده اند ...روزنامه اطلاعات ۲۷ دیماه ۱۳۵۷ » مدتی بعد هم برای اینکه به ولی نعمت جدیدش صداقتش را ثابت کند در رابطه با ارباب سابقش
 چنین نوشت :
«شاه سابق چندان تفاوتی با پاپادوک نداشت. تنها روشهای آدمکشی و نحوه مردم فریبیشان با هم متفاوت بود. پدر و پسر (رضا شاه و محمدرضا شاه) چنان تسمه از گرده‌ مردم ایران زمین کشیدند که دیرگاهی مردگان متحرّکی بودیم در جستجوی مبل و کمد، یخچال و فرش قسطی. و آوردن ماشین و جنس قاچاق از فرانکفورت و مونیخ. اما چون ایرانی بودیم، چون اسلام آیین ما بود. یکروز صبح فریاد زدیم نه!‌ و بعد خون بود و آتش. و جنون پاپا محمدرضا...» سرمقاله‌ «امید ایران» دوشنبه ۲۱ خرداد ۵۸ ».


در رابطه با رفراندوم جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ چنین در فشانی میکند
سرمقاله‌ مجله «امید ایران» در شماره روز ۳۱ ارديبهشت۱۳۵۸ «تا بهمن ماه گذشته حاکمان تو اسلام را به خدمت گرفته بودند. از این تاریخ اسلام فریادی شد در گلوی همه و در سینه پرزخم و پرگلوله برادر و خواهری که در گستره‌ خیابان‌های میهن تو شهادت را پذیرفتند. به دلت نویددادی که حرّیت باردیگر زنده شد و جمهوری خجسته اسلامی با دست‌های تو بنیان گرفت. بار دیگر ”بیعت“ معنا یافت؛ این بار در کاغذی که تو کلمه ”آری“ را بر آن نقش زدی. بدینگونه در برابر شرق و غرب پنداشتی که این بار سوسوی چراغی که افروخته‌ای خورشید می‌شود و جز خاک تو, منطقه‌ات و بعد جهانت را روشن می‌کند. در این گیرو دار می‌بینی ”خوارج“ قصد آن دارند که با تغییر نام‌ها، باردیگر دین را در خدمت گیرند. پیش از این حاکمان تاج بر سر داشتند این بار بعضی خواب حکومت بی‌تاج دیده‌اند. یک دلخوشی برایت هست این که رهبر انقلاب هشیار و بیدار است. و حکایت مولا علی و غسل و تدفین محمد، و رفتن تاج و افسر بر سر دیگری تکرار نمی‌شود....».خلاصه از هر فرصتی میخواهد استفاده کند تا شیاد استخوانی نصیبش شود و به بازی گرفته شود .

در رابطه با جریانات سیاسی هم برای امام شیطان صفتش تا میتوانست دم میجنباند تا شاید فرجی شود ، نمونه بارز آن در رابطه با توطئه دستگیری مجاهد شهید محمد رضا سعادتی بود ،خلاصه داستان به این شکل بود که بهشتی طرحی در دست داشت به منظور مخدوش کردن چهره سازمان مجاهدین خلق ایران در افکار عمومی ،در این میان وقتی طرح آماده اجرا شده بود مسولیت اجرای این توطئه کثیف به ساواکی سابق (ماشا الله قصاب )واگذار شد,نام برده از دوستان نوریزاده بود که به خدمت حزب جمهوری در آمده بود ، هدف طراحان این توطئه هم این بود که بگویند مجاهدین جاسوس بیگانه هستند.نوریزاده بعدهابا افتخار از این روز یاد کرد یعنی از همدستی و همراهی با جلادنی که مدتی بعد مجاهد دلیر سعادتی را اعدام کردند .

نوري زاده در مجله «نيمروز» ۳ تيرماه ۱۳۷۳ , دراين باره مي نويسد: «من در مجله اميد ايران ... خبر دستگيري را نوشتم ، مهندس ابوالفضل بازرگان خبر را به من داد و هدف او اين بود كه جلو كار مجاهدين را كه مي خواستند بي سروصدا سعادتي را بيرون بياورند و قضيه را ماست مالي كنند بگيرد». ولی خمینی و اطرافیانش در آن زمان نیازی به کاسه لیسانی همچون نوریزاده نداشتند مضاف بر اینکه گذشته جالبی هم نداشت .در نهایت فصل دیگری در زندگی مزدور اجاره ای آغاز میشود بیچاره دیگر نمیدانست در ”بیعتش “ با امامش چه باید بکند که نکرده ، کار از گذاشتن ریش و خمینی را با ”مولا علی “ یکی کردن هم گذشته بود .

«ترک خانه پدری » وخروج از کشور : و بازگشت به سوی ولی نعمت اول و به او چنین مینویسد « به‌پادشاه، اميري كه روزگاري از سر قهر با مهرش بيگانه بودم؛ به‌اميري كه اينك سرزمين مرا ترك كرده و ميليونها مثل ما را بي‌پشت‌و پناه نهاده، به محمدرضا پهلوي، شاه بزرگ, پادشاهي كه روزي بزرگ بر دوش ملتش تا مجلس شوراي ملي رفت تا سوگند شاهي ياد كند... آري اينك كه دردمند و دربه‌در، آواره و بي‌وطن و بي‌پرچم، در شهر دود و مه در لندن، در حسرت نفس كشيدن در كوچه‌هاي ايرانم، اينك كه مي‌دانم من و قلم من، انديشه من, مي‌توانيم در خدمت رهايي ايران باشيم، هرچه دارم در‌طبق اخلاص مي‌گذارم و صادقانه از شما مي‌خواهم نخست اين پيله سكوت و بي‌اعتنايي را بشكنيد، حرفي بزنيد كه ملت مسكين شما را تكان بدهد، توطئه امپرياليسم را تشريح كنيد... باري اگر شما اشاره كنيد با صحبتهايي كه ما با بحرين كرده‌ايم، راديو ايران‌آزاد را به‌راه مي‌اندازيم. در عراق يك ستاد درست مي‌كنيم و با انتشار مجله ”نجات ايران“ تلاش مي‌كنيم مردم را به‌طور بنيادي به تفكر وادار سازيم...با همه دل و روح, چشم انتظار حرف و دستوريم. عليرضا نوري زاده, ۲۷ نوامبر ۱۹۷۹ ,لندن».

ولی نوریزاده که استاد تمام حرافها و رمالهاست به زودی دریافت که دیگر آن امیری که روزگاری از سرقهر با مهرش بیگانه بوده توان حل و فصل ابتدایی ترین مشکلات خود را هم ندارد چه رسد به مبارزه با دایناسورهای عمامه به سر ،خود فروش دربه‌در، آواره و بي‌وطن در بد مخمصه ای گیر کرده بود به قول معروف از آنجا رانده در اینجا مانده ، ولی مگر جانور همه چیز خواری همچون نوری زاده از رو میرود . مرگ پیر کفتار جماران خمینی جنایت کار و روی کار آمدن خامنه ای با طرح دستی ملیجک نظام رفسنجانی نور امیدی بود برای مزدور اجاره ای تا در وصف {سید اهل دیانت و تقوا که از طایفه درد کشان است } بسراید شاید که از آن پولهای طیب و طاهر نصیبش گردد « ‌‌به‌خامنه‌اي گفتم حضرت! اگر هنوز هم در گوشه و كنار اين قلب پاره‌پاره شده مي‌بينم كه تصويرهاي گمشده تو حضور دارد از ‌آن‌رو است كه… آن‌قدر منزلت داشتي كه رفيقانت تو را از طايفه دردكشان مي‌دانستند… هنوز هم دل مي‌گويد سيدعلي سرانجام غبار مقام دنيوي از پيكر روح پاك خواهد كرد و جان… در چشمه عرفان, كه روزگاري سفره دل در كنارش پهن مي‌كرد، خواهد شست…نيمروز, ۵ آبان ۱۳۷۴ » . در جای دیگر هم در وصف خامنه ای جلاد ازاین عصاره رذالت و خباثت چنین میگوید« نوري زاده در گفتگو با راديو اسراييل ۱۲ تيرماه ۱۳۷۵ ، وارد وزارت دفاع كه مي‌شوم، سيد پشت تانك پريده است يك تانك را براي نمايش آنجا گذاشته‌اند كسي باور نمي‌كند آقاي سيدعلي خامنه‌اي كه به همراه شمار ديگري از ياران امام, حزب جمهوري اسلامي را تشكيل داده، با توپ و تانك هم آشنايي دارد. سيد اما با استعداد است همانطور كه شعر حافظ را مي‌خواند و بعد آن تفسير را مي‌كرد كه قلب ما را تكان مي‌داد،(!!!) با تانك و توپ هم خيلي زود آشنا مي‌شود ».

صد رحمت به سنگ پای قزوین

ولی مدتی بعد باز این دستمال کثیف چند بار مصرف فاقد ارزش میشود و رابطش از سعید امامی به سعید حجاریان تغییر و تنزل پیدا میکند ،ولی برای نوری زاده تغییر و تنزل ارباب مهم نیست او عادت دارد به این چیزها بلکه اجاره شدن برایش مهم است ،تازه این ارباب جدید ملقب به اسطوره اصلاحات هم هست ، و میگوید که قصدم تبدیل معاند به مخالف و مخالف به منتقد است . پس ارباب جدید برای سگان درگاه دستور صادر کرد تا از بام تا شام بی وقفه زوزه بکشند اندر باب اصلاحات و سمبلش که همان ” سید نازنین “ خاتمی بود .همان سمبول اصلاحاتی که لاجوردی جلاد را خدمت گذارملت و جانیان وزارت اطلاعات را عزیزان زحمت کش و سرمایه های کشور نامید . من به یاد ندارم که این مزدور و هم سنخانش در وصف خوبی های آخوند خاتمی حرف یا جمله ای بوده باشد که نگفته باشند { البته چشم بصیرت میخواست دیدن این خوبی ها که شکر خدا ما نداشته و نداریم } ، کافی بود یک کلام در رابطه با گذشته این آخوند شیاد که با حمایت گسترده ارتجا ع و استعمار بر سر گرده مردم سوار شده بود حرفی میگفتی با طوفانی از اتهامات روبرو میشدی از غیر دموکراتیک و خشونت طلب و تروریست و ... گرفته تا بی نهایت ادامه داشت.مزدور اجاره ای چنان در آغوش گرم نظام جا خوش کرده بود که روزی چنین نوشت « حضرت ابطحي عزيز،‌ با‌سلام،‌ ديدار كوتاه ولي پر‌ از ‌لطف حضرت‌عالي در پاريس هم‌چنان منزل‌نشين ياد و خاطره من است و گفت‌وگوي پر از‌ لطف با سيد نازنين‌مان [خاتمي] جايي ويژه در دفتر ايام من يافته است.…باري ضرورت داشت اين چند‌خط را خدمت شما بفرستم. دكتر احسان نراقي به تهران آمده است. با توجه به نقش بسيار مهم و چشمگير او در برگزاري جلسهٌ يونسكو و آن زحمتها و دويدنها و سينه‌سپركردنهايش و پيغامها و توصيه‌هاي به‌جايي كه به‌من مي‌داد و من به‌دوستان منتقل مي‌كردم و در نهايت شما گيرنده‌اش بوده‌ايد، تصور مي‌كنم تقديري از پيرمرد و گفت‌وگويي با او،‌ تأثير بسياري در حال و روحيهٌ او خواهد داشت. من تلفنش را در تهران برايتان مي‌نويسم يا خود يا ديگري به استمالت و احوالپرسي و خوشامدي به‌او مأمور بفرماييد… باز هم از ديدار پاريس كه غنيمتي براي دل و روح بود قدرداني مي‌كنم» هفته نامه حكومتي «حريم» ۱۹ خرداد۷۹ ».جهت اطلاع باید بگویم این پیر مرد بی روحیه و رمق که مزدور اجاره ای از او نام میبرد همان مامور وزارت اطلاعات رژیم آخوندی در فرانسه است که مدت کوتاهی پیش دادگاه فرانسه برای چندمین بار او «احسان نراقی » و تعدادی دیگر از دوستان عزیز نوریزاده را مامور وزارت اطلاعات رژیم آخوندی در فرانسه اعلام کرد .شما محال است بریده مزدوری را بشناسید که با نوریزاده رابطه نداشته باشد وی در راستای اثبات صداقتش به ” سید نازنین “ وقاحت را به جایی رساند که شنیدن آن هم برای هر انسان آزاده ای تهوع آور است , و برای ابراز همراهی کردن با جلادان و بچه جلادان چنین میگوید « سپاه امروز يك نيروي نظامي قدرتمند است كه هزاران ديپلمه و ليسانسيه و بالاتر را در خود، جذب كرده است… بچه‌هاي سپاه نيز ايراني هستند و دلشان به عشق وطن مي‌تپد… سردار سرلشكر يحيي رحيم صفوي متولد۱۳۳۱ است. حضرتش در جريان انقلاب تير مي‌خورد و بعد‌از معالجه به پاريس مي‌رود و جزء خدمه آقا مي‌شود، فوق‌ليسانس دارد و مشغول گذراندن دورهٌ دكتراي ژئوپليتيك در دانشگاه امام حسين است»كيهان لندن ۲۷ شهريور۱۳۷۷ ».وقتی هم افتضاح جنایتهای رژیم عالم گیر میشود وارد صحنه شده و میگوید « به‌اعتقاد من رهبر جمهوري اسلامي، خامنه‌اي، اصلاً از اين جريان قتلهاي زنجيره‌ ا يي خبر نداشته است. اگر خامنه‌اي هم از خاتمي حمايت نمي‌كرد، خاتمي نمي‌توانست به‌تنهايي با‌اين ماجرا برخورد بكند… آقاي خامنه‌اي اصلاً ‌در اين ماجرا نقشي نداشته، نه نظرش سؤال شده، نه نظري داده، نه در تصاويري كه به‌دست اينها افتاد، يك‌دانه فتوا از خامنه‌اي وجود داشت./ راديو آزادي, ۹ آبان۷۸ » و وقتی هم لاجوردی جلاد به سزای اعمالش میرسد برای روحیه دادن به سید نازنینش و سید اهل منقل و وافور وارد معرکه میشود وتلاش میکند این عمل قهرمانانه را کوچک و بر روی کسی که دیگر هیچ پست و مقامی ندارد و مخالف روند دموکراسی در ایران نشان دهد این روزها هم که از بند کفشش گرفته تا احتمالا زیر سیگاری خانه اش را سبز میبیند ،و روزی نیست که در صدای امریکا ،رادیوفردا ,بی بی سی که در پستی گوی سبقت را از صدا و سیمای خامنه ای ربوده اند اندر باب محاسن موسوی کروبی چیزی نگوید . دوستان عزیز باور کنید نوشتن در رابطه با چنین موجود کثیفی برایم تا به اینجا بسیار درد آور بود و فقط بر حسب وظیفه که افشای شبکه های وزارت اطلاعات میباشد علیرغم میلم وارد بخش کوچکی از گذشته سراسر ننگ آلود این موجود شدم، حالا که به این قسمت بحث رسیدیم ببینیم وزارت اطلاعات با چه انگیزه هایی چنین شبکه هایی را در خارج درست میکند ؟ سالهاست که وزارت اطلاعات در پوش سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی تلاش میکند از کانالهای به ظاهر مخالف رژیم خطش را پیش ببردهمآن طور که در بالا اشاره کردم حرف و برنامه های ساخت خودش دیگر جواب نمیدهد پس متوسل میشود به نوریزاده ها و بخشی از رادیو و تلویزیون
 های به ظاهر مخالف نظام ،در یکی از اسناد افشا شده توسط سازمان مجاهدین خلق ایران که متعلق به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی میباشد چنین آمده است« تقویت شبکه های تلویزیونی ،راه اندازی شبکه های رادیوی در سراسر امریکا و اروپا ،توسعه و حمایت از نشریات فارسی ،تشکیل گروهها و انجمنهای ایرانی در اروپا وامریکا ،بر پایی نمایشگاه های فرهنگی و هنری /سمینار /جشن /کنسرت و...،سازماندهی فعا لیتهای رسانه های پوششی در خارج کشور ،خرید اطلاعات و جذب نیروهای بریده به منظور تبلیغ غیر مستقیم سیاست های نظام ». در سند دیگری هم از این ارگان چنین آمده « اداره کل فعا لیتهای ویژه ...وظایف محوله ،تأمین موارد مورد نیاز رسانه های مرتبط و یا قابل بهره برداری ،برسیهای لازم و طراحی شیوه های تبلیغی مناسب برای اشاعه در خارج کشور ،شناسایی رستورانهای سنتی ،حل و فصل نیازمندیهای رسانه های پوششی تحت عنوان موسسات خصوصی ،تهیه متون و مقالات و گزارشات مناسب جهت درج در مطبو عات و رسانه های خارج کشور با حمایت و هدایت و پشتیبانی غیر رسمی ،معرفی اشخاص و جریانات هم سو با نظام یا بیطرف جهت بهره برداری و حمایت مادی و معنوی ». و آیا کسی و کسانی با چنین گذشته و سابقه ای,مزدوران اجاره ای نیستند ؟ آیا این سوال پیش نمی اید که چرا تمامی این اشخاص که در ظاهر مخالفین رژیم هستند در یک چیز با هم اشتراک نظر دارند و آن چیزی نیست جز ضدیت با مجاهدین ؟.



سرانجام و درتازه ترین دست و پا زدنهای مزدور اجاره ای او همچون گذشته تلاش میکند رابطه خود با پاسدار ریزشی نظام «محمد رضا مدحی» و آنتنی کردنش که در راستای خط وزارت اطلاعات بود را ، کوچک و ناچیز جلوه بدهد ولی هیچ فایده ای برایش نداشت و وقتی با این سوال مواجه میشود که محمدرضا مدحی اصلاً چه کسی بود و شما چطور باهم آشنا شدید؟ مجبور میشود بالا بیاورد « ... در عمرم این‌همه حرف‌های نادرست و دروغ نشنیده بودم...برای این که من آقای مدحی را از نزدیک دیده‌ام. حتی شاهد مشکلات و مصائب بیماری ایشان بودم؛ مصائبی که ایشان به علت شیمیایی شدن متحمل شده است. آن لحظه‌ای که ایشان دچار رعشه می‌شد و می‌بایست آمپول کورتون به خودش می‌زد. یا روزی ۹۰ قرص می‌خورد... ایشان اینجا و آنجا خواسته بود که با من صحبت کند. من زنگ زدم باهم مفصل صحبت کردیم. او اشاره کرد که چطور برنامه‌های من را دنبال می‌کند و چقدر علاقه‌مند است. بعد آمد روی برنامه تلویزیونی من، «پنجره‌ای رو به خانه‌ی پدری»، و ما چندین هفته و به تناوب باهم گفت‌وگو کردیم.

...یکبارهم ایشان به من زنگ زد و گفت آمادگی دارد که از خط قرمزها عبور کنند و علیه آقای خامنه‌ای حرف بزند که من استقبال نکردم و ماجرا متوقف شد ...۶ ، ۱۱ , ۲۰۱۱ » . دقیقا این ادبیات و روش مزدور اجاره ای است عین همین ادبیات را هم در رابطه با دیگر ماموران وزارت اطلاعات به کار میبرد ،به عنوان مثال وقتی «جمشید تفریشی »که برای مدتی ارتباطش را با وزارت اطلاعات قطع کرده و شروع به افشا گری علیه شبکه وزارت اطلاعات و اشخاصی همچون نوری زاده و ... کرده بود مزدور اجاره ای باز هم وانمود میکرد که رابطه اش با نام برده در حد ناچیزی بوده . جالب اینجاست و در واقع سوال اینجاست که چرا تمام این حضرات به سرعت نوری زاده را پیدا میکنند و رابطه صمیمی با هم برقرار میکنند ؟

آیا این اتفاقات و هماهنگی بین این اشخاص خود به خودی است ؟ .در پایان باید به این موضوع دقت داشت که نظام جهل و جنایات آخوندی و حامیان بین المللی آن از تمام ابزارها در جنگ علیه مردم و مقاومت سازمان یافتیه آنها استفاده میکند و این هوشیاری صد برابر ما را در زمان جنگ صد برابر می طلبد.



این تکه را هم خودم از سایت اصغر آقا انتخاب کرده ام که بی ربط به موضوع نیست:

مدحی آمد اینطرف را دید و رفت

سردار مدحی - مأمور امنیتی رژیم - به عنوان مخالف فراری، از ایران آمد و مدتی چند تا از مبارزان فعال اپوزیسیون را سر کار گذاشت!
مدحی آمد اینطرف را دید و رفت
مدتی در خارجه چرخید و رفت
با زبان ساده: مأمور رژیم
بر در آن چند تن مالید و رفت

 

جوجه ها را آخر پاییز می شمارند

ﻣﻴﻨﺎ اﺳﺪﯼ:
ﺷﻤﺮدن ﺟﻮﺟﻪ در ﺁﺧﺮ ﭘﺎﻳﻴﺰ
ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ ﻣﺎدرﯼ ﺑﻴﻤﺎر:
ﮐﻪ ز ﭘﻬﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﻣﺮو ﺑﻪ ﮐﻨﺎر.
ﺷﻴﺦ را ﺑﻴﻦ ﮐﻪ دُم ﻋﻠﻢ ﮐﺮدﻩ
ﮔﻮشها ﺗﻴﺰ و ﭘﺸﺖ ﺧﻢ ﮐﺮدﻩ.
ﺗﺎ ﺻﺪا ﺳﺮ دهی ﺑﻪ زﻧﺪاﻧﯽ
ﮔﺮ ز ﺣﻖ دم زﻧﯽ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﯽ.
ﺟﺎن ﻣﻦ، زﻧﺪﮔﯽ اداﻣﻪ ﺑﺪﻩ
ﺑﻪ ﻓﻘﻴﻪ ﺳﻔﻴﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺪﻩ!
ﺑﻨﻮﻳﺲ اﯼ ﺑﺰرگ ارﺗﺸﺪار
اﯼ ﺗﻮ درﻳﺎﯼ ﺑﺨﺸﺶ و اﻳﺜﺎر
   "ﺗﻮ ﺑﺰرﮔﯽ و ﻣﻦ ﺧﻄﺎﮐﺎرم
از ﺗﻮ اﻣﻴﺪ ﻣﻐﻔﺮت دارم".
ﺑﻬﺘﺮ ﺁن اﺳﺖ ﮐﻮر و ﮐﺮ ﺑﺎﺷﯽ
ﭼﻮن ﻓﻘﻴﻪ ﺑﺰرگ ﺧﺮ ﺑﺎﺷﯽ.
ﮔﻔﺖ ﻓﺮزﻧﺪ: ﺑﺲ ﮐﻦ اﯼ ﻣﺎدر!
اﻳﻨﭽﻨﻴﻦ زﻧﺪﻩ ﺑﻮدﻧﻢ ﭼﻪ ﺛﻤﺮ؟
ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﺑﻪ ﮔﺮگ درﻧﺪﻩ
ﮐﻪ ﺗﻮﻳﯽ ﻋﻤﺮ و ﺳﺮور ﺑﻨﺪﻩ؟
ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﯽ دوران
ﮐﻪ ﺗﻮ هستی اﻣﻴﺪ و ﺟﺎن ﺟﻬﺎن؟
ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ "ﭼﺮﻳﮏ" اهرﻣﻦ اﺳﺖ؟
ﻳﺎ "ﺑﻨﯽﺻﺪر" ﻧﺎﺟﯽ وﻃﻦ اﺳﺖ؟
ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﺑﻪ ﺣﻀﺮت "رﻳﮕﺎن"
ﮐﻪ ﺑﻴﺎ ﮐﻮدﺗﺎ ﺑﮑﻦ اﯼ ﺟﺎن؟
ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﺑﻪ "ﺗﻮدﻩ"ﯼ ﺑﺪﻧﺎم
همچنان ﺑﺎش در ﺧﻄﻮط اﻣﺎم؟
ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﺑﻪ "اﮐﺜﺮﻳﺖ" ﭘﺴﺖ
ﻧﻮﮐﺮﯼ ﮐﻦ ﮐﻪ ﻧﻮﮐﺮﯼ ﺧﻮب اﺳﺖ؟
رﺷﻮﻩ ﮔﻴﺮم ز ﺷﻴﺦ واﻓﻮرﯼ؟
"ﻧﺒﻮﯼ" ﺑﺎﺷﻢ و "ﮐﻴﺎﻧﻮرﯼ"؟
"ﻣﻮﺳﻮﯼ" ﺑﺎﺷﻢ و "ﮐﻨﯽ" ﺑﺎﺷﻢ؟
ﭘﺴﺖ و ﺑﯽﻣﺼﺮف و دﻧﯽ ﺑﺎﺷﻢ؟  
ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﮐﻪ ﻧﻔﺖ را ﺑﺒﺮﻳﺪ؟
ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﮐﻪ ﺧﻠﻖ را ﺑﺪرﻳﺪ؟
ﺟﺎن ﻣﺎدر، ﭼﻪ ﺳﺎدﻩ اﻧﺪﻳﺸﯽ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﺼﺎﻟﺢ ﺧﻮﻳﺸﯽ!
ﺗﻮ در اﻧﺪﻳﺸﻪﯼ ﭘﺴﺮ هستی
از ﮐﻢ و ﮐﻴﻒ ﺑﯽﺧﺒﺮ هستی.
ﺑﻨﺸﻴﻨﻢ ﺑﻪ وﻗﺖ اِﺳﺘﺎدن؟
ﺑﮕﺮﻳﺰم ﺑﻪ ﮔ ﺎ ﻩِ ﺟﺎندادن؟
ﺳﺎزش و ﺑﻨﺪ و ﺑﺴﺖ ﭘﻴﺸﻪ ﮐﻨﻢ؟
ﻗﻄﻊ ﺷﺎخ و درﺧﺖ و رﻳﺸﻪ ﮐﻨﻢ؟
ﺑﯽوﻃﻦهﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﺎ رﻳﺪﻧﺪ.
راﻩ ﭼﻨﮕﻴﺰ درﻧﻮردﻳﺪﻧﺪ.
ﻧﻪ ﺑﻪ ﻳﮏﺳﺎﻟﻪ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺳﺎﻟﻪ
رﺣﻢ ﮐﯽ ﮐﺮد ﺣﺰب ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ؟
 *****
اﯼ ﺧﻤﻴﻨﯽ ﺗﻮ ﺑﺪﺗﺮ از ﺟﻼد
ﮐﻪ ﮐﺸﻴﺪﯼ وﻃﻦ ﺑﻪ ﺧﻮن و ﺑﻪ ﺧﺎﮎ
ﺟﻮﺟﻪ را اﯼ ﻓﺮاﺗﺮ از ﭼﻨﮕﻴﺰ
ﻣﯽﺷﻤﺎرﻧﺪ ﺁﺧﺮ ﭘﺎﻳﻴﺰ.

۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

اگر شاهنامه به عربي بود


هادی خرسندی:

مرتضی مطهری درباره فردوسی ،شاعر بزرگ ایرانی که زبان پارسی را زنده کرده است میگوید : فردوسی مردی زیانکار بود.زنده‌ کردن‌ لغات‌ فارسی‌ باستانی‌، برگشت‌ از تعالیم‌ قرآن‌ است‌. اینهمه‌ سر و صدا برای‌ عظمت‌ فردوسی‌، و جشنواره‌ و هزاره‌ و ساختن‌ مقبره‌، و دعوت‌ خارجیان‌ از تمام‌ کشورها برای‌ احیاءِ شاهنامه‌، و تجلیل‌ و تکریم‌ از این‌ مرد خاسر زیان‌ بردۀ تهیدست‌ برای‌ چیست‌؟! برای‌ آنست‌ که‌ در برابر لغت‌ قرآن‌ و زبان‌ عرب‌ که‌ زبان‌ اسلام‌ و زبان‌ رسول‌ الله‌ است‌، سی‌سال‌ عمر خود را به‌ عشق‌ دینارهای‌ سلطان‌ محمود غزنوی‌ به‌ باد داده‌.
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد - به آن شیخ مرحوم صاحب سواد
که ای مرتضای مطهرهری - چرا حمله بر کار من میبری
به من چه تعالیم قرآن چه بود؟ - ترا از به من حمله کردن چه سود؟
زیانکاری من کجا بوده است - کزان چشم شیخان نیاسوده است؟
تهیدست بودم که سی سال و بیش - همه خرج بنمودم از جیب خویش؟
تو روزی اگر جیره ات دیر شد - اگر سهمت از حوزه تأخیر شد
زمین و زمان را به هم دوختی - ز مأمور و آمر پدر سوختی
تو گوئی که قرآن کلام خداست - مرا زور تحقیر قرآن کجاست؟
من ایرانی ام، گفته ام فارسی است - تو قطعا ندانی که شهنامه چیست
اگر که به قرآن علاقه تراست - ویا عشق نهج البلاغه تراست
بگیر و بخوان و ز من هم نترس - به شاگردهایت بده مشق و درس
برو بهر قرآن بشو سینه زن - ولی دور شو از حوالی من
نه شهنامه قران بود ای فلان - برو معنی حرف خود را بدان
که شهنامه جدی ترین گفته هاست - حسابش ز مکتوب دینی سواست
کجا میتوانش به تازی سرود - به شهنامه ی فارسی پس درود
چو خواهیش خوانی به لفظ عرب - همه بیت آن خنده آرد به لب!
بیا پس خودت بابت امتحان - از آن، بیت هائی به تازی بخوان
به قدری که وسعم رسد در کلام - سرایم یکی قصه ی ناتمام
تو آن را بخوان خوب، اما نخند - پسِ ریشِ خود، نیشِ خود را ببند
و ايضاً به توضيح و پوزش منم - حضور عرب هاي هم ميهنم
که بر يک به يک باشدم احترام - نه بر شيخ آلوده جان. والسلام
--------------------------------
جر و بحث تهمتن با رخش وقتي که رستم عرب! ميخواهد شتر سوار شود
ترجمه ي فارسي از مترجم فارسي ما
-------------------------------
تَهَمَتن ایآکَ بِه رَخشُ الّذین - (یعنی تهمتن خطاب کرد به رخش خود)
بگفتا جَمَل اِهدِناً بَعد از این (بگفتا بعد از این شتر سوار میشوم)
نه اسَبُ الجُلوسَ الشُروطُ اَلادَب (بعد از این سوار شدن به اسب شرط ادب نیست)
کِه شُهنامِه اِنّ اَلذینَ العَرَب (که شهنامه بعد از این به عربی خواهد بود)
تَضَرّع هَمی رَخش فی نَعبِدُو (رخش سر به زاری گذاشت)
اِناَلله لِیسُ التَوَقُع زِ تُو (و گفت من از تو انتظار نداشتم)
مُعاوِض عَلی رَخشِنا فِالشُتُر؟ (تو رخش خود را با شتر عوض میکنی بیمعرفت؟)
هَمی اِعتِراضُ الَذی قُر و قُر (رخش بنای اعتراض و قر قر گذاشت)
فَقالَ تَهَمتَن عَلی الگوشِ رَخش (تهمتن از کوره در رفته در گوش رخش گفت)
مِن اَلله یِک مُشت فیِ الاَرضُ پَخش
(خدا شاهده یک مشت میزنم پخش زمین شی! - آقاي مطهري نخند!)
هَمی فی جَمَل عَزمِ کُل بَلَد (پس با شتر در شهر راه افتاد)
رَسیدی بِه لَم یولِد اَز لَم یَلَد (از تخت طاووس به میدان انقلاب رسید– مترجم)

مِن اَلله گُرزِ گِران دَر کَف اَش (و چماقش هم همراهش بود)
کِه عِندَالضَرورَت کُنَد مَصرَفَش (تا عنداللزوم مصرفش کند)
صَراطَ الّذی مُستَقیمَاً عُبُور (همینطور با شتر راهش را ادامه داد)
اِذا فاتِحَه فی التَمامِ القُبور
(به هر قبری میرسید فاتحه میخواند! – فردوسی میخواهد بگوید رستم اگر عرب باشد فاتحه هم میخواند)
-------------------------------------
رسيدن تهمتن شترسوار به مجلس شوراي اسلامي
------------------------------------
اِذا مُستَمِع لَم یَکُن قال و قیل (همینطور که میرفت قیل و قالی به گوشش خورد)
اِیاکَ هَمِه نَستَعینُ الوَکیل (متوجه شد که اینجا یک مجلس است و اینها نماینده مجلس هستند)
تَهَمتَن تَجَسُس به هَل یَستَوی (تهمتن کنجکاو شد که ببیند چه خبر است.)
هُناکَ بِهی اِهدِناً البهلوی (و آیا این مجلس مربوط به زمان بهلوی است؟ منظور «پهلوی» است. مترجم)
وَلا خِیروُ، اِسلام عَلیه السلام (میگویند خیر. به سلامتی این مجلس اسلام است)
بِه این مَجلِسُ المَکتَبی وِلبِکام (و میگویند به این مجلس مکتبی خوش آمدی!)
فَقالَ یِکی غِیرِمَغضوبِها (یکی از آنها که شیکپوشتر بود آمد جلو و گفت)
لَکَ خیرمقدم جَمَل خوبها (خیرمقدم به تو و شتر نازنینت)
یِکی اِنتَخَب اِنتَخی اِنتِخاب (گفت یک انتخاباتی پیش رو داریم)
کِه آرائ کُلُ عَلَی اِلاِحتِساب (که نتیجه آرأ را شمارش میکنیم)
ریاسَت بِه رأیُ الَذینَ الدَقیق (میخواهیم رئیس مجلس را با رأی انتخاب کنیم)
اِلا لَم یَکُن کاندیدا رَفَیق (پس شما بیا خودت را نامزد کن دوست عزیز)
فَقالَ تَهَمتَن نَه نازُ القَمیش (تهمتن گفت من طاقچه بالا نمیگذارم)
نَه اَنعمت عَلیهِ به کاندید خویش (ولی فرصت کاندیدا شدن ندارم)
عَلی قُل هُوَاللهِ اخذِ البِرأی (بهرحال رأی گیری انجام شد)
قِرائَت بِه آرأ، مِنَ البَعدِ سَعی (و رأی ها با دقت خوانده شد)
لِذا اکثریّت مِنَ اِلاتِّفاق(و رئیس مجلس با اکثریت قریب به اتفاق)
عَلی اِحتِسابُ الشُمارِش دِقاق(که با دقت کامل شمرده شد، انتخاب شد)
خَطابُ التَهَمتَن کَه خَتمُ العَمَل(به تهمتن گفتند که در این رأی گیری)
ریاسَت عَلی سَهم هذَالجَمل(شتر او به ریاست انتحاب شده!)
بِه تَحقیقِنا مالِک یُوم رأی - هُناکَ تَهَمتَن وَلاکانِ سَعی
(توضیح میدهند که باید خود رستم به ریاست انتخاب میشده، ولی آنها جرأت نکرده اند ... بقیه را فردوسی جوش آورده و به فارسی میگوید:)
بگفتند دیدیم توپ پُرت - همه رأی دادیم بر اشترت
کنون اشتر تو در این روزگار - رئیس و وکیل است و قانونگزار
برادر هم او را اگر باشدی - رئیس قضاقوه ی ما شدی!-
تهمتن بیامد به پهلوی رخش - بگفتا که برگشتم از باغ وحش
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد - که تف بر شما باد و آن پیشنهاد
 

چه قصاب خانه‌یی است این دنیای بشریت

در زمان سلطان محمود می‌کشتند که شیعه است

زمان شاه سلیمان می‌کشتند که سنی است

زمان ناصرالدین شاه می‌کشتند که بابی است

زمان محمد علی شاه می‌کشتند که مشروطه طلب است

زمان رضا خان می‌کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است

زمان پسرش می‌کشتند که خراب‌کار است

امروز

توی دهن‌اش می‌زنند که منافق است و

فردا

وارونه بر خرش می‌نشانند و شمع‌آجین‌اش می‌کنند که لا مذهب است.

اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود :

در آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است

حالا

در اسرائیل می‌کشند که طرف‌دار فلسطینی‌ها است

عرب‌ها می‌کشند که جاسوس صهیونیست‌ها است

صهیونیست‌ها می‌کشند که فاشیست است

فاشیست‌ها می‌کشند که کمونیست است‌

کمونیست‌ها می‌کشند که آنارشیست است

روس ها می‌کشند که پدر سوخته از چین حمایت می‌کند

چینی‌ها می‌کشند که حرام‌زاده سنگ روسیه را به سینه می‌زند

و می‌کشند و می‌کشند و می‌کشند :

و چه قصاب خانه‌یی است این دنیای بشریت ....
احمد شاملو

پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌‌گوید. مُرده




مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می‌برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می‌زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می‌گیرد که « والله، بالله من زنده‌ام! چطور می‌خواهید مرا به خاک بسپارید؟
اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده
و می‌گویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌‌گوید. مُرده !
مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی ازمقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی‌افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش
می‌بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعاًجایزنیست!

کتاب کوچه /ب2/ص1463 -احمد شاملو

۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

قرآن،خشونت,قتل,غارت

بنا بر گفته های استاد بهرام مشیری در بر نامه سرزمین جاوید در تاریخ 30.05.2011 از 114سوره قرآن 31 سوره از جنگ و خونریزی و غارت و قتل و کشتار سخن می گوید!
: تشویق به خشونت و آدم کشی 529 آیه.
: تشویق به بی عدالتی 759 آیه.
: عدم تحمل دیگران 534 آیه.
: سخنان بی ربط 207 آیه.
: خطاهای علمی 47 آیه.

بیداری اسلامی و شکستن قلمها



از سوی میر و شاه چو نومید شد دلم
زی اهل طیلسان و عمامه روا شدم
از شاه زی نفی چنان بود رفتنم
کز بیم مور در دهن اژدها شدم






۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

14خرداد ۱۲۹۹ برابر4ژوئن: سالروز اعلام حکومت جمهوری توسط سردار جنگل

از سایت مجاهدین خلق ایران

میرزا کوچک خان
میرزا کوچک خان

جنبش جنگل، به‌ رهبری سردار‌قهرمانش میرزاکوچک‌خان، در سال‌۱۲۹۹ شمسی، سراسر گیلان ازجمله شهر رشت را آزاد کرد و سردار‌جنگل در روز 14خرداد ۱۲۹۹ با صدور اطلاعیه‌یی استقرار حکومت جمهوری را در گیلان اعلام نمود، حکومت انقلابی که قصد آزادسازی تمامی ایران‌زمین از سلطه استبداد و استعمار را داشت.
یونس، معروف به‌میرزاکوچک، 25ساله بود که به‌کسوت مجاهدان مشروطه درآمد. ابتدا مدتی عضو کمیته ستارخان بود. سپس همراه با مجاهدان گیلان در فتح قزوین و سپس فتح تهران شرکت نمود و در جنگ سه‌روزه مجاهدین با قوای استبداد مأمور تسخیر قزاق‌خانه شد.
میرزاکوچک‌خان در تهران به‌منظور چاره‌جویی اوضاع آشفته حاکم بر میهن، با بسیاری از سران به‌اصطلاح ملی‌گرا و دموکرات‌ تماس گرفت و تلاش کرد آنها را به‌ چاره‌جویی درمورد تسلط قدرتهای بیگانه و حاکمیت دوباره استبداد برانگیزد. اما چون سازشکاری این‌عناصر را دید از آنان ناامید شد و برای دست‌زدن به‌ مبارزه مسلحانه، راهی زادگاهش گیلان شد. وی در سال۱۲۹۴شمسی یا ۱۹۱۵میلادی، به‌همراه چندتن دیگر از مبارزان، جنبش جنگل را در جنگلهای فومن گیلان آغاز کرد. به‌زودی عناصر آزادیخواه دیگری از گیلان و دیگر نقاط کشور به‌میرزاکوچک‌خان پیوستند و بسیاری کشاورزان و زحمتکشان نیز درکنار او سلاح به‌دست گرفتند.
در سال‌۱۲۹۹ در پی اعلام حکومت جمهوری گیلان، مرامنامه ‌این‌جنبش نیز که اکنون حکومت خود را هم تشکیل داده بود، انتشار یافت. در این‌مرام‌نامه بر آسایش عمومی، آزادی حقیقی، تساوی افراد انسانی بدون تبعیض نژادی و مذهبی، حاکمیت اکثریت ملت، استقلال، تمامیت ارضی، آزادی اجتماعات، آزادی مطبوعات، آزادی کار، آزادی بیان، آزادی تحصیل و تساوی زن و مرد در حقوق اجتماعی و بر‌انداختن اصول بیکاری و مفتخوری تأکید شده است. این‌مرامنامه همچنین خواستار این‌بود که منابع ثروت، رودخانه‌ها، جنگلها، معادن، راهها و جاده‌ها و کارخانه‌ها جزء اموال عمومی ‌باشد.

در سالروز اعلام تشکیل حکومت جمهوری توسط جنبش جنگل، یادواره‌یی از این‌جنبش و رهبریش را مرور می‌کنیم:

یادواره میرزاکوچک‌خان و جنبش جنگل
 نقل از روزنامه مجاهد شماره 27 (12آذر 84) 
سردار‌جنگل کوچک‌خان

میرزاکوچک، فرزند میرزا‌بزرگ، اهل رشت ساکن استادسرا، در سال‌۱۲۹۸ هجری‌قمری در یک‌خانواده‌ متوسط چشم به‌جهان گشود.
کوچک‌خان در جنبش مشروطیت از فرماندهان و سردسته‌های مجاهدینی بود که از گیلان از مسیر قزوین وارد تهران شدند، میرزا ‌در ”علی‌شاه عوض“ به‌ مجاهدین گیلان پیوست و در فتح تهران شرکت نمود و در جنگ سه‌روزه‌ مجاهدین با قوای استبداد، مأمور جبهه‌ قزاقخانه بود.
در شورش شاهسونها همراه یپرم و سردار‌اسعد به‌ کمک ستارخان شتافت.
او بعداز ورود قزاقان روسیه به‌ ایران در جنگ جهانی اول، در سال‌۱۲۹۳ هجری‌شمسی که او و بسیاری از سران مشروطیت را دستگیر کردند، به‌مدت 5سال‌محکوم به‌ تبعید از محل زادگاه خود شد ولی سردار، ‌طاقت نیاورد و مخفیانه به‌ رشت آمد. کوچک‌خان در همین‌سال، ‌با جمعی از دوستانش که عمدتاًً از روشنفکران و طلبه‌های جوان و روشنفکران مذهبی بودند، کمیته ‌هیأت اتحاد اسلام را تشکیل داد که بعدازاین‌که شخصیتهای آزادیخواه دیگر گیلان به‌آن‌پیوستند، کمیته‌ جنگل نام گرفت و با به‌دست‌گرفتن سلاح، نیروی رزمنده‌یی از داوطلبان تشکیل داد.
اولین‌تماس جنگلیها با عبدالرزاق، حاکم مستبد فومنات بود که به‌ تعقیب جنگلیها رفته بود، اما شکست‌ خورده بود و با بقیه همراهانش فرار کرد. این‌پیروزی در همه ‌نقاط گیلان پیچیده و پرستیژ جنگلیها را بالا برد و موجی داوطلب برای پیوستن به‌نیروی جنگل را به‌همراه داشت.
در نبرد دیگر که مفاخر‌الملک، رئیس شهربانی رشت، با یک‌ستون قشون نظامی برای تعقیب نیروهای جنگل می‌رود، شکست‌ می‌خورد و به‌اسارت درمی‌آید، نیروهای وی نیز که اسیر شده بودند، عده‌یی به‌مجاهدین پیوسته و عده‌یی به‌دنبال زندگی خود می‌روند.
قونسول روس تصمیم گرفت که قزاقهای روسی را که در بیرحمی شهرت داشتند، به‌سرکوب جنگل بفرستد. نتیجه‌این‌جنگ که به‌ جنگ ماکلوان (یکی ازروستاهای اطراف رشت) معروف است، شکست نیروی قزاق بود، به‌نحوی‌که تنها 134نفر از نیروی اعزامی‌توانستند عقب‌نشینی کنند و مجاهدین، غنیمت بسیار گرفتند.
نبردهای منجیل: در 29مرداد ۱۲۹۷ معاهده‌ جنگل بعداز نبردهای سخت بین مجاهدین جنگل و نیروهای انگلیسی که می‌خواستند از راه منجیل عبور کنند، بسته شد. این‌معاهده شامل 8ماده بود که از کمیته ‌اتحاد اسلام دکترابوالقاسم فرید و رضا افشار و از طرف انگلیس کلنل ماتیوس سترمایر شرکت داشتند.
11فروردین ۱۲۹۸ (30جمادی‌الثانی ۱۳۳۷ هجری) : ریختن اعلامیه توسط هواپیماهای انگلیسی که از نفرات جنگل (لیدرها و کارمندان هیأت اسلام) می‌خواهد که خود را تسلیم کنند. به‌دنبال آن‌در اردیبهشت ۱۲۹۸ اعلام حکومت نظامی توسط تیمور‌تاش، تعقیب مجاهدین جنگل توسط تیمورتاش و تسلیم‌شدن بعضی از یاران میرزا‌شامل: دکترحشمت، حاج‌احمد کسمایی و‌ ... 
جنگلیها با این‌شکست از اسب افتادند ولی از اصل نیفتادند و منطق هر فرد جنگلی مانند منطق همه مردان جهان که در چهارگوشه دنیا برای آزادی می‌جنگند، یکی بود‌. تقریباً سه ماه بعداز شکست ماسوله، مجاهدین از کمینگاههایشان خارج شده و دوباره هم‌ را یافته و سازمان یافتند.
22ذیحجه ۱۳۳۷ (شهریور ۱۲۹۸) : نامه‌ رتمسفر کیکا چیکنوف، رتیس ستاد ارتش دولت وقت (فرمانده ‌قوای قزاق)، به‌ میرزا‌که از وی می‌خواهد خود را تسلیم کند و درعوض وی و نفراتش در تأمین باشند و نامه جواب رد میرزا‌به‌وی. 
اعلامیه ‌احمد آذری از طر ف دولت، سوم دلو ۱۲۹۸ که میرزاکوچک‌خان را نماینده‌ دولت مرکزی معرفی می‌کند و از خدمات وی تمجید کرده و محدودیت در مکاتبه‌ ، و ارتباط با وی و نیروهایش از طرف دولت رفع می‌گردد.
بامداد روز سه‌شنبه ‌18ماه‌مه ۱۹۲۰ برابر 28اردیبهشت ۱۲۹۹ شمسی و 29شعبان ۱۳۳۸ قمری بعداز شلیک‌ چند‌تیر توپ از دریای خزر به‌سواحل غازیان، ارتش سرخ در بندرانزلی پیاده شد.
در اولین‌ملاقات سران نهضت جنگل با فرماندهان ارتش سرخ شوروی، روی بیانیه ‌زیر توافق شد:
1 - عدم اجرای اصول کمونیسم از حیث مصادره‌ اموال و الغای مالکیت و ممنوع‌بودن تبلیغات 
2 - تأسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت
3 - پس‌از ورود به‌تهران و تأسیس مجلس مبعوثان، هر نوع حکومتی را که نمایندگان ملت بپذیرند.
4 - سپردن مقدرات انقلاب به‌دست این‌حکومت و عدم مداخله ‌شورویها در ایران. 
5 - هیچ قشونی بدون اجازه و تصویب حکومت انقلابی ایران (زائد بر ۲۰۰۰نیروی کنونی) از شوروی وارد ایران نشود.
6 مخارج این‌قشون به‌عهده‌ جمهوری ایران است. 
7 - هر مقدار مهمات و اسلحه که از شوروی خواسته شود، در مقابل پرداخت قیمت تسلیم نمایند.
8 - کالای بازرگانان ایرانی که در بادکوبه، ‌ضبط شده، تحویل این‌حکومت شود.
9 - واگذاری کلیه‌ مؤسسات تجارتی روسیه در ایران به‌ حکومت جمهوری ایران
ورود جنگلیها به‌رشت
میرزا‌احمدخان اشتری، فرماندار گیلان به‌قریه ‌پسیخان رفت و میرزا‌ را ملاقات کرد و به‌نمایندگی از مردم درخواست کرد میرزا‌به‌شهر آمده و زمام امور را به‌دست گیرد. 
بامداد روزجمعه 16رمضان ۱۳۳۸ (یعنی تقریباً دو هفته بعداز ورود قوای ارتش سرخ به‌ شمال ایران)، جمعیت انبوهی از مستقبلین از محلی موسوم به‌آتشگاه، پنج‌کیلومتری رشت، صف کشیده و مقدم جنگلیها را با فریادهای شورانگیز و افشاندن گل تهنیت گفتند.
میرزا ‌در باغ سبز میدان در نطق کوتاهش از غلبه‌یزدان بر اهریمن و از تسلط حق بر باطل سخن گفت و به‌روح شهدا درود فرستاد و وعده داد که قریباً انقلاب ایران کاخ ستمگران را ویران کند.
دو روز بعداز ورود به‌رشت، اعلامیه‌ مفصلی از طرف جنبش جنگل داده می‌شود که درنهایت با چند‌ماده ‌زیر خاتمه می‌یابد:
1 - جمعیت انقلاب سرخ ایران (کمیته ‌جنگل بعداز اعلام جمهوری، نام خود را جمعیت انقلاب سرخ ایران گذاشت) اصول سلطنت را ملغی کرده و جمهوری را رسماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً اعلان می‌کند.
2 - حکومت موقت جمهوری حفاظت جان و مال عموم اهالی را به‌عهده می‌گیرد.
3 - هرنوع معاهده و قراردادی که به‌ضرر ایران قدیماً و جدیداً با هر دولتی شده، لغو و باطل می‌شناسد.
4 - حکومت موقت جمهوری همه ‌اقوام بشر را یکی دانسته، تساوی حقوق درباره‌ آنان قائل و حفظ شعائر اسلامی را از فرایض می‌داند. 18رمضان ۱۳۳۸ 
هیأت دولت انقلابی در 19رمضان بر طبق آگهی زیر معرفی گردید:
میر شمس‌الدین وقاری کمیسر داخل 
سید جعفر کمیسر خارجه 
محمدعلی پیربازاری کمیسر مالیه 
محمودآقا کمیسر قضایی 
آقانصرالله کمیسر پست و تلگراف و تلفن

محمدعلی خمامی کمیسر فوائد عامه 
حاجی محمدجعفر کمیسر معارف و اوقاف 
ابوالقاسم فخرایی کمیسر تجارت
میرزاکوچک‌خان سرکمیسر و کمیسر جنگ 
ازاین‌که ارتش روس در تماس مستقیمش با نیروهای جنگل دچار شکست شده بود، مردم شاد بودند و از همه طرف تبریک‌بود و رواج این‌اندیشه که شاید همین‌نیروی پارتیزان بتواند جلو بیگانگان را سد کند و این‌پیروزی به‌ مناسبات اجتماعی راه برده بود و دیگر اربابان نمی‌توانستند به‌ دهقانان زور بگویند، چون بسیاری مسلح و دوشادوش نیروی جنگل جنگیده بودند.
قبل‌ازکودتای سرخ که میرزا‌ ، رشت را ترک کرده و به‌جنگل رفته بود، مظفر‌زاده و گائوک آلمانی (هوشنگ) را با نامه‌یی به‌نزد لنین فرستاده بود و از عملکردهای چپ‌نمایانه ‌نمایندگان شوروی در گیلان و همچنین از نقض توافقنامه‌ها نوشته بود. در قسمتی از نامه، ‌این‌طور نتیجه‌گیری می‌کند:
‌اهالی گیلان تا چندی پیش حاضر بودند خود را به‌آب و آتش بزنند ولی از عملیات اشتراکی اظهار تنفر کرده‌اند و حتی حاضر شده‌اند به‌ضدانقلاب اقدام کنند‌... برنامه‌یی که دوستان شما در ایران پروپاکاد می‌کنند، به‌رغم تمایلات مردم است و تنها تأثیرش جلوگیری از پیشرفت انقلاب و تقویت‌شدن افکار ضدانقلابی است.
کودتای سرخ

- 9مرداد ۱۲۹۹ مصادف با 14ذیقعده ۱۳۳۸ 
حزب عدالت که اعضایش ابوکف (از شاهزادگان تاتار)، آغایف، امیرزاده و... بودند، به‌همراه دستجات دیگری از باکو به‌ رشت وارد می‌شدند و این‌علیرغم توافق‌نامه‌یی بود که با میرزا‌ امضا شده بود که دستجات اضافه وارد خاک ایران نشوند. در این‌روز این‌گروهها دست به‌ دستگیری یاران میرزا ‌در هر پست و مقامی بود، زدند و نقشه کشتن میرزا‌ را نیز داشتند. در این‌کودتا انبار اسلحه ‌مجاهدین و شش توپ بزرگ آن‌به‌دست کودتاچیان افتاد. 
در اعلامیه کودتاچیان به‌رهبری ابوکف، میرزاکوچک حذف شده بود و احسان‌الله‌خان، سرکمیسر و خالوقربان، کمیسر جنگ و... اعلام شده بود.
برنامه‌ دولت کودتا از‌جمله شامل این‌موارد بود:
1 - تشکیل ارتش ایران همچون ارتش سرخ و حمله به‌تهران 
2 - لغو اختیارات مالکین و امحای ملوک‌الطوایفی 
3 - رفع احتیاجات اصلی کارگران شهر و دهات
نتایج این‌کودتا و ضربه ‌ اپورتونیستی به‌جنبش:
- شکست قوای مجاهدین اعزامی به‌مازندران
- شکست در جبهه‌ منجیل و سرازیرشدن قزاق دولتی به‌ سمت رشت 
- ضبط اموال ساکنان رشت به‌وسیله‌ حاکم نظامی‌دولت جدید و تهدید به‌پرداخت پول با کندن قبر و تهدید به‌ این‌که در صورت نپرداختن، زنده‌به‌گور می‌شوند
14آبان ۱۲۹۹ نامه‌یی از طرف جریان اپورتونیست کمیته ‌جنگل (حزب اعتدال، احسان‌الله‌خان و خالوقربان) داده شد که در آن‌نوشته بودند: شما و دوستانتان ناباب بودید و ما زمام امور را به‌دست گرفتیم و شما شهر را تخلیه کردید و به‌جنگل رفتید و اگر با شما جنگیدیم، برای دفاع از انقلاب بوده است. 
جواب میرزا‌:‌ پس‌از نقض عهد شما، من کناره گرفتم. چون شما از ما بریدید و به‌ابوکف خائن پیوستید و مرا دزد و بی‌وفا خواندید و اکنون به‌دلیل اعمال شما، نام بلشویک‌و سوسیالیست به‌حدی منفور شده که کسی در خواب هم میل ندارد آن‌را بشنود...
کودتای فوریه ۱۹۲۱ (سوم اسفند ۱۲۹۹) و روی کار آمدن سردار‌سپه
22ژانویه، یک‌ماه بعدازکودتا، جمهوری آذربایجان شوروی اعلام کرد که قوایش را از ایران عقب می‌کشد.
16اردیبهشت ۱۳۰۰ جشن تاجگذاری احمدشاه و توافق انگلیس و روسیه
‌نامه ‌نماینده ‌روسیه به‌ میرزا: ما مجبوریم بر‌ اساس مواد قرارداد، دولت را از وجود انقلابیون و عملیات آنها راحت کنیم‌.
جمعه 19 میزان: خالوقربان در رشت خود را تسلیم سردار‌سپه می‌کند. 
فعالیت صمیمانه‌یی بین نیروهای قزاق و نیروهای روسی در رشت صورت می‌گیرد که به‌دلیل همان‌ژست دوستی شوروی با رژیم ایران می‌باشد. 
نیروی دولت پس‌از ورود به‌رشت، به‌ جنگ و گریز با نیروهای جنگل می‌پردازند و ازاین‌به‌بعد شرایط به‌ انقلابیون جنگل سخت می‌شود و جنگلیها طبق تاکتیک‌گذشته ‌خود در گروههای کوچکی پراکنده می‌شوند.
روز 13آبان ۱۳۰۰ این‌پیام از سفارت ایران مخابره می‌شود:
رشت و انزلی که از طرف میرزاکوچک‌خان اشغال شده بود، پس گرفته شد و خالوقربان و خالو مراد که از همدستان میرزا‌بودند، تسلیم شدند و مورد عفو قرارگرفتند. خود کوچک‌خان که خیلی از سردارانش کشته شدند، به‌ کوهستان فرار کرد. یک‌صد اسیر و بسیاری غنایم ازجمله چند‌قبضه توپ و مسلسل به‌جای گذاشت.
روز 13آذر این‌تلگرام از سفارت ایران آمد که میرزاکوچک‌خان میان برفها جان سپرد و سرش را به‌اردوگاه آوردند و با این‌خبر انقلاب گیلان پایان یافت.
میرزا ‌در آخرین نامه ‌خود به‌تاریخ 5آبان، یک‌ماه قبل‌از شهادتش، از ناپایداری بعضی از دوستان و تسلیم آنها گله کرد و نوشت: اتکای من و همراهانم به‌ خدا است ‌که در بسیاری از این‌مهلکه‌ها ما را حفظ کرده است.
افسوس می‌خورم که مردم ایران مرده‌پرست هستند و هنوز قدر این‌جمعیت را نشناخته‌اند و بعداز محو ما خواهند فهمید که کی بوده‌ایم و چه خواسته‌ایم و چکار کرده‌ایم. بلی امروز دشمنان، ما را دزد و غارتگر خطاب می‌کنند، حال‌آن‌که هیچ قدمی جز درراه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم برنداشته‌ایم.