نوریزاده(معروف به مزدور اجاره ای) و محمد رضا مدحی(سردار خامنه ای)
بر گرفته شده از سایت آفتابکاران- امین نامداری
نوری زاده فرزند آخوند( سید نورالدین نوریزاده و از حامیان آخوند کاشانی بود و بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد علیه مصدق به خدمت دربار درآمد )به دلیل داشتن همین گذشته خانوادگی علی رضا نوریزاده در جوانی توانست کار با مجله فردوسی و بعد روزنامه اطلاعات را آغاز کند نام برده به دلیل خصایص آستان بوسی ذاتی اش پس از مدت کوتاهی مدارج ترقی را در دستگاه سانسور آریا مهری طی کرد و مسئولیت سرویس سیاسی این روزنامه به وی سپرده شد اعتماد به وی به حدی رسیده بود که در رادیو و تلوزیون برنامه زنده اجرا میکرد
با شروع زمزمه های ورود خمینی به ایران ، مزدور اجاره ای که هوا را پس میدید احساس خطر کرد و به یک باره شروع به آستان بوسی ارباب جدید کرد و برای ورود امامش شعری سرود «... وقتی تو بی دریغ رفتی/از شهر ما گذشتی و رفتی /ما بردگان ننگ و جنون بودیم ... چشم انتظار آمدنت بر جاده های شرق اساطیری استاده اند ...روزنامه اطلاعات ۲۷ دیماه ۱۳۵۷ » مدتی بعد هم برای اینکه به ولی نعمت جدیدش صداقتش را ثابت کند در رابطه با ارباب سابقشچنین نوشت : «شاه سابق چندان تفاوتی با پاپادوک نداشت. تنها روشهای آدمکشی و نحوه مردم فریبیشان با هم متفاوت بود. پدر و پسر (رضا شاه و محمدرضا شاه) چنان تسمه از گرده مردم ایران زمین کشیدند که دیرگاهی مردگان متحرّکی بودیم در جستجوی مبل و کمد، یخچال و فرش قسطی. و آوردن ماشین و جنس قاچاق از فرانکفورت و مونیخ. اما چون ایرانی بودیم، چون اسلام آیین ما بود. یکروز صبح فریاد زدیم نه! و بعد خون بود و آتش. و جنون پاپا محمدرضا...» سرمقاله «امید ایران» دوشنبه ۲۱ خرداد ۵۸ ».
در رابطه با رفراندوم جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ چنین در فشانی میکند
سرمقاله مجله «امید ایران» در شماره روز ۳۱ ارديبهشت۱۳۵۸ «تا بهمن ماه گذشته حاکمان تو اسلام را به خدمت گرفته بودند. از این تاریخ اسلام فریادی شد در گلوی همه و در سینه پرزخم و پرگلوله برادر و خواهری که در گستره خیابانهای میهن تو شهادت را پذیرفتند. به دلت نویددادی که حرّیت باردیگر زنده شد و جمهوری خجسته اسلامی با دستهای تو بنیان گرفت. بار دیگر ”بیعت“ معنا یافت؛ این بار در کاغذی که تو کلمه ”آری“ را بر آن نقش زدی. بدینگونه در برابر شرق و غرب پنداشتی که این بار سوسوی چراغی که افروختهای خورشید میشود و جز خاک تو, منطقهات و بعد جهانت را روشن میکند. در این گیرو دار میبینی ”خوارج“ قصد آن دارند که با تغییر نامها، باردیگر دین را در خدمت گیرند. پیش از این حاکمان تاج بر سر داشتند این بار بعضی خواب حکومت بیتاج دیدهاند. یک دلخوشی برایت هست این که رهبر انقلاب هشیار و بیدار است. و حکایت مولا علی و غسل و تدفین محمد، و رفتن تاج و افسر بر سر دیگری تکرار نمیشود....».خلاصه از هر فرصتی میخواهد استفاده کند تا شیاد استخوانی نصیبش شود و به بازی گرفته شود .
در رابطه با جریانات سیاسی هم برای امام شیطان صفتش تا میتوانست دم میجنباند تا شاید فرجی شود ، نمونه بارز آن در رابطه با توطئه دستگیری مجاهد شهید محمد رضا سعادتی بود ،خلاصه داستان به این شکل بود که بهشتی طرحی در دست داشت به منظور مخدوش کردن چهره سازمان مجاهدین خلق ایران در افکار عمومی ،در این میان وقتی طرح آماده اجرا شده بود مسولیت اجرای این توطئه کثیف به ساواکی سابق (ماشا الله قصاب )واگذار شد,نام برده از دوستان نوریزاده بود که به خدمت حزب جمهوری در آمده بود ، هدف طراحان این توطئه هم این بود که بگویند مجاهدین جاسوس بیگانه هستند.نوریزاده بعدهابا افتخار از این روز یاد کرد یعنی از همدستی و همراهی با جلادنی که مدتی بعد مجاهد دلیر سعادتی را اعدام کردند .
نوري زاده در مجله «نيمروز» ۳ تيرماه ۱۳۷۳ , دراين باره مي نويسد: «من در مجله اميد ايران ... خبر دستگيري را نوشتم ، مهندس ابوالفضل بازرگان خبر را به من داد و هدف او اين بود كه جلو كار مجاهدين را كه مي خواستند بي سروصدا سعادتي را بيرون بياورند و قضيه را ماست مالي كنند بگيرد». ولی خمینی و اطرافیانش در آن زمان نیازی به کاسه لیسانی همچون نوریزاده نداشتند مضاف بر اینکه گذشته جالبی هم نداشت .در نهایت فصل دیگری در زندگی مزدور اجاره ای آغاز میشود بیچاره دیگر نمیدانست در ”بیعتش “ با امامش چه باید بکند که نکرده ، کار از گذاشتن ریش و خمینی را با ”مولا علی “ یکی کردن هم گذشته بود .
«ترک خانه پدری » وخروج از کشور : و بازگشت به سوی ولی نعمت اول و به او چنین مینویسد « بهپادشاه، اميري كه روزگاري از سر قهر با مهرش بيگانه بودم؛ بهاميري كه اينك سرزمين مرا ترك كرده و ميليونها مثل ما را بيپشتو پناه نهاده، به محمدرضا پهلوي، شاه بزرگ, پادشاهي كه روزي بزرگ بر دوش ملتش تا مجلس شوراي ملي رفت تا سوگند شاهي ياد كند... آري اينك كه دردمند و دربهدر، آواره و بيوطن و بيپرچم، در شهر دود و مه در لندن، در حسرت نفس كشيدن در كوچههاي ايرانم، اينك كه ميدانم من و قلم من، انديشه من, ميتوانيم در خدمت رهايي ايران باشيم، هرچه دارم درطبق اخلاص ميگذارم و صادقانه از شما ميخواهم نخست اين پيله سكوت و بياعتنايي را بشكنيد، حرفي بزنيد كه ملت مسكين شما را تكان بدهد، توطئه امپرياليسم را تشريح كنيد... باري اگر شما اشاره كنيد با صحبتهايي كه ما با بحرين كردهايم، راديو ايرانآزاد را بهراه مياندازيم. در عراق يك ستاد درست ميكنيم و با انتشار مجله ”نجات ايران“ تلاش ميكنيم مردم را بهطور بنيادي به تفكر وادار سازيم...با همه دل و روح, چشم انتظار حرف و دستوريم. عليرضا نوري زاده, ۲۷ نوامبر ۱۹۷۹ ,لندن».
ولی نوریزاده که استاد تمام حرافها و رمالهاست به زودی دریافت که دیگر آن امیری که روزگاری از سرقهر با مهرش بیگانه بوده توان حل و فصل ابتدایی ترین مشکلات خود را هم ندارد چه رسد به مبارزه با دایناسورهای عمامه به سر ،خود فروش دربهدر، آواره و بيوطن در بد مخمصه ای گیر کرده بود به قول معروف از آنجا رانده در اینجا مانده ، ولی مگر جانور همه چیز خواری همچون نوری زاده از رو میرود . مرگ پیر کفتار جماران خمینی جنایت کار و روی کار آمدن خامنه ای با طرح دستی ملیجک نظام رفسنجانی نور امیدی بود برای مزدور اجاره ای تا در وصف {سید اهل دیانت و تقوا که از طایفه درد کشان است } بسراید شاید که از آن پولهای طیب و طاهر نصیبش گردد « بهخامنهاي گفتم حضرت! اگر هنوز هم در گوشه و كنار اين قلب پارهپاره شده ميبينم كه تصويرهاي گمشده تو حضور دارد از آنرو است كه… آنقدر منزلت داشتي كه رفيقانت تو را از طايفه دردكشان ميدانستند… هنوز هم دل ميگويد سيدعلي سرانجام غبار مقام دنيوي از پيكر روح پاك خواهد كرد و جان… در چشمه عرفان, كه روزگاري سفره دل در كنارش پهن ميكرد، خواهد شست…نيمروز, ۵ آبان ۱۳۷۴ » . در جای دیگر هم در وصف خامنه ای جلاد ازاین عصاره رذالت و خباثت چنین میگوید« نوري زاده در گفتگو با راديو اسراييل ۱۲ تيرماه ۱۳۷۵ ، وارد وزارت دفاع كه ميشوم، سيد پشت تانك پريده است يك تانك را براي نمايش آنجا گذاشتهاند كسي باور نميكند آقاي سيدعلي خامنهاي كه به همراه شمار ديگري از ياران امام, حزب جمهوري اسلامي را تشكيل داده، با توپ و تانك هم آشنايي دارد. سيد اما با استعداد است همانطور كه شعر حافظ را ميخواند و بعد آن تفسير را ميكرد كه قلب ما را تكان ميداد،(!!!) با تانك و توپ هم خيلي زود آشنا ميشود ».
صد رحمت به سنگ پای قزوین
ولی مدتی بعد باز این دستمال کثیف چند بار مصرف فاقد ارزش میشود و رابطش از سعید امامی به سعید حجاریان تغییر و تنزل پیدا میکند ،ولی برای نوری زاده تغییر و تنزل ارباب مهم نیست او عادت دارد به این چیزها بلکه اجاره شدن برایش مهم است ،تازه این ارباب جدید ملقب به اسطوره اصلاحات هم هست ، و میگوید که قصدم تبدیل معاند به مخالف و مخالف به منتقد است . پس ارباب جدید برای سگان درگاه دستور صادر کرد تا از بام تا شام بی وقفه زوزه بکشند اندر باب اصلاحات و سمبلش که همان ” سید نازنین “ خاتمی بود .همان سمبول اصلاحاتی که لاجوردی جلاد را خدمت گذارملت و جانیان وزارت اطلاعات را عزیزان زحمت کش و سرمایه های کشور نامید . من به یاد ندارم که این مزدور و هم سنخانش در وصف خوبی های آخوند خاتمی حرف یا جمله ای بوده باشد که نگفته باشند { البته چشم بصیرت میخواست دیدن این خوبی ها که شکر خدا ما نداشته و نداریم } ، کافی بود یک کلام در رابطه با گذشته این آخوند شیاد که با حمایت گسترده ارتجا ع و استعمار بر سر گرده مردم سوار شده بود حرفی میگفتی با طوفانی از اتهامات روبرو میشدی از غیر دموکراتیک و خشونت طلب و تروریست و ... گرفته تا بی نهایت ادامه داشت.مزدور اجاره ای چنان در آغوش گرم نظام جا خوش کرده بود که روزی چنین نوشت « حضرت ابطحي عزيز، باسلام، ديدار كوتاه ولي پر از لطف حضرتعالي در پاريس همچنان منزلنشين ياد و خاطره من است و گفتوگوي پر از لطف با سيد نازنينمان [خاتمي] جايي ويژه در دفتر ايام من يافته است.…باري ضرورت داشت اين چندخط را خدمت شما بفرستم. دكتر احسان نراقي به تهران آمده است. با توجه به نقش بسيار مهم و چشمگير او در برگزاري جلسهٌ يونسكو و آن زحمتها و دويدنها و سينهسپركردنهايش و پيغامها و توصيههاي بهجايي كه بهمن ميداد و من بهدوستان منتقل ميكردم و در نهايت شما گيرندهاش بودهايد، تصور ميكنم تقديري از پيرمرد و گفتوگويي با او، تأثير بسياري در حال و روحيهٌ او خواهد داشت. من تلفنش را در تهران برايتان مينويسم يا خود يا ديگري به استمالت و احوالپرسي و خوشامدي بهاو مأمور بفرماييد… باز هم از ديدار پاريس كه غنيمتي براي دل و روح بود قدرداني ميكنم» هفته نامه حكومتي «حريم» ۱۹ خرداد۷۹ ».جهت اطلاع باید بگویم این پیر مرد بی روحیه و رمق که مزدور اجاره ای از او نام میبرد همان مامور وزارت اطلاعات رژیم آخوندی در فرانسه است که مدت کوتاهی پیش دادگاه فرانسه برای چندمین بار او «احسان نراقی » و تعدادی دیگر از دوستان عزیز نوریزاده را مامور وزارت اطلاعات رژیم آخوندی در فرانسه اعلام کرد .شما محال است بریده مزدوری را بشناسید که با نوریزاده رابطه نداشته باشد وی در راستای اثبات صداقتش به ” سید نازنین “ وقاحت را به جایی رساند که شنیدن آن هم برای هر انسان آزاده ای تهوع آور است , و برای ابراز همراهی کردن با جلادان و بچه جلادان چنین میگوید « سپاه امروز يك نيروي نظامي قدرتمند است كه هزاران ديپلمه و ليسانسيه و بالاتر را در خود، جذب كرده است… بچههاي سپاه نيز ايراني هستند و دلشان به عشق وطن ميتپد… سردار سرلشكر يحيي رحيم صفوي متولد۱۳۳۱ است. حضرتش در جريان انقلاب تير ميخورد و بعداز معالجه به پاريس ميرود و جزء خدمه آقا ميشود، فوقليسانس دارد و مشغول گذراندن دورهٌ دكتراي ژئوپليتيك در دانشگاه امام حسين است»كيهان لندن ۲۷ شهريور۱۳۷۷ ».وقتی هم افتضاح جنایتهای رژیم عالم گیر میشود وارد صحنه شده و میگوید « بهاعتقاد من رهبر جمهوري اسلامي، خامنهاي، اصلاً از اين جريان قتلهاي زنجيره ا يي خبر نداشته است. اگر خامنهاي هم از خاتمي حمايت نميكرد، خاتمي نميتوانست بهتنهايي بااين ماجرا برخورد بكند… آقاي خامنهاي اصلاً در اين ماجرا نقشي نداشته، نه نظرش سؤال شده، نه نظري داده، نه در تصاويري كه بهدست اينها افتاد، يكدانه فتوا از خامنهاي وجود داشت./ راديو آزادي, ۹ آبان۷۸ » و وقتی هم لاجوردی جلاد به سزای اعمالش میرسد برای روحیه دادن به سید نازنینش و سید اهل منقل و وافور وارد معرکه میشود وتلاش میکند این عمل قهرمانانه را کوچک و بر روی کسی که دیگر هیچ پست و مقامی ندارد و مخالف روند دموکراسی در ایران نشان دهد این روزها هم که از بند کفشش گرفته تا احتمالا زیر سیگاری خانه اش را سبز میبیند ،و روزی نیست که در صدای امریکا ،رادیوفردا ,بی بی سی که در پستی گوی سبقت را از صدا و سیمای خامنه ای ربوده اند اندر باب محاسن موسوی کروبی چیزی نگوید . دوستان عزیز باور کنید نوشتن در رابطه با چنین موجود کثیفی برایم تا به اینجا بسیار درد آور بود و فقط بر حسب وظیفه که افشای شبکه های وزارت اطلاعات میباشد علیرغم میلم وارد بخش کوچکی از گذشته سراسر ننگ آلود این موجود شدم، حالا که به این قسمت بحث رسیدیم ببینیم وزارت اطلاعات با چه انگیزه هایی چنین شبکه هایی را در خارج درست میکند ؟ سالهاست که وزارت اطلاعات در پوش سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی تلاش میکند از کانالهای به ظاهر مخالف رژیم خطش را پیش ببردهمآن طور که در بالا اشاره کردم حرف و برنامه های ساخت خودش دیگر جواب نمیدهد پس متوسل میشود به نوریزاده ها و بخشی از رادیو و تلویزیون
های به ظاهر مخالف نظام ،در یکی از اسناد افشا شده توسط سازمان مجاهدین خلق ایران که متعلق به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی میباشد چنین آمده است« تقویت شبکه های تلویزیونی ،راه اندازی شبکه های رادیوی در سراسر امریکا و اروپا ،توسعه و حمایت از نشریات فارسی ،تشکیل گروهها و انجمنهای ایرانی در اروپا وامریکا ،بر پایی نمایشگاه های فرهنگی و هنری /سمینار /جشن /کنسرت و...،سازماندهی فعا لیتهای رسانه های پوششی در خارج کشور ،خرید اطلاعات و جذب نیروهای بریده به منظور تبلیغ غیر مستقیم سیاست های نظام ». در سند دیگری هم از این ارگان چنین آمده « اداره کل فعا لیتهای ویژه ...وظایف محوله ،تأمین موارد مورد نیاز رسانه های مرتبط و یا قابل بهره برداری ،برسیهای لازم و طراحی شیوه های تبلیغی مناسب برای اشاعه در خارج کشور ،شناسایی رستورانهای سنتی ،حل و فصل نیازمندیهای رسانه های پوششی تحت عنوان موسسات خصوصی ،تهیه متون و مقالات و گزارشات مناسب جهت درج در مطبو عات و رسانه های خارج کشور با حمایت و هدایت و پشتیبانی غیر رسمی ،معرفی اشخاص و جریانات هم سو با نظام یا بیطرف جهت بهره برداری و حمایت مادی و معنوی ». و آیا کسی و کسانی با چنین گذشته و سابقه ای,مزدوران اجاره ای نیستند ؟ آیا این سوال پیش نمی اید که چرا تمامی این اشخاص که در ظاهر مخالفین رژیم هستند در یک چیز با هم اشتراک نظر دارند و آن چیزی نیست جز ضدیت با مجاهدین ؟.
سرانجام و درتازه ترین دست و پا زدنهای مزدور اجاره ای او همچون گذشته تلاش میکند رابطه خود با پاسدار ریزشی نظام «محمد رضا مدحی» و آنتنی کردنش که در راستای خط وزارت اطلاعات بود را ، کوچک و ناچیز جلوه بدهد ولی هیچ فایده ای برایش نداشت و وقتی با این سوال مواجه میشود که محمدرضا مدحی اصلاً چه کسی بود و شما چطور باهم آشنا شدید؟ مجبور میشود بالا بیاورد « ... در عمرم اینهمه حرفهای نادرست و دروغ نشنیده بودم...برای این که من آقای مدحی را از نزدیک دیدهام. حتی شاهد مشکلات و مصائب بیماری ایشان بودم؛ مصائبی که ایشان به علت شیمیایی شدن متحمل شده است. آن لحظهای که ایشان دچار رعشه میشد و میبایست آمپول کورتون به خودش میزد. یا روزی ۹۰ قرص میخورد... ایشان اینجا و آنجا خواسته بود که با من صحبت کند. من زنگ زدم باهم مفصل صحبت کردیم. او اشاره کرد که چطور برنامههای من را دنبال میکند و چقدر علاقهمند است. بعد آمد روی برنامه تلویزیونی من، «پنجرهای رو به خانهی پدری»، و ما چندین هفته و به تناوب باهم گفتوگو کردیم.
...یکبارهم ایشان به من زنگ زد و گفت آمادگی دارد که از خط قرمزها عبور کنند و علیه آقای خامنهای حرف بزند که من استقبال نکردم و ماجرا متوقف شد ...۶ ، ۱۱ , ۲۰۱۱ » . دقیقا این ادبیات و روش مزدور اجاره ای است عین همین ادبیات را هم در رابطه با دیگر ماموران وزارت اطلاعات به کار میبرد ،به عنوان مثال وقتی «جمشید تفریشی »که برای مدتی ارتباطش را با وزارت اطلاعات قطع کرده و شروع به افشا گری علیه شبکه وزارت اطلاعات و اشخاصی همچون نوری زاده و ... کرده بود مزدور اجاره ای باز هم وانمود میکرد که رابطه اش با نام برده در حد ناچیزی بوده . جالب اینجاست و در واقع سوال اینجاست که چرا تمام این حضرات به سرعت نوری زاده را پیدا میکنند و رابطه صمیمی با هم برقرار میکنند ؟
آیا این اتفاقات و هماهنگی بین این اشخاص خود به خودی است ؟ .در پایان باید به این موضوع دقت داشت که نظام جهل و جنایات آخوندی و حامیان بین المللی آن از تمام ابزارها در جنگ علیه مردم و مقاومت سازمان یافتیه آنها استفاده میکند و این هوشیاری صد برابر ما را در زمان جنگ صد برابر می طلبد.
این تکه را هم خودم از سایت اصغر آقا انتخاب کرده ام که بی ربط به موضوع نیست:
مدحی آمد اینطرف را دید و رفت
سردار مدحی - مأمور امنیتی رژیم - به عنوان مخالف فراری، از ایران آمد و مدتی چند تا از مبارزان فعال اپوزیسیون را سر کار گذاشت!مدحی آمد اینطرف را دید و رفت
مدتی در خارجه چرخید و رفت
با زبان ساده: مأمور رژیم
بر در آن چند تن مالید و رفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر