هرچند ز داغ سوگواریم هنوز
کشتار شدیم و بیشماریم هنوز
روینده ز خاک هر بهاریم هنوز
ما لالهِ سرخ سربداریم هنوز
بیهوده خلاف موج پارو نزدیم
جز رو به سپیده، خلق را هو نزدیم
در ذهن زمان چهره ما نقش شده ست
از پای درآمدیم و زانو نزدیم
بر روی ستم گلوله ها باراندیم
از مزرعه ها گرازها را راندیم
تا سبز شود ز خون ما جنگل باز
رفتیم و درون رستنی ها ماندیم
نورستن دشت و بیشه ها رویش ماست
نجوای نسیم و برگها گویش ماست
وان رود خروشان که به دریا ریزد
تصویر حضور و جلوه پویش ماست
شب بر رخ روز تا که چادر دوزد
رهپوی سزاست تا چراغ افروزد
آتش فکند به خیمه تاریکی
هرچند که خود نیزدر آتش سوزد
آن بار امانتی که «کوچک» بگذاشت
شد پرچم سربدار و آن را برداشت
این نسل گمان مبر سترون شده است
فردا نگری که باز پرچم افراشت
ما تجربه های یک سده پیکاریم
شب خسته و ما سپیده ی بیداریم
پیروزی ما، حوالتی تاریخی ست
در جنگل و شهر «کوچک» و «ستاریم»»
شاعر؟
شاعر؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر