۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

نامه ابراهیم یزدی: فرهنگ ذلت، حسرت از سقوط نظام و یهود ستیزی بیمارگونه

از حسن داعی 23/04/2012


این نامه قبل از هرچیز یک نکته را روشن میکند، اینکه چگونه عده ای از نیروهای حاشیه ای، وابسته وهوادار نظام، در طی بیش از سی سال توانسته اند ذلت و گدائی از جنایتکاران کشورمان را در زرورق اعتدال و اصلاح طلبی پیچیده و ازآن، برای ماندگاری حکومت و فریب مردم استفاده کنند
                ------------------------
امروز صبح، چند تارنمای خبری مثل سایت جرس، نامه ابراهیم یزدی دبیر کل نهضت آزادی ایران به یکی از روحانیون داخل کشور بنام محمد جواد حجتی کرمانی را منتشر کرده اند. این نامه گویا در آذرماه سال گذشته نوشته شده بود که اکنون علنی شده است.
من به همه هموطنان توصیه میکنم که حتما این نامه را بخوانید و نسخه ای از آنرا نزد خود نگاه دارید زیرا این نامه، سندی است تاریخی که به ما و فرزندان ما برای درک بهتر از این دوره سیاه تاریخ کشورمان کمک میکند.
این نامه قبل از هرچیز یک نکته را روشن میکند، اینکه چگونه عده ای از نیروهای حاشیه ای، وابسته وهوادار نظام، در طی بیش از سی سال توانسته اند ذلت و گدائی از جنایتکاران کشورمان را در زرورق اعتدال و اصلاح طلبی پیچیده و ازآن، برای ماندگاری حکومت و فریب مردم استفاده کنند.
ابراهیم یزدی، در شرائطی که مردم ایران، سی سال جنایات این حکومت را پشت سرگذاشته و با اکثریتی عظیم خواهان حذف و نابودی این رژیم قرون وسطائی و ضد ایرانی اند، در سطر سطر نامه خود، نگرانی اش از سقوط جمهوری اسلامی را بیان میکند و با حسرت به حجتی کرمانی می نویسد:
" من به نظام جمهوری اسلامی رای داده‌ام و به رای خود وفادارم. شما با این ظلم‌ها وستم‌ها، مقدمات سقوط نظام را فراهم می‌كنید. حیف است نكنید."
یزدی در نامه اش بارها و بارها از خامنه ای با التماس میخواهد که وارد عمل شده و مانند یک بازیکن خوب که در دقیقه 90 گل پیروزی را وارد دروازه حریف میکند، نتیجه بازی را به نفع ملت و نظام تغییر داده و از سقوط نظام جلوگیری کند. به چند نمونه از التماس های یزدی نگاه کنیم:
" من با یادداشت شما، "سال 90، دقیقه‌ی 90، آشتی ملی" موافقم. كاملاً موافقم... در سال 1381، كه بعد از درمان سرطانم به ایران برگشتم، نهضت طی بیانیه‌ای، با شرح و بسط فراوان، ضرورت وفاق ملی را مطرح ساخت. هر خیرخواه ملك و ملت همین را می‌گوید و می‌خواهد. با شما كاملاً موافقم كه كلید این كار در دست مقام رهبری است. این بر عهده‌ی شما و یاران و همراهان شماست كه ایشان را قانع كنید كه برای نجات كشور و نظام باید این كار را انجام بدهند.... گاهی یك بازیكن خوب، در دقیقه‌ی 90، با یك گل نتیجه‌ی مسابقه را عوض می‌كند. اگر آقای خامنه‌ای پیشنهاد شما را نپذیرد و در دقیقه‌ی 90 مسیر و نتیجه‌ی بازی را به نفع ملت و نظام عوض نكنند، آینده بسیار وحشتناك خواهد بود.
اكنون شما و دوستانتان از نزدیكان ایشان افرادی نظیر مهدوی كنی، ناطق نوری، هاشمی، خاتمی، موسوی اردبیلی و ....... می‌توانید با ایشان صحبت كنید. همین پیشنهاد خود شما، ایشان را قانع كنید كه اگر انعطاف به خرج ندهند، اگر در دقیقه‌ی 90 این بازی را انجام ندهند، كشورمان آسیب‌های فراوان خواهد دید."
ذلت بارترین بخش از نامه یزدی آنجاست که تمام تقصیرها را به گردن احمدی نژاد "یهودی تبار" میاندازد. یهود ستیزی و واپسگرائی ارتجاعی در نوشته یزدی هویداست:
"من می‌دانم هاشمی كیست، از كجا آمده، چه كار كرده و می‌كند. اما نمی‌دانم احمدی‌نژاد كیست و یك رییس جمهور یهودی تبار چگونه می‌خواهد كار كند. برخلاف مسلمانان زرتشتی‌تبار، مسلمانان یهودی‌تبار كارنامه‌ی خوبی ندارند. وزارت اطلاعات كتابی دارد درباره‌ی رجال سیاسی ایران، كه موسسه‌ی اطلاعات آن را چاپ كرده است. نقش سیاست‌مداران یهودی‌تبار ایران را بخوانید. من از مسلمانان یهودی‌تبار صدر اسلام سخن نمی‌گویم. از همین عصر و همین دوران خودمان صحبت می‌كنم. "
یزدی در نامه خود، وزارت اطلاعات و نهادهای وحشت رژیم را به فرانکشتاین تشبیه کرده است و از هاشمی رفسنجانی ایراد میگیرد که در پرورش این موجود وحشتناک شریک بوده، موجودی که اکنون بجان خود رفسنجانی و خانواده اش افتاده است.
یزدی گویا فراموش کرده است که وی و نهضت آزادی در سی سال گذشته این فرانکشتاین را اصلاح پذیر معرفی کرده اند و در همین نامه نیز از فرانکشتاین بزرگ یعنی خامنه ای میخواهد تا برای نجات ملت وارد عمل شود.
سوز و گداز های یزدی از فشارهای زندان در سن کهولت نیز نشانی از ورشکستگی جمهوری اسلامی است که خدمتگزاران و دلسوزان خود را نیز مورد ظلم و تعدی قرار میدهد. چندی پیش، امیر خرم از اعضای شورای مرکزی نهضت، فعالیت های این تشکل سیاسی در سی سال گذشته را در مصاحبه ای با رادیو فردا جمع بندی کرده بود که من یک بخش کوتاه از آنرا برایتان نقل میکنم. به اظهارات خرم نگاه کنیم و یکبار دیگر نامه یزدی را بخوانیم تا با معنای واقعی ذلت و خدمتگزاری به ولی فقیه و این نظام ضد ایرانی آشنا شویم:
" بنده در سال ۱۳۸۰ يک دوره زندان را تجربه کردم. وقتی از زندان بيرون آمدم، يکی از همين آقايان اطلاعاتی پيش من آمد و به من گفت که سعی کنم ديگر فعاليت سياسی نکنم. من در آن زمان برای  ايشان مثالی زدم  که متاسفانه آن مثال هنوز هم مصداق دارد.
به او گفتم که جمهوری اسلامی مانند يک قلعه است  که جمعی در آن زندگی می کنند و جمعی هم بر اين قلعه حاکمند. گروه های قانونی مانند نهضت آزادی و ساير احزاب قانونی، مانند خندقی هستند که دور تا دور اين قلعه کنده شده است. رسالت و وظيفه ما به عنوان يک گروه اپوزيسيون اين است که هر کسی که از رفتار حاکمان قلعه ناراضی بود و خواست از قلعه بيرون برود، طبيعتا می افتد در درون نيروهای اپوزيسيون و ما وظيفه داريم نگذاريم آنها به سمت نيروهای مقابل بروند که نيروهای برانداز هستند و آماده جذب اين نيروها هستند تا عليه قلعه فعاليت کنند.
من آن روز به آن مامور امنيتی گفتم که سعی نکنيد اين خندق  را پر کنيد. چون وقتی شما اين کار را بکنيد، آنهايی که از درون اين قلعه فرار می کنند بر اساس جاده ای که شما برايشان ترسيم کرده ايد، مستقيم به سمت نيروهای برانداز می روند. "

هیچ نظری موجود نیست: