۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

تخم مرغ و غزل پیغمبر دزدان وچندشعر























من که پیغمبر دزدان علی آبادم

می کنم دزدی و از کرده خود دلشادم

علم و حلم و ورع و زاهدی و تقوا را

آنچه جز مهر علی بود به دزدان دادم

در ازل خواست دلم دزد نباشم هرگز

چه کنم کار دگر یاد نداد استادم

حسنی بودم و فردوس برین جایم بود

دزدی آورد در این دیر خراب آبادم

پسری پند پدر نشنود ار ناخلف است

گندم او خورد که من از پی جو افتادم

هر چه دزدیده ام از قوت شبی بیش نبود

گر حسابی است به محشر ببرند از یادم

از عدم تا به وجود آمده ام دزد شدم

یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

بندگی چون همه آموخته ام از دزدی

بنده دزدم و از هر دو جهان آزادم

بـــه کسی چه من اگر دزدم و گر نادزدم

دزد و نادزد زن هر دو نفر .... یدم! 

از شیخ محمد حسن زیدآبادی معروف به پیغمبر دزدان
...........................
                                     
زنده است نام فرخّ نوشین روان به خیر
گرچه بسی گذشت که نوشین روان نماند«سعدی»
قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت
نوشین روان نمرد که نام نکو گذاشت
...............
درویش و غنی بنده این خاک درند
آنانکه غنی ترند محتاج ترند
.............
هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
.............
اندرون از طعام خالی کن
تا درو نور معرفت بینی
تهی از حکمتی به علت آن
که پری از طعام تا بینی
........
گر گدا پیشرو لشگر اسلام بود
کافر از بیم توقع برود تا در چین

هیچ نظری موجود نیست: