۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

موساد پشت نقاب طرح كمربند سبز بزرگترين فتنه قرن




دكتر كاوه احمدي علي آبادي
عضو هيئت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري 
عضو جامعه شناسان بدون مرز
در مقالات گذشته اي كه تحت عنوان "نقاب" و "فتنه بزرگ" و غيره منتشر كردم، تحليل كردم كه چگونه انقلاب سال 57 پيش از آغاز توسط ضد اطلاعات فردوست كه توسط موساد دوره ديده بودند، مهندسي شد و تا سقوط شاه كامل گشت. آن در راستاي طرح كمربند سبز برژینسکی قرار داشت. طرحي كه مي گفت براي مقابله ريشه اي با كمونيسم و جلوگيري از پيشروي بيشتر آن بايد به روي تقويت و تهييج گروه هاي مذهبي و اسلامي سرمايه گذاري كرد. پيش از آن انگليس الگوي حكومت هاي ديكتاتوري نظامي – ملي را براي مقابله پياده كرده بود كه نمونه هاي چون آتاتورك و رضاخان الگوي موفقي نشان دادند كه آمريكا آن ها را در آمريكاي لاتين، يونان و برخي نقاط ديگر به همراه رفرم هايي پياده كرد كه نارضايتي هاي اقشار فقير جوامع جهان سوم را پاسخگو باشد و انقلاب سفيد شاه نمونه اي بارز از آن بود.
از سويي، اسرائيل در طي تنش هايش با فلسطينيان، خود را در مقابل موجي از اعراب ديد كه با تهييج ناسيوناليسم عربي توسط افسراني ملي رهبري مي شدند. به عبارتي، طرح تقويت ديكتاورهاي نظامي-ملي دقيقاً به ضرر اسرائيل بود. جنگ هاي متعددش با اعراب نيز هزينه هاي سنگيني به آن كشور تازه تأسيس وارد مي كرد كه با كمك هاي غرب به سختي از پس آن ها بر مي آمد، و گرچه از نظر نظامي پيروز مي شد، ولي از نظر اقتصادي ضرباتي كاري بود كه همچون ترمزي جلوي توسعه اسرائيل مانع ايجاد مي كرد، در حالي كه اعراب با پول هاي سرشار نفت هيچ مشكلي در اين مورد نداشتند. پس موساد بايد طرحي مي داد كه منافع اسرائيل را تعقيب كند و در خلاف جهت حكومت نظاميان ملي گرا در منطقه بوده و هم به نوعي نظر آمريكا و انگليس را به عنوان آلترناتيوي جايگزين تأمين مي كرد؛ به گونه اي كه آن را مانعي قوي تر در مقابل نفوذ كمونيست در منطقه بپذيرند. طرح سبز يهودي كهنكار برژینسکی – كه بخش بزرگي از سردرگمي هاي كارتر در سياست خارجي به خاطر طرح هاي رندانه او بوده است كه كارتر را بازي داده- اين گونه متولد شد. از آنجايي كه موساد در تمام دوران جنگ سرد به سبب نفوذي كه بين كمونيست هاي يهودي داشت و بزرگترين منبع اطلاعاتي و امنيتي بلوك غرب در بلوك شرق بود، طرح هاي آن، هم به سبب شناخت بيشتر از وضعيت امنيتي و اهرم هايي كه مي تواند جلوي نفوذ كمونيسم را بگيرد، دست بالا را داشت و هم غرب تا حدي ناگزير بود كه اولويت هايش را با توجه به طرح هاي امنيتي موساد برگزيند.
طرح كمربند سبز موساد از اين قرار بود كه براي مقابله با كمونيسم در سطح اجتماعي مي بايست از اهرم باورهاي مذهبي و اسلامي در خاورميانه استفاده كرد. دولت هاي ملي گرا با وجود اقبال هاي اوليه، در بلندمدت توان مقابله و رقابت با تئوري هاي ماركسيستي را ندارند و آن ها توسط كادرهاي سازمان يافته چريكي و حزبي چپ سقوط مي كنند و كشور را براي هميشه به كمونيست ها واگذار مي كنند. در حالي كه، گروه هاي مذهبي و جهادي تا سر حد مرگ مقابل كمونيست ها مي ايستند و از چنان نيروي قهري برخوردارند كه حتي وقتي همه تلاش هاي دموكراتيك براي نجات كشور ناكام بماند، با قدرت استبداد ديني، كشور را به هر قيمتي كه شده در مقابل نفوذ كمونيسم حفظ مي كنند. اما نكته آن بود كه موساد پشت نقاب طرح كمربند سبز بدنبال مشكلات خود در خاورميانه بود و اصطلاحاً در اين آش بدنبال نخود خود مي گشت و حاضر بود آن را به بهاي قرباني شدن حكومت هاي دموكرات در خاورميانه كه سهل است، به هر قيمتي پيش ببرد؛ چنان كه سياستمداران اش به كراّت به آمريكا خاطر نشان مي سازند، آنان بر سر منافع و امنيت اسرائيل معامله نمي كنند.
شايد پيشبرد چنين هدفي به شكلي رندانه و آن هم در مشاركت با كشورهاي غربي، باورش براي برخي از خوانندگان مشكل باشد، اما واقعيت آن است كه موساد به كمك سازمان هاي ضد امنيتي كه بر سازمان هاي امنيتي كشورها تسلط داشت و مديريت مي كرد، مدتي بود كه طرح هايي حتي جاه طلبانه تر را پيش برده بود. موساد در تمام مدتي كه وانمود مي كرد، جاسوسي يكجانبه براي غرب و آمريكا بوده، يك جاسوسي دو طرفه را دنبال مي كرد و سري ترين اطلاعات و پيشرفت هاي نظامي در كشورهاي غربي تنها و تنها از طريق موساد به اتحاد جماهير شوروي سابق انتقال مي يافت. پوتين كه در دوران جنگ سرد، جاسوسي در آلمان شرقي سابق بود، دقيقاً اشاره كرد كه سري ترين اطلاعات مربوط به سلاح هاي هسته اي بدون مبالغه چمدان چمدان از آمريكا به بلوك شرق مي آمد. كساني كه اندك اطلاعاتي را از كارهاي امنيتي داشته باشند مي دانند كه محال است يك دانشمند بتواند اطلاعات سرّي را در دوران جنگ سرد، آن هم در آمريكايي كه قوي ترين سرويس هاي جاسوسي دنيا را دارد و پروژه هاي بسيار كم اهميت تر زير ذربين نيروهاي امنيتي و ضد امنيتي هستند، اطلاعاتي به يكي از بلوك ها ارسال كند، مگر اين كه آن اطلاعات توسط خود سرويس هاي امنيتي و ضدامنيتي معتمد منتقل شده باشد. هژموني آمريكا كه مبتني بر مديريت غيرمتمركز است، در نهادهاي امنيتي نيز همواره پس از آموزش و سازماندهي نيروهاي امنيتي، كارها را در هر كشور به همان سرويس مربوطه موكول مي كرد و سرويس اطلاعاتي كشور متبوع، ساليانه گزارشي كلي از فعاليت هايش را به سي. آي. اي ارسال مي كنند و براي استراتژي ها و راهكارهاي لازم برنامه مي گيرند. درست همچون ايران دوران پهلوي كه ساواك، كارهاي امنيتي در داخل كشور را صورت مي داد، و گزارشي ساليانه به سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا مي فرستاد. موساد به سبب نفوذي كه ميان يهوديان مخفي كه در مهمترين اركان احزاب كمونيست و نهادهاي امنيتي اتحاد جماهير شوروي و اروپاي شرقي داشت، به عنوان سرويس جاسوسي اي كه آمريكا و سرويس هاي جاسوسي غرب، اطلاعات شان را از آن بگيرد، پذيرفته شده بود. موساد نيز از اين فرصت بيشترين بهره را برد و تحت عنوان جلوگيري از نفوذ اطلاعات محرمانه و فوق سري دو بلوك –كه درحقيقت خودش عامل و آمر آن بود- سرويسي را پيشنهاد داد كه بر سرويس هاي امنيتي و اطلاعاتي اين كشورها مديريت داشته باشد تا جلوي جاسوسان نفوذي و دوجانبه را بگيرد. سرويس هاي ضد اطلاعات جنگ سرد را با اين توجيه و تنها پس از آن به وجود آوردند و در ايران توسط شخص فردوست شكل گرفت (برخلاف تعجب و تصور شخص شاه در اواخر عمر، فردوست برحسب تصميم شخصي به شاه خيانت نكرد، بلكه او تنها دستورات موساد را اجرا مي كرد و گرنه سر به نيست مي شد). به همين سبب بود كه فردوست در خاطرات اش مي گفت كه اين اواخر نيروهاي امنيتي ايران ديگر به آمريكا و انگليس نمي رفتند، بلكه به اسرائيل مي رفتند. چون ساواك به عنوان سرويس اطلاعاتي كشور قبلاً تشكيل شده بود و حالا سرويس ضد اطلاعاتي كشور قرار بود آموزش ديده و سازماندهي شود تا بر ساواك كنترل و مديريت داشته باشد، چون ضد اطلاعات كه كارش با سرويس هاي امنيتي دشمن بود، تجربه اش را موساد در دوران جنگ سرد داشت كه در هر دو بلوك نفوذ داشت، از اين سبب آمريكا و بلوك غرب را متقاعد كرده بود كه آموزش و سازماندهي اين سرويس ها را خودش برعهده بگيرد. آن هم چه مديريتي!؟ آن قدر كارا كه با ديدن دوره هاي براندازي و ضد براندازي، نارضايتي هاي مردمي در ايران را چنان مديريت كند كه ساواك را بيكاره ساخت. مديريت شان آنقدر حساب شده بود كه دقيقاً به كليدي ترين رهبران ايران زمان داده بودند كه براي 15 سال آينده است و رهبران انقلاب نيز به مبارزان پيش از انقلاب دقيقاً همين را مدام قول مي دادند و تكرار مي كردند و جالب تر اين كه دقيقاً هم همين طور شد و سر 15 سال انقلاب ايران پيروز شد!؟ شما كجاي تاريخ سراغ داريد كه انقلاب را برنامه ريزي زمانمند كنند؟ اين پروژه است كه زمانبندي مي شود، نه انقلاب! مثل بهار عربي كه همه را غافلگير كرد و بيش از همه اسرائيل و موساد را. اين هم سندي ديگر بر همكاري هاي پيش از انقلاب:
«خانم بن دوید همسر یکی از رهبران یهودی اسرائیل و یکی از روحانیون بسیار متدین کلیمی که با خمینی 15 سال قبل از انقلاب ایران در تماس و رابطه بود. از آنجايي كه اين مقام بلند پایه اسرائیلی فوت کرده بود، لذا همسرش خانم بن دوید به دیدار خمینی در فرانسه می رود. البته خانم بن دوید به خاطر یک دیدار دوستانه به فرانسه و دیدن خمینی نرفته بود، بلکه از طرف دولت اسرائیل و (شخص مناخیم بگین) نخست وزیر اسرائیل به دیدار خمینی می رود.
خانم بن دیوید پس از بازگشت از دیدار با خمینی به اسرائیل در طی یک گزارش به دولت اسرائیل و شخص نخست وزیر (مناخیم بگین) اعلام می کند که حذف خمینی برای اسرائیل سودمند نبوده، بلکه برعکس وجود خمینی می تواند فواید بسیاری برای اسرائیل به همراه داشته باشد و . . . (و با توضيحات اين مقاله مي فهميم كه آن سود پشت نقاب چه بوده است).
خانم بن دیوید در سال 1980 یعنی بعد از انقلاب 1357 با یک پاسپورت فرانسوی وارد ایران و تهران می شود؛ حتی درست همان زمانی که ایران درگیر جنگ با عراق بود و ایران وارد معاملات خرید اسلحه از اسرائیل شده بود، ایرانیان کلیمی که از ایران گریخته بودند، بسیاری از آنها به ایران بازگشته و آنانی که اموالشان مصادره شده بود، اموال خود را پس گرفتند و ظاهراً این اقدامات پیرو توافق های بین ایران و اسرائیل انجام گرفته بود.
جیمی کارتر قبل از بحرانی تر شدن اوضاع حکومت شاه و در ابتدای شروع حرکت انقلابیون در ایران از اسرائیل خواسته بود که خمینی را ترور و حذف کنند، اما شاه ایران كه ابتدا با انجام این طرح موافق بود، در نهايت با آن مخالفت کرد و مانع کار شد».
امروز فاش شده كه مقامات اسرائيل طي تماس مستقيم تلفني با شخص شاه، او را به شدت از اين كار منع كردند و شاه نيز چون خودش دوره ديده امور امنيتي نبود و فردوست را براي اين كار گمارده بود، اگر با فرودست كه آن زمان به او چون چشمان اش اطمينان داشت، مشورت مي كرد، همان پاسخي را دريافت مي كرد كه روساي موساد به فردوست دستور داده بودند، يعني منصرف ساختن وي از فكر ترور.
بد نيست بدانيم كه در سال های پایانی حکومت شاه، روابط ایران و اسرائیل به سردی گراییده بود که دلایلی داشت. اسرائیل از بیماری شاه آگاه بود و دولتمردان اسرائیل اعتقاد داشتند که بیماری او بر روی تصمیمات سیاسی وي تاثیرگذار بوده است و شاه با همه نوع تصميمات اسرائيل و آمريكا موافق نبود و این اسرائیل و دولتمردان آن را نگران کرده بود. در سال 1977 در اولین ماهی که مناخیم بگین نخست وزیر اسرائیل شد، او به ملاقات شاه می رود و پس از بازگشت در یک جمع خصوصی دلتمردان یهودی مدعی می شود که شاه از لحاظ فکری و تصمیم گیری دچار مشکل شده است.
از دلایل دیگر اختلاف میان شاه و اسرائیل، صلح شاه با عراق بود. در سال 1977 شاه درگیر صلح با عراق بود که این مسأله برای اسرائیل زیاد جالب نبود. اسرائیل موافق صلح بین ایران و عراق و ملاقات شاه و صدام در الجزایر نبود. اسرائیل و عراق دو دشمن سرسخت برای هم بودند و اسرائيل مي خواست كه عراق همواره مشغول درگيري هاي مرزي خود با ايران باشد و نتواند همچون جنگ هاي گذشته اعراب و اسرائيل به اعراب كمك كند؛ به خصوص كه تنها واحدهاي زرهي عراق بودند كه توانستند جلوي پيشروي بيشتر نيروهاي اسرائيلي در ارتفاعات جولان را بگيرند. با انقلاب ايران نيز كه ديديم، جنگ ايران و عراق شروع شد و قرار بود تا رفع فتنه از جهان هم ادامه يابد كه ظاهراً حضور و دخالت آمريكا در جنگ نفتكش ها با فشارهاي اقتصادي مانع تداوم بيشترش شد.
حالا ما مي دانيم كه در اواخر حكومت شاه، گروهي از مذهبيان با هماهنگي نهادهاي امنيتي به تبليغ مي پرداختند و طيفي از گروه هاي تندروي مذهبي توسط سرويس هاي امنيتي براي ترورها و خرابكاري ها به عنوان ابزار دست شان كار مي كرد –كه مدارك همكاري شان را با سرويس هاي امنيتي زمان شاه هر از گاهي يكي از گروه ها بر عليه گروه ديگر، تهديد به افشاسازي مي كند- و چنان مديريت چند دهه از ساواك بر كشور خنثي شده بود كه تنها مي توانست كار يك تيم امنيتي حرفه اي تر و بالاتر و مسلط باشد كه طي 15 سال بر كل كشور اشراف پيدا كرده بود.
باري، هنوز نگفتيم كه موساد پشت نقاب كمربند سبز بدنبال چه بود. اسرائيل بدنبال يك پازل حساب شده بود. از يك سوي، موساد مي خواست از طريق تقويت گروه هاي تندرو مذهبي و اسلامي در خاورميانه چنان موجب تضعيف قدرت هاي ملي شود كه توان فراتر رفتن از مشكلات داخلي شان را نداشته باشند، چه رسد كه به جنگ با اسرائيل روي آورند. براي اينكار هم كافي بود كه دولت هاي ملي گرا را به عنوان مقدمه رشد و به قدرت رسيدن كمونيست ها معرفي كرد تا خط زدن شان در دستور كار قرار گيرد. ديديم كه دقيقاً پس از آخرين جنگ اعراب و اسرائيل كه مصادف است از با ظهور و گسترش گروه هاي مذهي تندرو، چنان اعراب با مشكل اين گروه هاي تندروي مذهبي و جهادي از يك طرف و ايران به مثابه تهديدي جدّي به جاي اسرائيل مشغول شدند كه نه تاكنون نتوانستند هيچ جنگي را عليه اسرائيل ترتيب دهند (بلكه اين اسرائيل بوده كه خودش جنگ هاي تحت برنامه ريزي اش را به ديگران تحميل كرده) بل ايران عملاً جايگزين اسرائيل به عنوان دشمني واقعي اعراب شده است. از سويي ديگر، اسرائيل بايد مي توانست با تسلط امنيتي بر نهادهاي كشوري ثروتمند و سرشار از منابع انرژي، مديريت چپاول آن ها را به گونه اي برعهده مي گرفت كه كسري هاي خود را جبران مي كرد و اين نياز به حاكميتي فرادولتي داشت كه مي بينيم دقيقاً از ابتداي انقلاب تاكنون بر تمامي كارهاي اقتصادي ايران حاكميتي وراي قدرت دولت ها وجود داشته است و آنچنان چپاول و تاراجي بر همه اموال عمومي از نفت و گاز گرفته تا خاك و آثار باستاني در كشور رواج دارد كه تنها از يك سازمان امنيتي زالو صفت برمي آيد كه به كشوري ديگر تعلق داشته باشد. فقدان منابع انرژي در سرزميني كه كشور اسرائيل در آن مستقر شد، گلايه اي بود كه سياستمداران اسرائيل مدام در آن سال ها تكرار مي كردند. از ديگر سو، اسرائيل مي توانست با نقاب كمربند سبز بر نهادهاي امنيتي ساير كشورهاي خاورميانه، آن هم با توافق آمريكا نيز تسلط يابد؛ آن گاه آمريكا براي تنظيم سياست هايش در خاورميانه، ناگزير به مراجعه به اسرائيل است و مشكلات اش را از آن طريق مي تواند حل كند و هر كجا كه سياست هاي آمريكا با منافع اسرائيل سازگار نبود، اين آمريكا باشد كه ناگزير به چشم پوشي باشد. آن هم با مواضع ضد آمريكايي و ضد اسرائيلي تند مي بايست ديگران را از صحنه بيرون كرد. و خلاصه اسرائيل براي نفوذ در گروه هاي اسلامي سنتي در كشورهاي عربي با اين مشكل مواجه بود كه چون مديريت شان مبتني بر كاريزما و بنيان گذاران قديمي بود، نفوذي هاي اسرائيل نمي توانستند به خوبي در بالاترين جايگاه هاي رهبري شان ارتقاء يابند و ساختارشان مثل سابق حفظ مي شد و تغيير چنداني نمي كرد، پس اسرائيل بايد گروه هاي تازه اي از جهاديان و نيروهاي ضد اسرائيلي تأسيس مي كرد كه كنترل افسار تحجر و تعصب كورشان در اختيار اسرائيل باشد و هر موقع اراده كرد، از آن ها به عنوان سگ گيرنده استفاده كند و هر جا مناسب ديد، قلاده را بگيرد؛ اينك اسناد از صورت محرمانه خارج شده نشان مي دهند كه دقيقاً رابط بين معاملات ايران با آمريكا – مثل گروگان هاي دستگير شده توسط نيروهاي مورد حمايت ايران در لبنان و آزادي شان- اسرائيل بوده است. دقيقاً ديديم كه گروه هاي تازه تأسيس پس از انقلاب ايران چنان گروه هاي قديمي را پشت سر گذاشتند كه امروز به سختي نامي از جنبش امل مي شنويم و اسامي بسياري از گروه هاي اخوان المسلمين منطقه را كه سابقه اي خيلي قديمي تر از گروه هاي تازه تأسيس مورد حمايت ايران دارند، تازه در بهار عربي است كه مي شنويم و تو گويي آنان منحل شده بودند! از اين طريق اسرائيل در مقابل آمريكا مي ايستد و از آن باج مي گيرد، اما با تاوان هاي كشور ايران!؟ حيله اي كه حتي به فكر شيطان هم نمي رسد!
حالا مي بينيم كه تهديدهاي ايران و اسرائيل بر عليه هم شدت مي يابد، و همزمان با آغاز عصر اطلاعات هر روز يك پروژه كلان و داد و ستد جديد بين ايران و اسرائيل لو مي رود، آن هم زماني كه تمامي دنيا در حال تحريم ايران است و اسرائيل بيش از بقيه اصرار دارد كه تحريم ها جدّي گرفته شوند، همزمان خودش جدّي مشغول پر كردن خلاء حاصل از تحريم ها توسط شركت هاي اسرائيلي، البته با واسطه شركت هاي ثالث است!؟ كشور تازه تأسيس اسرائيل پيش از انقلاب ايران، يكي از خريداران اسلحه در دنيا بود كه حتي وقتي به دانش توليدشان دست مي يافت، از سرمايه كلان لازم براي توليدشان برخوردار نبود، حالا به يمن سلاح هاي قاچاقي كه به ايران فروخته، اسرائيل به يكي از بزرگترين توليد كنندگان سلاح در دنيا بدل شده و آن هم با تكنولوژي روز و قابل رقابت با ابرقدرت ها! شما ديديد كه بخش بزرگي از مراكز نظامي و هسته اي ايران در همين چند سال گذشته، در حالي كه از محكم ترين پوشش هاي امنيتي برخوردار بود، پودر شد و به هوا رفت. حالا آن ها چيزهايي را كه خود فروخته اند، دارند نابود مي كنند و البته آنقدر براي ايران باقي مي گذارند كه تهديدي جدّي براي كشورهاي حاشيه خليج فارس به حساب آيد. با اين توضيحات شايد تصور كنيد كه اسرائيل تصميم حمله به ايران را ندارد و تهديدهاي دو طرف پوشالي اند؟ اما سخت اشتباه مي كنيد و هرگز تا بدين حد خطر جنگ جدي نبوده است.
پس اگر جنگ جدي است، چگونه آن تناقضات قابل توضيح اند؟ لازم است بدانيم كه ما تصور مي كنيم كه همواره پس از جنگ و نابودي يك كشور، همه چيز آن از بين مي رود و از نو برپا مي شود كه اين امر حتي وقتي كشوري توسط ديگر كشورها اشغال شود، صادق نيست، چه به جاي اين كه ويراني با اشغال توأم نباشد. به عبارتي، پس از ويراني بزرگ نيز باز نهادهاي امنيتي بايد توسط همين تيم اداره شود و باز مستعمره در دستان موساد خواهد بود و آمريكا و كشورهاي غربي نيز به سبب اطلاعات جاسوسي اي كه موساد در اختيارشان مي گذارد و از آن طريق مي توانند از پنهاني ترين تصميمات در ايران باخبر شوند، ناگزير به همكاري اند، چون موساد از ابتداي انقلاب هرگز به آمريكا و اروپا لو نداده كه تمام نهادهاي امنيتي و مهمترين عمليات خرابكاري و ترور رژيم توسط آنان سازماندهي و برنامه ريزي مي شود و تنها وانمود كرده كه در سيستم امنيتي ايران نفوذ دارد كه خوب نفوذ در سيستم امنيتي دشمن نيز امري طبيعي است!
اما چرا اسرائيل بدنبال حمله به ايران و استارت جنگي منطقه اي است؟ پاسخ بسيار ساده تر از آن است كه به نظر مي رسد. چه چيز ايالات متحده را در قرن بيستم ناگهان به يك ابرقدرت بدل كرد و چگونه آمريكا توانست ابرقدرت هايي با سابقه ديرينه تسلط بر جهان در طول قرن ها با مستعمرات مختلف را در مدتي كوتاه پشت سر بگذارد؟ جواب مشخص است: دو جنگ ويرانگر جهاني اول و دوم. در جنگ اول جهاني كه آمريكا با وجود اعلام جنگ برخي از كشورها بر عليه اش هرگز وارد جنگ نشد و در جنگ جهاني دوم نيز تا جاي ممكن از جنگ به دور ماند تا به خاك اش حمله شد و سياستمداران آمريكا توانستند با وجود ورود ديرهنگام به جنگ، كشورشان را از جنگ و ويراني به دور دارند، در حالي كه تمام اروپا، بخش اعظم آسيا و بخشي از آفريقا در جنگ غرق و ويران شد. اسرائيل به شكلي هدفمند بدنبال چنين سناريويي در منطقه است: جنگي چنان ويرانگر كه تمامي دشمنان و كشورهاي رقيب را در كام خود كشد و اسرائيل را كه از كشورهاي عربي عقب افتاده -به سبب منابع سرشار انرژي اين كشورها- و با مشكل نوظهور تركيه قدرتمند و بانفوذ نيز مواجه است، از آنان پيش بياندازد. به همين سبب است كه اسناد ويكي ليكس منتشر مي شود تا روابط ايران و اعراب را تيره تر سازد و چون اسرائيل مديريت نهادهاي امنيتي ايران را در دست دارد، با عمليات تروريستي اخير كه نادان هاي ايراني اجرا كردند، به اعراب ثابت خواهد شد كه ايران دشمني واقعي و نه خيالي است. براي كشيدن جنگ به تركيه نيز راه اندازي رادار ناتو در تركيه را به خودش وصل كرده است و نهادهاي امنيتي وابسته به موساد، خودشان به اصطلاح (چون فروش اطلاعات رادار ناتو به اسرائيل واقعيت ندارد) فاش مي سازند كه اطلاعات رادار تركيه پس از آن كه به آمريكا داده مي شود، از طريق آمريكا به اسرائيل ارسال مي گردد! با فرض صحت اين امر، چرا اسرائيل بايد اين واقعيت را كه به نفع اوست، لو بدهد؟ پاسخ تنها يك چيز مي تواند باشد: اسرائيل مي خواند آخوندها و پاسداران نادان ايراني را با اين اطلاعات غلط به سوي جنگ با تركيه بكشاند. ديديم كه نتيجه نيز داد و برخي از پاسداران هالوي ايراني، رادارهاي ناتو در تركيه را نخستين هدف ذكر كردند.
آمريكا كه از طريق سرويس هاي امنيتي خود به بخشي از همكاري پنهان اسرائيل با حكومت ايران آگاه است، وقتي ديد نتانياهو خيلي جوش مي زند و در حضور نهادهاي حامي اسرائيلي، فشار و تحريم و حمله به ايران را به عنوان گام هاي سريع در دستور كار قرار مي دهد، يك نمونه كوچك از همكاري كارتل برادران عوفر با ايران را از طريق گذاشتن يكي از شركت هاي وابسته برادران عوفر در ليست تحريم به جرم ارتباط با شركت هاي تحريمي ايران، به دنيا نشان داد كه خيلي فريادهاي تندروهاي اسرائيلي را جدي نگيرند. اساساً برداران عوفر كارتلي است از شركت هايي كه بيش از 25 درصد از صنايع رسمي اسرائيل را تشكيل مي دهد و داراي شركت هاي متعدد غيررسمي در نقاط مختلف جهان كه نقش واسطه را بازي مي كنند تا روابطي از اين دست بين كشورهاي مختلف با اسرائيل پنهان بماند. اندكي بعد رسانه هاي خارجي از فروش قطعاتي مخابراتي اسرائيلي به حكومت ايران براي كنترل جنبش سبز توسط شركتي اسرائيل با واسطه يك شركت اروپايي خبر دادند. اين سند نيز علاوه بر ارتباط "همواره با واسطه" دو رژيم، مدركي ديگر بر آن است كه اسرائيل به هيچ وجه نمي خواهد با يك انقلاب، نهادهاي امنيتي در كنترلش در ايران را از دست بدهد و براي ماندن رژيم همه جور امكانات براي ترور مخالفان و سركوب منتقدان، معترضان و جنبش هاي مدني انجام مي دهد. بزرگترين دشمن آن نيز اينترنت و شبكه هاي اجتماعي آن براي سازماندهي مبارزات مدني است، كه پس از سال ها استفاده از اينترنت در ايران، يك شبه اينترنت توسط چند عروسك امنيتي ايران به شكلي همزمان، جاسوس و دشمن اعلام مي شود و وقتي نقشه شان براي حذف كامل اينترنت و جايگزيني اينترنتي ملي- امنيتي توسط رژيم به جاي آن، نقش بر آب مي بينند، بدنبال مديريت بخش هاي حساس اينترنت مي روند و چند روضه خوان را نيز كه چيزي از جامعه و تحولات اش نمي شناسند – و نتيجه راهنمايي هايشان را اينك در سوريه مي توانيد ببينيد كه به قتل عام عمومي و جنگ داخلي كشيده شده است- چه رسد اينترنت، براي كنترل آن متقاعد ساخته اند كه كميته اي تشكيل دهند تا دولتي كه رياست اش مخالف كنترل بيشتر اينترنت است، خلع سلاح كند و مديريت اش را از چنگ اش درآورند. مشابه اين شوراي هاي جديد را كه در عرصه هاي مختلف اخيراً شكل گرفته تا عملاً نهادها و تصميماتي كه توسط دولت گرفته مي شود، مناسب شان نيست، از چنگ آنان بيرون آورند، مي توانيد ببينيد كه محدود به حوزه اينترنت نيستند. باري، ارتباط دو رژيم هرگز به اين موارد محدود نيست و شامل همه ابعاد مختلف اقتصادي، امنيتي، تجاري، نظامي و غيره مي شود؛ آن هم از ابتداي انقلاب تاكنون و البته همواره با واسطه شركت ها يا كشورهايي واسطه تا روابط و دودوزه بازي شان پنهان بمانند. ماجراي فروش سلاح آمريكا به ايران با واسطه گري اسرائيل، نمونه هاي كوچك اوليه بود و از ابتداي انقلاب كه رژيم تحت تحريم و بعد فشارهاي جنگ بوده، همين تيم امنيتي موساد، كار تأمين نيازهاي اصلي رژيم را از طريق بازارهاي جهاني، قاچاق مي كرده است و البته ترور مخالفان رژيم در خارج را. قضيه بسيار ساده تر از آن است كه در نگاه نخست به نظر مي رسد و رژيمي كه در همان يكي دو سال اول انقلاب توانايي تأمين امنيت حتي رهبران انقلاب را نداشته و آن ها يك به يك در كشور ترور شدند يا با بمب گذاري كشته شدند، چطور مي تواند در خارج از كشور عمليات ترور مخالفان اش –شاپور بختيار، پسر اشرف پهلوي كه طرح يك كودتا را داشت و در اروپا ترور شد و ...- را با موفقيت انجام دهد؟ غيرممكن است و شما مي توانيد اينك ترورهايي كه توسط سيستم هاي امنيتي جديد رژيم در خارج انجام شده ببينيد كه هيچ يك موفق نبوده و بعضاً حتي مضحك بوده است –كار با مواد منفجره را نمي دانستند و حين كار مواد در خانه منفجر مي شود و با فرار از خانه، بمبي كه يكي از آن ها پرت مي كند، به درختي برخورد مي كند و بر مي گردد جلوي پاي خود تروريست منفجر مي شود (شبيه فيلمي كمدي است)- و سرويس هاي امنيتي جديد رژيم پس از چهار دهه هنوز نمي توانند يك عمليات موفق در خارج انجام دهند و تازه عوامل اصلي آن نيز شناسايي يا دستگير شدند!
حالا اجازه دهيد، تا كمي عقب بكشيم و با چشم اندازي وسيع تر به اسرائيل و اهداف اش در پديد آوردن جنگي منطقه اي و ترجيحاً جهاني دست يابيم: اسرائيل اگر هدف اش نابودي مراكز هسته اي و موشكي ايران است، در همين چند سال اخير ثابت كرده كه آن را مي تواند بدون جنگ و با عمليات خرابكاري با وجود بالاترين شرايط امنيتي چنان تميز انجام مي دهد كه اهداف با تيم هاي متخصص پودر شوند و به آسمان روند و حتي يك سرنخ را نيز نتوانند بيابند. پس اگر اسرائيل هدف اش نابودي سلاح هاي كشتار جمعي و مراكز هسته اي باشد، باز مي تواند، اما اتفاقاً راديو اسرائيل مدعي شده كه نخست وزير تندرو اسرائيل خودش دستور توقف حملات پنهان را صادر كرده است! اما چرا؟ آن هم وقتي عمليات تا اين حد موفق بوده اند؟ چون موساد براي گرفتن مجوز عمليات تروريستي از مقامات ايراني، به خرابكاري آنقدر ادامه داد كه تأييديه را از آنان بگيرد -به اسم دفاع از خود- پس تا گرفت، عمليات خرابكاري متوقف شد تا سناريوي اصلي كه جنگي منطقه اي است پيش رود و با عمليات تروريستي ايران در منطقه و جهان، سناريوي جنگ آمريكا و اعراب با ايران دنبال شود و علاوه بر آن، تمامي مناطق هسته اي و موشكي و حتي آزمايشگاهي ايران كه از بين رفتند، از بالاترين سطح امنيتي برخوردار بودند كه تنها تعداد معدودي از به اصطلاح مطمئن ترين افراد امنيتي رژيم بدان دسترسي داشتند و با تداوم اين انفجارها با بالاترين حفاظت امنيتي، ماجراي تسلط موساد بر مراكز امنيتي رژيم نيز پيش مقامات نادان هاي ايراني لو مي رفت، اما حالا مي توانستند ادعا كنند كه تعدادي كماندوي اسرائيلي از طريق خاك كشورهاي همسايه نفوذ كرده و اين عمليات را انجام داده اند و اين خود همزمان روابط ايران را با اين كشورها بيشتر به سوي جنگ مي كشيد.
در يك كلام: اسرائيل مي خواهد آغازگر نبردي باشد كه چون طعمه اي بقيه كشورهاي منطقه و آمريكا را به جنگ با ايران بكشاند و همان گونه كه آمريكا طي جنگ هاي بزرگ گذشته از رقبايش پيشي گرفت، با ويراني كشورهاي ثروتمند منطقه و حتي ترجيحاً ضربات كاري به آمريكا كه تنها كشوري در جهان است كه مي تواند خواسته هايش را به اسرائيل تحميل كند و به خصوص اعراب كه پول هاي بسياري براي فلسطين ها خرج مي كنند، خود در شرايطي امن از ديگران پيشي بگيرد. همان سلاح هايي را كه با مبالغي كلان به ايران فروخته طي جنگ نابود كند؛ چون زماني براي صلح و زماني براي جنگ (بنا به گفته مقامات اسرائيلي) و زماني براي فروش و زماني براي نابودي شان است! اما جنگ با ايران به اسرائيل هم ضربه مي زند؟ درست است، ولي طبق برآوردهاي اسرائيل كه اخيراً وزير دفاع اسرائيل اعلام كرده، تلفات شان كمتر از 500 نفر است. آيا اين ميزان تلفات براي ظهور ابرقدرتي جديد هزينه زيادي است؟ بي شك كشتگان اسرائيلي اگر از اين طرح خبر داشتند، حتماً (!) داوطلبانه چنين مي كردند! ولي مقامات ايراني از تلفاتي بسيار بيش از اين سخن مي گويند! مقامات ايراني زماني متوجه ماجرا مي شوند كه ديگر خيلي دير شده است، همان گونه كه در توليد موشك قاره پيما دچار توهم شدند و حتي آن را نتوانستند آزمايش كنند و چيزي نمانده بود كه خود كشته شوند. اساساً درك اين قضايا براي چند آخوند و پاسدار بي سواد وراي تصورشان است و آن ها در شعارهاي انقلابي و بازي هاي ظاهري چنان غرق اند و منافع مردم شان را قرباني مي كنند كه حقيقتاً از بهترين متحدان رسمي اسرائيل بيشتر به آن سود مي رسانند.

هیچ نظری موجود نیست: