از دوستانی که این شعر را می خوانند خواهش می کنم که اگر نام سراینده آنرا می دانند به من اطلاع دهند تا در اینجا نوشته شود
با سپاس!
از دین شما بر تنتان تار تنیدست
جز مرگ و تباهی همه عالم چه شنیدست ؟
افسوس که گر فکر کنی باور پوچت
یا منتظرِ آتش و یا آبِ اسیدست !
گردن زدن و هرزگی و جهل و خرافات
...اینها همه از تابش قرآن مجیدست
ای عاشق مولای عرب هیچ ندانی
ایران تو از دین عربها چه کشیدست
هرگز تو نفهمی سخن از راز حقیقت
کاین شاه شهیدان سر ایرانی بریدست
بازار کنیزان و رخ دخت شهنشاه
بنگر که حسینت زن ایرانی خریدست!
زنجیر و قمه گر بزنی بر سر و دوشت
عباس تو مانند همان شمر و یزیدست
این گریه و زاری تو از بهر چه دردیست ؟
گر باغ برین جای غریبان شهیدست!
ویرانه بگوید که درین راه چه خونها
از قامت شمشیر مسلمان نچکیدست
این را تو ندانی که ازین مردم وحشی
در مزرعه ی میهن ما گله چریدست
آن کعبه ی اعرابی و آن مسجد ملعون
از هیبت این کشور ما خون مکیدست
رسمی شدن غارت و اعدام و جنایت
مجموعه ی این مکتب اسلامِ پلیدست
ای دوست جوان این همه را نیک بیاندیش
هرچند که در باور تو فکر بعیدست!
از حرف و حدیث و سخن دین مبینت
جز فتنه براین کشور ویران نرسیدست
مغلوبِ خرد کن سخن یاوه پرستان
کاین حیله ی تاریخ ز ادوار مدیدست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر