پارسال در ۲۸ آذر ۱۳۹۶ برابر با دسامبر ۲۰۱۷ داستان عام رمضون و پنج تومن با یک کله قند و خرش را برایتان نوشتم و الان میخواهم بخش کوچکی در مورد «شا» یکی دیگر از هم محلی هایم بنویسم و ارتباط آن با سرگذشت امروز
خامنه ای و ترامپ!
قبل از هر چیز این توضیح را هم بدهم که اگر بخواهم بعضی از لغات را به هر دلیل سانسور کنم یا نقطه چین داستان حلاوت خود را از دست می دهد! با عرض پوزش!
و اینهم بخشی از بیو گرافی «شا»
=======
در دستگرد خیار مردی بود بنام اصغر و فکر کنم که تا قبل از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نام فامیلش توکلی بوده است، در اینمورد شک دارم اما در این موضوع نقش مهمی را بازی نمی کند.در دوران ما او را «شا» می نامیدند
این «شا» که یک پایش شل بود و هنگام حرکت کُلِ هیکلش حدود نیم متر به چپ و راست می رفت و همیشه هم سیگار اشنو ویژه وسط انگشتانش بود در سال ۱۳۳۲، کارگر کارخانه صنایع پشم اصفهان بوده است و همچنین نماینده کارگران آن کارخانه.
این شخص لهجه خاصی داشت و هنگامیکه من دیگر بزرگ شده بودم در محافل با دوستان چه خود «شا» بود و چه نبود تا صحبت از او میشد من مثل خودش صحبت میکردم و همه می خندیدند و اگر خودش هم بود میگفت:
دوباره ادای ما را در میاری آقایِ...؟!
پدرم که کشاورز و در سال ۱۳۳۲ از مصدقی های قرص و محکم بوده تعریف میکرد که:
«شا» در صبح ۲۸ مرداد ۳۲ همراه با کارگران کارخانه صنایع پشم که او آنها را نمایندگی می کرد، کلنگ بر دست گرفته بود و مجسمه رضا شاه را خراب میکرد و با آن لهجه خاص خودش مرتب فریاد می زد:
مرگ بر شاه، زنده باد دکتر محمد مصدق .
بعد از ظهر می شود و کودتا در حال انجام بوده و تانکها و نیروهای ارتشی دور تا دور مجسمه را محاصره کرده بودند و باز این «شا» با همان کارگران در حالی که عکس محمد رضا شاه را در دست داشته اند دور مجسمه می چرخند و همین «شا» مرتب فریاد میزده:
زنده باد اعلیحضرت همایونی، مرگ بر مصدق کله کدو!!!...
پدرم میگفت که یکی از سربازان این «شا» را به یک سرهنگی که فرماندهی نیروها را بر عهده داشته نشان می دهد و
می گوید که این همان شخصی است که صبح با کلنگ مجسمه را خراب میکرد و مرگ بر شاه میگفت و سرهنگ در جوابش می گوید که صبح مهم نیست، الان مهم است که خبر نگاران دارند عکس و فیلم می گیرند...
اوضاع می چرخد و شاه به قدرت باز میگردد و این «شا» را از کارخانه بیرون می کنند و او هم می رود و نامِ فامیلش را از توکلی به « شاه پرست» تغییر می دهد و می شود «اصغر شاه پرست» ولی هر چه تلاش می کند دیگر او را سر کار باز نمی گردانند و او هم پس از مدتی دوباره می رود و نامِ فامیلش را از «شاه پرست» به «ستار پرست» تغییر می دهد و می شود اصغر ستار پرست.
پدرم همیشه به شوخی او را آقای ستاره پرست صدا میکرد!
دستگردیها بعد از اولین تغییر نام فامیل ابتدا او را آقای شاه پرست و بعدها فقط آقایِ «شا» می نامیدند.
این آقایِ«شا» قمار باز بود و عاشق سه قاپ!
از زمانیکه من یادم می آید همه کاری هم میکرد. یک مدتی در یک مغازه دو دهانه ای که روبروی خانه ما داشت نانوایی باز کرد، بعد از مدتی بست و رفت سر خیابان اصلی کافه باز کرد و بعد از مدتی دوباره برگشت روبروی خانه ما و در آنجا کافه باز کرد!
یک مدتی هم یکی از حمامهای دستگرد را اجاره کرده بود و تابلو هم زده بود( گرمابه شاه) و دستگردیها بشوخی
می گفتند که حمومی «شا» هم رو شوری داره هم تو شوری!
در این رژیم در همان مغازهِ روبروی خانه ما از این مرغهای سهمیه ای می فروخت.
مادرش که مرد املاک زیادی به او به ارث رسید و همه را قطعه قطعه فروخت و در قمار باخت !
یادم هست هنگامیکه من به دبیرستان می رفتم گاهی میدیدم که با سواری شورلت یا بعدها آریا و شاهین، قمار بازهای معروف اصفهان دنبالش می آمدند درِ کافه اش می ایستادند و مرتب می گفتند: آقایِ «شا» داره دیر میشه...
من و دیگرانی که در آن اطراف شاهد بودیم می فهمیدیم که باز شب گذشته آقایِ«شا» یک قطعه از زمینهای مادرش را قولنامه کرده!
من نمیدانم این قمار باز ها از کجا بلافاصله خبر دار می شدند که شا زمین فروخته،
مثل اینکه مویِ شان را آتش می زدند!
از دیگر صفات بارز«شا» این بود که با اینکه زن و چندین پسر و دختر داشت کون کُن بود!
توجه داشته باشید که فرق است ما بین بچه باز و کون کن!
بچه باز به کسانی می گفتند که معمولاً دنبال بچه پسرهای خوشگل و جوان از ۱۲، ۱۳ سالگی تا قبل از ۱۷ تا ۱۸ سالگی بودند ولی کون کن ها برایشان سن و زیبایی مطرح نبود!
کسانیکه با «شا»ا اینور و آنور میرفتند تعریف می کردند که او برایش زیبایی اصلاً مطرح نبود بلکه به قول خودش باید طرفِ مفعول اجازه دهد تا «شا» توش بکنه!
تا اینجا را بطور بسیار بسیار خلاصه نوشتم تا به این اصل داستان که می خواهم به ترامپ و خامنه ای ربطش دهم برسم.
می گفتند که این «شا» یک پسر ۱۳، ۱۴ ساله ای را که در خیابان چهارباغ اصفهان تن فروشی می کرده خیلی دوست می داشته و هر بار که با او می رفته پسرک لایِ پایی در می کرده و این«شا» بسیار از این موضوع کفری و دلگیر بوده تا اینکه یک بار با هر نیرنگ و فریب و پرداخت پول زیادتر از معمول، پسرک را به دستگرد می آورد و می بردش در باغی که یک چاه آب در آن حفر شده بود و جلوی چاه یک سنگ به ارتفاع حدود ۷۰، ۸۰ سانتی متر نصب شده بود و پسرِ تن فروش را سر چاه برده و شلوارش را در آورده و او را وادار می کند که بطور ایستاده دو دستش را سر آن سنگی که لب چاه نصب شده بود بگذارد و مشغول عملیات می شود و با همان لهجه مخصوص خودش می گوید:
ببین خار کُسده،
اینجا دیگه زیر سی و سه پل نیست که پول از من بگیری و لاپای در کنی!
جلو بری میفتی تو چاه و عقب هم بیای میایی تو کیر!
خلاصه «شا» با این کلک به مقصود خود نایل می آید و به قول خودش توش می کنه!
... و اما هدف از نقل این داستان با آن بخشهای بی ادبی اش این بود که به عرض شما برسانم که جریان امروز
دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا و سید علی خامنه ای رهبر شیعیان جهان درست به جریان آقایِ «شا» با آن پسر
می ماند!
یعنی ترامپ، سید را برده سر چاه و بهش میگه:
ببین مادر قحبه، من رونالد ریگانِ کیک و کلتی و بیل کلینتونِ اپوزیسیون تو لیستِ تروریستی بذار و
برک اوبامایِ با هواپیما پول به ایران فرست نیستم !
اینجا سر چاه ایستاده ایم، جلو بری می افتی تو چاه و عقب هم بیایی میای تو کیر!
پس تکون نخور و هر چه من می گویم بگو چشم!
و البته این عاقبت همه دیکتاتورهایی است که بجای تکیه بر ملتشان بر اسلحه و زور و پشتیبانی دیگر کشورها تکیه
می کنند!
با پوزش از اینکه من هیچ ترتیب و آدابی نجستم و هر چه که بود همانطور گفتم!
پایدار و مستدام باشید
ارادتمند علی بی ستاره
اسلو، ۱۱ جولای ۲۰۱۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر