۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه

رکسانا صابری و داستان موش و گربه


کاريکاتور بالا اثر تايلر جونز هنرمند آمريکای لاتين است که رسوائی جهانی ماجرای رکسانا صابری را با قويدستی و مدد گرفتن از صفحه‌ی شطرنج و مهره هايش، رقم زده است. من اين مدد را از «موش و گربه»‌ی عبيد زاکانی گرفته‌ام.

ای خردمند عاقل و دانا
حظ کن از داستان رکسانا
دختری بود ژاپنيکائی
پدرش بود اهل ايرانا
دخترک گفت در ديار پدر
هست گوجه فرنگی ارزانا!
همچنين گفته است بی.بی.سی
گشته امنيتش فراوانا!
پس به ايران روم پی اخبار
ميفرستم خبر ز تهرانا
رفت و افتاد ناگهان در حوض
حکم او هشت سال زندانا!
که گرفتيم کهنه جاسوسی
برملا گشت راز پنهانا
کرده از وضع ما خبرچينی
از برای بزرگ شيطانا
آی بيا، آی ببر، به دام افتاد
شاه‌ماهی چه زود و آسانا
ملکه بوده توی زيبائی (
۱)
کرده بر تن لباس الوانا
ماتاهاری‌ترين ِ جاسوسان (
۲)
توی سلول گشته مهمانا
آيت‌الله را خبر سازيد
تا کند تيز چنگ و دندانا .....
×××
زانطرف گربه را خبر دادند
که چه بنشسته‌ای باراک خانا!
به حساب تو دختر معصوم
شده زندان پاسدارانا
گر نجنبی به شيخ ميبازی
جنگ را کرده است اعلانا
غرشی کرد گربه آهسته
که دوباره؟ شما؟ گروگانا؟
واقعاً دستخوش به جرأت‌تان
گشت روشن ز بنده چشمانا
گربه گفت و نشست بر سر ِ دم
بود وردست او کلينتانا
ناگهان در تلاش افتادند
از صغير و کبير موشانا
اين يکی گفت اشتباه شده
نيست تقصير من به قرآنا
آن يکی گفت من عمل کردم
طبق دستور و روی فرمانا
سومی اکسکيوزمی گويان
گشت گرم سفر به استانا
سنبه پر زور بود اين دفعه
موش‌ها اين ميان هراسانا
يا زمين سفت بود پنداری
خيس شد روی و ريش آنانا
الغرض ناگهان ورق برگشت
موش‌ها زرد کرده تنبانا
چون وضوئی که ميشود باطل
حکم قاضی گرفت بطلانا
گشت مشمول مبطلات وضو
آنچه آمد ز سوی سلطانا!
آنهمه هارت و پورت و قال و مقال
ناگهانی گرفت پايانا
پس چه شد هشت سال زندانش؟
الذين کنف کنافانا!
بعد ازين گز نکرده پاره نکن
متر کن پاره کن مسلمانا!
شادمانيم ازين که ايندفعه
نشد آن بی‌گناه قربانا
ليک بسيار بی‌گناهانند
همچنان در وطن به زندانا
چه اسانلو چه آنهمه زن و مرد
در پس ميله‌ها پريشانا
«غرض از موش و گربه برخواندن»
«مدعا فهم کن» اوبامانا!
(سيد ولی جان نصر، پس لطفاً
ترجمه کن برای ايشانا:) (
۳)
نکند در ازای اين موضوع
بدهی اين ميانه تاوانا
نشود ماجرای اين دختر
مايه‌ی عقد عهد و پيمانا
که در ايران صد و چهل ميليون
هست چشم ِ ز غصه گريانا
بابت آن دو چشم بادامی
نکنی پسته معامله، جانا!
نزنی لاس با فلان آخوند
توی پستو و کنج دالانا
ژست عالی بگير و صحبت کن
زير نور و ميان ايوانا
شيوه‌ی آب زيرکاهی را
منتفی کن، بيا به ميدانا
سخنی گويمت، مگو زود است
جان تو هست وقتش الآنا:
پسرم گر رفيق قافله‌ای
از چه با دزد در معامله‌ای؟
۱- رکسانا صابری چند سال پيش نيز لقب «دختر شايسته»‌ی ايالت داکوتای شمالی را از آن خود کرده بود.
۲- ماتاهاری جاسوسه‌ی زيبای آلمان در جنگ اول جهانی بود. او مدت ۳ سال در فرانسه با رقص و مجلس‌آرائی اطلاعات مهم نظامی را از افسران هوسران فرانسوی کسب ميکرد و برای دولت خودش، می‌فرستاد. در سال ۱۹۱۷ در فرانسه اعدام شد. (شايعاتی مربوط به ايرانی‌الاصل بودن او هست که هنوز به اثبات نرسيده. خانواده‌ی شهيد مطهری نيز در اين مورد اظهارنظری نکرده است.)
۳- سيد ولی رضا نصر، ديپلمات ايرانی ـ‌ آمريکائی، مشاور اوباما در امور خاورميانه


ازهادی خرسندی

هیچ نظری موجود نیست: