۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه

بحرطويل موسيو و ملائک

دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند.
تق و تق.
موسيو در نگشود.
و ملائک در ميخانه زدند.
موسيو گفت ملائک بروند
به هرآنجاي بهشت.
نان بگيرند و کره.
بنشينند لب جوي عسل.
بخورند و بخورند و بخورند.
و مزاحم نشوند
دم ميخانه ی ما.
هي ملائک درميخانه زدند
موسيو در نگشود.
موسيو گفت ملائک همگي خارجي اند.
يک سياپوست نديديم ملائک باشد،
يک ملائک نشنيديم عراقي باشد.
موسيو گفت ملائک همگي باکره اند.
همگي جايزه اند.
همگي جايزه حاج فلان،
که نمازش سرجا،
رمضانش سرجا،
عمره و حج اش سرجاست!
و ملائک بغلش ميخوابند
در شب اول قبر!
موسيو گفت خدا
خانه هائي ز عفاف
باز کردست در اعماق معاد.
و ملائک به صدا ميگفتند:
موسيو ما ز بهشت آمده ايم،
ما ز بهشت،
ما ز بهشت .......
موسيو گفت درک!
موسيو تابلوي « تعطيل است »
زد و گفت: به جهنم برويد!
 ازهادی خرسندی
❊❊❊❊❊

هیچ نظری موجود نیست: